ایران با معمای دموکراسی مواجه است: در کشورهای چند اتنیکی که یک گروه غیر اکثریتی بر سایرین غالب است، دموکراتیزه شدن مستلزم خطر از دست دادن امپراتوری است.
نوشته برندا شفر
ترجمه: یاشار حکاک پور مراغی
قرن بیستم با امپراتوری های چند اتنیکی مهربان نبود. در طی آن زمان، بیشتر جمعیت جهان از رعیت به شهروند تبدیل شدند. و در بیشتر امپراتوریهایی که گروهی غیراکثریتی بر دیگر گروههای اتنیکی حکومت میکردند، گروههای اتنیکی درجه دو از کنترل حکومتهای مرکزی جدا شدند. یکی از استثناها در این مورد ایران است. ایران از امواج دموکراسی که در طول قرن بیستم بیشتر نقاط جهان را درنوردیده مصون بوده و بر سرزمین های وسیع و اقلیتهای اتنیکی که از حقوقی مشابه با هسته فارسش برخوردار نیستند، کنترل داشته است. بیش از نیمی از جمعیت ایران را اقلیت های اتنیکی غیرفارس تشکیل می دهند: آذربایجانی، کرد، عرب، ترکمن، بلوچ و غیره. اکثر استانهای مرزی ایران را این گروههای اتنیکی غیرفارس تشکیل میدهند که با هماتنیکی های کشورهای هم مرز ارتباط دارند. ترس تهران از از دست دادن امپراتوری داخلی، حرکت ایران به سمت دموکراسی را محدود می کند. مانند سایر امپراتوریهای چند اتنیکی، ایران با معمای دموکراسی مواجه است: در کشورهای چند اتنیکی که یک گروه غیراکثریتی بر دیگران غالب است، دموکراتیزهسازی خطر از دست دادن امپراتوری را به دنبال دارد.
سرکوب خشونت آمیز گروه های اتنیکی را از خودمختاری باز می دارد. با اصلاحات و فرآیندهای دموکراتیزه کردن، و در نتیجه رفع خطر مرگ، زندان و شکنجه، گروه هایی که تحت سلطه دیگران بوده اند اغلب به دنبال استقلال می گردند. جنگ داخلی در خلال تغییر رژیم یا فروپاشی رژیم که نخبگان حاکم در اثر نبردهای داخلی تضعیف میشوند نیز فرصتی برای دستیابی به خودمختاری ایجاد میکند و حتی گروههایی که جنبشهای استقلالطلب قوی نداشتند، اغلب از این لحظه استفاده میکنند و از مرکز حاکم جدا میشوند. بنابراین، روند دموکراتیزاسیون و از دست دادن امپراتوری به هم مرتبط است.
به دلیل این ارتباط، "تهدید از دست دادن امپراتوری" اغلب برنامههای اصلاحی امپراتوریها و دولتهای چنداتنیکی مختلف را از شکل معمولش خارج و له کرده است. هر بار که اتحاد جماهیر شوروی اصلاحات داخلی جدی را پس از جنگ جهانی دوم آغاز کرد، جنبشهای اعتراضی قدرتمندی در شرق اروپا آغاز شد که امیدوار بودند از فضای باز جدید مسکو برای به دست آوردن مجدد آزادی خود استفاده کنند. مسکو این چالش ها برای کنترل خود بر اروپای شرقی را با خشونت سرکوب کرد و متعاقباً به اصلاحات داخلی که فعالیت ضد شوروی را تسریع کرده بود، پایان داد. در مقابل، در اواخر دهه 1980، مسکو چالش حاکمیت خود در اروپای شرقی که در دوره گورباچف به وجود آمد را سرکوب نکرد و اصلاحات خود را حفظ کرد. متعاقباً، روسیه امپراتوری داخلی خود را از دست داد، از جمله سرزمین هایی که روس ها برای صدها سال در آن تسلط داشتند.
هر دو نظام حاکم بر ایران در قرن بیستم - سلطنت پهلوی و جمهوری اسلامی - اقلیتهای اتنیکی ایران را سرکوب کرده و اجازه استفاده از زبانشان را در مدارس و مؤسسات دولتی به آنها ندادهاند. این دو رژیم علیرغم داشتن جهتگیریهای ایدئولوژیک و استراتژیک بسیار متفاوت، به اتنیک فارس را به عنوان اتنیک برتر تسلط بخشیدهاند، از جمله استفاده انحصاری از زبان فارسی.
در دو سال و نیم گذشته تظاهرات گسترده و فعالیت های ضد رژیم در ایران در حال انجام است. این تظاهرات در تاریخ جمهوری اسلامی استثنایی است، زیرا همه طبقات اقتصادی، بخشهای مختلف حرفهای و تقریباً تمام استانها و شهرهای بزرگ ایران را در بر میگیرد. خواستههای این اعتراضها با مطالبات قبلی که در جمهوری اسلامی بود متفاوت است، آنها خواستار تغییر سیاست یا اعتراض به نتیجه انتخابات نیستند، بلکه علیه خود نظام هستند و خواستار پایان آن هستند. به دلیل تهدید کووید-19 که بویژه ایران را بشدت تحت تأثیر قرار داده است، اعتراضات ضد رژیم کاهش یافته است. با این حال، هنگامی که خطر سلامتی فروکش کرد، احتمالاً تظاهراتها دوباره شعله ور می شوند. اشتباهات احمقانه اخیر رژیم - سرنگونی یک هواپیمای تجاری، شلیک به کشتی های نیروی دریایی خود، سوءمدیریت ویروس کرونا - یادآور انواع حوادث ناگوار در سال های آخر اتحاد جماهیر شوروی است و به نظر می رسد نشانه هایی از ضعف رژیم باشد.
با این حال، ترس از دست دادن امپراتوری، جنبش دموکراسی را در ایران محدود می کند. اکثر گروههای جریان اصلی اپوزیسیون ایران به رژیم حاکم میپیوندند تا سلطه فارسها و زبان فارسی را در ایران حفظ کنند. رژیم به طرز ماهرانه ای از این واقعیت به نفع خود استفاده می کند و به گروه های مخالف هشدار می دهد که تغییر رژیم خطر از دست دادن امپراتوری داخلی ایران را در پی دارد. به نظر می رسد جریان اصلی اپوزیسیون و رژیم آگاه هستند که دموکراتیزاسیون می تواند منجر به از دست دادن امپراتوری داخلی ایران شود، همانطور که در بسیاری از جاها اتفاق افتاده است و در واقع، برای یک حکومت دموکراتیک در ایران دشوار است که توضیح دهد که چرا اجازه آزادی های مختلفی مانند آزادی جنسیتی و آزادی مذهبی را می دهد، اما آزادی فرهنگی و زبانی را به نیمی از جمعیت نمی دهد. اگر رژیم جدید این آزادی ها را مجاز نداند، به احتمال زیاد نیاز به سرکوب خشونت آمیز اقلیت ها و پایان دادن مؤثر به دموکراسی داشت.
رژیم حاکم در ایران و پژوهشگران جریان اصلی مدعی هستند که در واقع ایران یک استثنا و خارج از قاعده کلی در نمودارهاست و ایران موزائیک بزرگ و شاد است که در آن اکثر اقلیت های اتنیکی ایران خود را به شدت ایرانی معرفی می کنند. آنها به تعداد زیاد خانواده های مختلط اتنیکی و همچنین به این واقعیت اشاره می کنند که بیشتر جمعیت ایران تحت هویت شیعه متحد شده اند. علاوه بر این، جمهوری اسلامی به اعضای اقلیتهای اتنیکی اجازه دسترسی به قدرت را میدهد، اگر آنها حاضر شوند فرهنگ بومی خود را کنار بگذارند. در واقع، رهبر ایران، علی خامنهای، خود از خانوادهای مختلط است و به زبان آذربایجانی صحبت میکند، در حالی که فرمانده ارتش ایران، علی شمخانی، یک عرب است، که نشان میدهد که اعضای اقلیتهای اتنیکی میتوانند در رژیم بالا بروند.
عوامل دیگری که به نفع ایران در حفظ کشور است این است که جمهوری اسلامی یک فدراسیون یا کنفدراسیون نیست و اتنیکها در سرزمین های ماوراء بحر متمرکز نشده اند. این ساختارها اغلب فروپاشی امپراتوری را تسهیل می کنند. علاوه بر این، اکثر همسایگان ایران از تغییر مرزهای ایران حمایت نمی کنند و برخی مانند ترکیه و عراق فعالانه برای مقابله با آن درهماهنگی با تهران به کردها حمله می کنند. برای حفاظت بیشتر، رژیم حاکم در ایران معمولاً فرمانداران و روسای سرویسهای امنیتی محلی را از بین افرادی برمی گزیند که بومی مناطق تحت حاکمیت آنها نیستند و معمولاً به زبانهای محلی صحبت نمیکنند. بنابراین، بر خلاف دوران فروپاشی شوروی و یوگسلاوی، رهبران محلی کمی وجود دارند که علاقه مند به جدا شدن از مرکز هستند. علاوه بر این، بسیاری از گروههای اقلیت بر سر کنترل زمین و سایر منابع در مناطق مشترک، مانند کردها و آذربایجانیها در استان آذربایجان غربی ایران، با یکدیگر درگیر هستند. تهران در تشدید این درگیری ها کاملاً ماهر است.
همزمان، جنبش های اتنیکی حملات خشونت آمیز منظمی را علیه رژیم و نهادهای آن انجام می دهند. نابرابری های اقتصادی میان گروه های اتنیکی نیز ایران را از هم جدا می کند. استانهای با جمعیتهای اقلیتهای اتنیکی فقیرتر، دارای سطوح پایینتر خدمات دولتی و زیرساختهای با کیفیت پایینتر نسبت به مرکز فارس هستند. حتی ذخایر آب در مناطق عربها، کردها و بلوچها ناپایدار است. همچنین، در حالی که ممکن است خانوادههای مختلط اتنیکی در شهرهای مرکزی ایران رایج باشند، اما در استانها که زبانها و فرهنگهای محلی غالب هستند، این امر صادق نیست. علاوه بر این، رسانه های جمعی اجتماعی و سایر رسانه های جمعی احیای هویت اتنیکی-زبانی را تقویت می کنند. اکثر جمعیت اقلیت اتنیکی در ایران تلویزیون تماشا می کنند و اخبار خود را به زبان مادری خود از طریق تلویزیونهای ماهواره ای یا اینترنت دریافت می کنند و نه از رسانه های فارسی تحت کنترل دولت تهران. بسیاری از جمعیت غیر فارس در ایران از طریق رسانه های خارجی، سفر به کشورهای همسایه و تعاملات در رسانه های اجتماعی، آگاهی و غرور اتنیکی پیدا می کنند. در مقابل، رسانه های رسمی ایران اغلب تصاویر بسیار منفی از اعضای گروه های اتنیکی بر اساس کلیشه های رایج ارائه می دهند. نسلهای پیشین در ایران پیامهای رژیم پهلوی مبنی بر اینکه اقلیتهای اتنیکی از ملت بزرگ فارس که بر آنها حکومت میکنند پستتر هستند را به طور کلی درونی کرده بودند. این دیگر پذیرفتنی نیست.
در دو سال گذشته، رژیم حاکم در ایران که با مخالفت فزایندهای که برخی از آنها خشونتآمیز بود، مواجه شد، به ترویج پیامهای ناسیونالیستی فارسی به عنوان راهی برای تقویت حمایت در میان گروه اتنیکی اصلی ایران روی آورد. این یادآور استفاده استالین از کلیسای ارتدکس روسیه و ناسیونالیسم روسی برای تشویق رعایای شوروی به جنگ در طول جنگ جهانی دوم است. در حالی که این ممکن است ابزار مفیدی برای وادار کردن فارسها برای چسبیدن به جمهوری اسلامی حاکم باشد، اقلیتهای اتنیکی ایران را بیشتر منزوی و تحریک میکند.
جمهوری اسلامی ایران ممکن است در معمای دموکراسی امپراتوریهای چند اتنیکی گیر کرده باشد، بدون اینکه مسیر روشنی برای دموکراتیزاسیون بدون خطر از دست دادن بخشی یا تمام امپراتوری داخلی خود داشته باشد. طرفداران دموکراسی ایرانی احتمالاً به سختی به این فکر می کنند که چگونه یک انتقال دموکراتیک را مدیریت کنند و در عین حال ایران را دست نخورده و بدون آسیب نگه دارند. برابری اقتصادی برای اقلیتها در استانها و همچنین نگرش به حقوق زبانی نه بهعنوان تهدید برای وحدت ملی، بلکه بهعنوان ابزاری بالقوه برای حفظ یکپارچگی کشور همانند کانادا ممکن است راهگشا باشد. حتی ممکن است برخی تصمیم بگیرند که دموکراسی مهمتر از تداوم حاکمیت بر تمام استانهای مرزی ایران است و برای داشتن آزادی خطر از دست دادن امپراتوری را بپذیرند.
دکتر برندا شفر مشاور ارشد انرژی در بنیاد دفاع از دموکراسی ها، یک اندیشکده غیرحزبی است که بر مسائل امنیت ملی متمرکز است. او را در توییتر @ProfBShaffer دنبال کنید
ممنوعیتهای ابلهانه یا منافع پنهان، مجید محمدی