سایت نقطه - زیر پوستهی این دگرگونی ھای بزرگ که بطور نسبی برای غیر کارشناسانی چون ما، تا قدری قابل مشاھده ھستند، دگرگونی ھای دیگری نیز دارند روی میدھند. اجازه دھید که در محدودهی یک مقاله، دگرگونیھای خاورمیانه را بازجوییم. مردم خاورمیانه، بخش کاملا بزرگ خاورمیانه، در طول سی سال گذشته با جان و پوست خود، شاید بی آنکه بدانند چرا، پیامدھای این اختلاف بزرگ را لمس کرده اند.
شورش مردم قزاقستان بسیار سخت و بیرحمانه سرکوب شد. برگی بر ادامهی سناریوھای نظم جدید جھانی، که روسیه و چین ھم در آن نقش بسزایی دارند. مردم ایران در کنار این اتفاقات خاورمیانه شاید که در ناامیدی بیشتری فرو روند. میتوان دید که نیزهی سرکوب حکومتھا تیز و بلند تر شده و بی پروا و بی واھمهی پاسخگویی، مردمان را نابود میسازند. اما این، همهی لایههای آنچه که بر ایران و خاورمیانه میگذرد نیست.
تاخت و تاز استبداد
روسیه با رویا و چشم انداز بازگشت به یک ابرقدرت یا گونهای از امپراطوری ھای آسیایی، دھسالی است که برنامه میریزد وگوشه و کنار امپراطوری نوین روسیه را آرایش می کند. توان خود را برای دخالت و اعمال سیاست در کشورھای ھمسایه، وتحت حکومت شوروی سابق، بکار میگیرد. از ھیچگونه تھدید و یا لشکرکشی مقدور، که از قدرت نظامی و تعیین سیاست برای دیگران بگوید، کوتاه نمیآید و گویی ریسک ھم نمیكند. اما، روسیه در ادارهی شرایط داخلی و توسعهی کشور، بسیار ناموفق است و ھنوز شھروندان روسیه با شھروند یک امپراطوری فاصلهی زیادی دارند. روسیه حتی در زمینهی تکنولوژی مدرن ودستاوردھای علمی، کاملا کشوری رو به رشد را میماند. ھمچون ھفتاد سال گذشته بالاترین دستاوردھا را در رقابت نظامی با چین و آمریکا حفظ کرده است. روسیه خوب میداند که جوانهھا و شکوفهھای دموکراسی ھمانا دلیل دگرگونیھای بزرگ درسیستم سیاسی کشورش خواھند بود. پس، نه تنھا دیکتاتوری خود را حفظ می کند، بلکه در ھر کشور دور و نزدیک، حمایت ازدیکتاتوری ھا را الزامی میبیند. دخالت گستاخانهی روسیه در شرایط قزاقستان دلیل و شاھدی بر این ادعا است. دخالت نظامی روسیه نشان داد که شرایط قزاقستان حاد و بحڕانی بوده است. روسیه دخالت کرد و چین ھم حمایت خود را از دولت قزاقستان اعلام نمود. گروهی از کارشناسان و بویژه چپها در ازای این حرکات روسیه، امتیاز و اعتبار به ولادیمیر پوتین میدهند و هوش سیاسی او را میستایند. در حالیکه او در جایگاه فرمانفرمای واحد روسیه و فارغ از بازخواستهای سیستمهای دیپلماتیک و با تکیه از خرسندی بخشی از مردم روسیه که مست چهرهی قلدرمآبانهی کشورشان هستند، با دست باز کار میکند و در ازای جان روسها و مردم کشورهای دیگر نیز پاسخگو نیست.
چین اردوهای اقتصادی-سیاسی خود را به افریقا کشانده است؛ قارهای که هنوز با دموکراسی و حقوق بشر فاصلهی زیادی دارد. چین با استراتژی جدید خود میخواهد که توسعهی اقتصادی را بر توسعهی سیاسی، مقدم نشان دهد و این نظم ادارهی کشورها را در جهان رایجتر گرداند. جدا از اینکه با صراحت میتوان گفت شکست دادن دموکراسی و لیبرالیسم از سرفصلهای سیاستهای چین و روسیه هستند، اما باز هم جای پرسش میماند که آنها چه چیز دیگری را دنبال میکنند؟ چرا این دو دولت در سالھای اخیر، اینگونه بی پروا، به گسترش روابط دیپلماتیک و اقتصادی با خشن ترین حکومت ھای صدهی گذشته علاقه دارند و از دولت ھایی، که در چپاول و نادیده گرفتن رفاه و کرامت شھروندانشان جسور شده اند، پشتیبانی میکنند؟ حمایت روسیه و چین از دولتهایی که آشکارا با استبداد، و استثمار مردمان حکومت مینمایند، دیگر زشتی و کراهتی را نماینده نیست. دیگر سخن از ارزشها و داوریهای سوسیالیسم هم نیست. از آسیای میانه گرفته تا آمریکای جنوبی، این سیاستھا و استراتژیھا ادامه دارند. آمریکا و اروپا در عوض، از مقابلهی با این سیلاب جدید در نظم جهانی ناتوانند و یا اینکه منافع و انگیزه کافی برای مقابله ندارند.
دگرگونی ھای پنھان و آشکار عصر دیجیتال
عصر دیجیتال، تنھا در خدمت سرمایهداران و پولسازان نبوده است. تحولات بزرگی در جھان در زیر پوست این عصر در حال رویش و زایش ھستند. تا سال ١٩٩٠، یعنی در سالهای پایانی ھمان صدهای که پیشرفتهای صنعتی انگلستان و آلمان و آمریکا جھان را دگرگون ساخت، با رشد اختلاف تقسیم ثروت در کشورهای جهان روبرو ھستیم. ثروت را در دو زمینه مورد مقایسه قرار میدادند، یکی، منابع طبیعی کشورها و دیگری، سطح تولید صنعتی و کشاورزی کشورها بود. اختلاف سطح ثروت کشورها و سطح فقر، تا آنزمان نسبت همسو و هماندازهی را نشان میداد. با ورود به عصر دیجیتال یا ھمان دوران اینفورمیشن تکنولوژی (فنآوری دادهھا)، این دگرگونی به حد ترسناکی رشد می کند و آنھم تنھا در طول یک دوره ٩ ساله صعود مینماید. عصر دیجیتال، عصر شتاب در تفاوت ھاست. دههی ١٩٩٠ دههی ورودجھان به دنیای دِیتا یا دیجیتال بود.
در سالهای شتابگیری عصر دیجیتال، رییس جمھور خوش تیپ و خوشروی آمریکا، بیل کلینتون، ظاهر شد و برای ھمهی دنیا، لبخند و دست دوستی داشت. سخن از آمریکای تازه و جدید داشت. چین، در حال گشودن دھان برای بلعیدن بخش زیادی از ثروت جھان بود. همزمان، کره جنوبی دریافت که زمان جنبیدن است و باید با کپی کاری از ژاپن، غولی در آسیای دور شد. اروپاییھا ھم فھمیدند باید به فکرنجات آیندهی قاره ی پر تلاطم و بحران، اروپا، باشند و اتحادیه بسازند. ترکیه نیز تشخیص داد که اگر از تجارب مجاورت فرھنگی با اروپا ونیروی کار ترکھا در آلمان بھره نجوید، فردا بسیار دیر است. بخشی از کشورھای خلیج فارس ھم به فراست افتادند و خود را پایگاھی برای تفریحات و سرمایه گذاری پولسازان نمودند. در پایان سال ۱۹۹۹ و شروع ورود به سال ۲۰۰۰، سطح تجمع ثروت در کشورهای فقیر و ثروتمند جهان هرچند که متغیرها و میزانهای جدیدی را در مقایسه با قبل از سال ۱۹۹۰ نشان میداد، اما تفاوت سرسامآوری را بدنبال داشت. جالب اینکه تفاوت سطح فقر در بین کشورهای جهان کمتر از دورهی صنعتی مینمود اما سطح پیشرفت و امکان تولید ثروت در کشورهای مجهز به فنآوری جدید بسیار بیشتر و بزرگتر از کشورهای در حال پیشرفت جهان بود.
پایان تاریخ
شاید بتوان گفت پایانی برای بخشی از کرهی زمین در سال ۱۹۹۹ شروع گشت. پایانی که برای «تاریخ» توسعهی بسیاری از کشورھا آغاز شد. زیرا سرعت دگرگونی و توان تولید و پایداری در کیفیت تولید، از سال ١٩٩٠ دگرگون شده بود. دیدیم که ماشینھا، موبایلھا، تلویزیونھا چگونه با سرعت دگرگون میشوند و ارزان تر به بازار میرسند، تا من و شما بخریم و بخریم. این روند ادامه دارد و حتی ویروس کووید ۱۹ هم نتوانست توازنی را به مسیر تولید و مصرف آدمی، گوشزد نماید. اینک، امروز، آیا دور از خرد و محاسبه است اگر بگوییم بخشی از کشورھای جھان، دیگر زمان، توان و مھارت لازم برای رقابت با کشورھای پیشرفته را ندارند؟ به بیانی، پیوسته فرسوده و فقیرتر خواھند شد؟
امروز که این آمار را مینگریم، سخن از نسل بعدی جھش ھای تکنولوژی می شود! جھش ھایی با امکان بھره بردن از فیزیک کوانتوم در راهند. بی شک، کوانتومھا در برابر دیجیتال، ھمان دیجیتال در برابر مکانیک ھستند. آنچه را که کامپیوتر دیجیتال در طول ده سال محاسبه میکند، کامپیوتر کوانتوم در طول سه دقیقه محاسبه مینماید. آیا در میان رانشِ سنگین دیجیتال بسوی کوانتوم، کشورھای فقیر «جھان سوم»، وقت و چیزی برای گفتن خواھند داشت؟ پاسخ هر چه باشد، می دانیم که ذھن من و شما مدام به سوی کشوری در آسیا می رود که ایران نام دارد.
زیر پوستهی این دگرگونی ھای بزرگ که بطور نسبی برای غیر کارشناسانی چون ما، تا قدری قابل مشاھده ھستند، دگرگونی ھای دیگری نیز دارند روی میدھند. اجازه دھید که در محدودهی یک مقاله، دگرگونیھای خاورمیانه را بازجوییم. مردم خاورمیانه، بخش کاملا بزرگ خاورمیانه، در طول سی سال گذشته با جان و پوست خود، شاید بی آنکه بدانند چرا، پیامدھای این اختلاف بزرگ را لمس کرده اند. دیدهاند که سرمایهداران کشورشان، آزادانه به غارت دیگران مشغولند. فهمیدهاند که صدایشان گویی به جایی نمیرسد. اما از آنجایی که هر پایانی را آغازی است، خاورمیانه نیز زندگی زیرپوستی خود را در پیش دارد.
فروریختن باورها
مردمان خاورمیانه سالهای بسیار تلخ و سختی را پشت سر گذاشتند. اگر در دههی پنجاه میلادی، با خشم، و نفرت از اسرائیل میزیستند و سختیهای خود را از دست اسرائیل و برادر بزرگ او، آمریکا میدیدند، اکنون چند دههای میشود که دریافتهاند دشمنی دیگر را در برابر دارند که خانهزاد است. میبینند که با کاهش تقاضا برای سوختهای فسیلی، آمریکا و اروپا، کاری به خاورمیانه ندارند؛ دیگر نه دموکراسی برای خاورمیانه میخواهند و نه همپیمانان قابل اعتمادشان را درس دیپلماسی میدهند. اما همچنان خاورمیانه درگیر فساد و استبداد است. سالها سخن از این بود که آمریکا از دولتهای «غیرمردمی» خاورمیانه حمایت میکند. ابقلاب ایران و بهار عربی نشان دادند این استنباط سیاسی، همهی جریان را نشان نمیداده است. بلکه مشکل اصلی در فرهنگ سنتی و بومی خاورمیانه است. نگاه تنفر جریانهای سیاسی، بویژه اسلامیستها از آمریکا، در آیندهی نزدیک آمریکا را، که تمایلی برای تلفات انسانی و اقتصادی ندارد، از خاورمیانه بیرون خواهد راند. شواهد از این میگویند که خاورمیانه مانده است برای روسیه و چین که تا آنجا که میتوانند ثروتهای ملی و طبیعی خاورمیانه را غارت نمایند.
مردم خاورمیانه پس از مردم اروپا به این نتیجه میرسند که از دید غرب، دیگر تعامل اسلام و مسیحیت (بخوانید غرب) ناممکن است. مسلمانانی که با نیت مهاجرت به غرب پناه آوردند و مهاجرت کردند، پس از مدتی در هجرت، احیای اسلام را تقدم اول زندگی خود دیدند. آنها جایگاهی درخور توجه هم یافتند. اما با مقبول افتادن جریانات سیاسی چون القاعده، طالبان و داعش، غرب میبیند که فرزندان پدرکش را در خود پرورانده است. شکست بزرگی برای غربیها که انگیزهها و طرحهای همزیستی بین خاورمیانه و غرب را سوزاند. حتی تلاشهای امارات و عربستان هم، دیگر جذابیتی برای غربیها ندارد. دور شدن غرب از خاورمیانه، و عدم دخالت و رها کردن شرایط خاورمیانه به آنگونه که هست، امروز ملموس است و فردا کاملا برای مردم خاورمیانه ملموستر خواهد شد. دیگر بزودی، شیطانی نیست که همهی گناهها بر گردن او باشد. این فریاد بیداری را نخستین بار ایرانیان کشیدند؛ شیطان، در خانه، پنهان است.
مردم عراق، ایران، لبنان، یمن، سوریه، مصر، لیبی، افغانستان، قزاقستان و حتی بخشی از مردم ترکیه، به فروپاشی و ریزش باورها و ارزشهایشان میرسند/رسیدند. آنها دیگر باوری به عدل و عدالت ندارند. باوری به دست خدا که برای مظلومان میچرخد ندارند. باوری به پاداش قبول سختیهای این زندگی در آنسوی مرگ هم ندارند. میبینند که هیچ نیروی خارجی قلدری به کمک آنها نمیآید و هر چه هست، منافع ملی کشوری دیگری است که به منافع مردم خاورمیانه ابدا توجهی ندارد. باوری به «برادری» از سوی هموطن و همدین نیز، دیگر معنایی ندارد. سرمایهداران این کشورهای درمانده، روز به روز غنیتر میشوند و با سرمایهگذاری در اروپا و آمریکا و افریقا فردای سالمندی خود و جوانی فرزندانشان را بیمه میکنند. مردم عراق و ایران و سوریه و أفغانستان و ... در روز روشن میبینند که سیاستمدارانشان مشتی دروغگو و خیانتکار بیش نیستند. این مردمان تنهایند. محرومند. گرفتارند و دردمندند. و باز تنهایند. میبینند که دگرگونی بزرگی رخ داده است. ظالمان بر قرار میمانند و گشایشی در کار فروبسته انسانهای درمانده دیده نمیشود. نه ملا، نه مفتی، نه درویش و نه چریک کاری برای درماندگان نمیکنند. میبینند که اگر به کثافت رانت و رشوه آلوده نگردند، فرزندنشان محروم خواهد زیست.
پیامد این تجربههای تلخ، میتواند شیرین باشد. هرچند که در این کشورها، کودکان به حجله رفتند و پدران سر بریده شدند و مادران کنیز گشتند و طفل دوساله در بیابان ماند تا مرد! هرچند که جوان را با شکنجه کشتند و مادر سالمندش را به جرم سوگواری و دادخواهی بر زمین کوبیدند، هرچند که نویسنده را خفه کردند و خانواده او را با تهدید ترساندند، اما فروریختن باورها و جهان ارزشی این همه دردمند، به معنای سکوت و ادامهی بیپایان ستم و بیداد نیست. مردم خاورمیانه، پایان تاریخ خود را میبینند. و برای تاریخ دگری بر میخیزند. اینبار دیگر حتی به مارکسیستها و شعرا و نویسندگان «کافکایی» سیگار بر لب دل نمیبندند. بدنبال کرامت و ارزش انسانی خود هستند. تودههای محروم و زحمتکش، دانشجویان، فرزندان کارگران و بیوههای قهرمانان مردم، اکنون میدانند که دین، ایدئولوژی، روشنفکرمآبی، وعدههای سیاسی توخالی، بخشش ناچیز دیگهای عزا، و نذری همسایهی دارا، دیگر دوای درد آنها نیستند.
باورهای فروریخته، مدام به خیابان میریزند. زنان پرخروشتر از هر زمان، صفهای اول شورشها را پر میکنند. اردوهای مردمی در درون تک تک این کشورها تشکیل شده است. اسلامیستها روز به روز منفورتر میشوند. شیعیان تندرو و سنیهای کورذهن منفورتر میشوند. حتی هواداران اردوغان نیز در ترکیه خط ممیز میخورند. ایران، افغانستان، عراق، لبنان، قزاقستان و بزودی دیگر کشورهای خاورمیانه و آسیای نزدیک، شاهد شورشهای بسیاری خواهند بود. تا آنجا که، دولتهای خودکامهی این کشورها بگویند: «همه بجز ما و اندک طرفدارانمان، مزدور دشمن، اشرار و تجزیهطلب هستید!». شک نداشته باشیم که این روزها در راه است.
آنچه که من و تو سالهاست، در سیاههنویسیهایمان با تکبر و افتخاراز آن نام بردهایم، دموکراسی، یا همان ارزش شهروند در درون سیستم سیاسی و بر مبنای حقوقبشر نوین، دیگر یاددادنی نیست. دموکراسی و برابری و کرامت انسانی، بی من و تو، از لای درز دیوار مسکینان جوانه زده است. در کنار این دردمندان، آرام و ساکت نشسته است. او به آنها و آنها به او مینگرند. هیچکدام سخنی نمیگویند. زیرا کار از سخن و حرف و نوشتار گذشته است. اما زبان هم را خوب میفهمند. میهمان تازه، بر فرش سنت خاورمیانه نشسته و با لبخندی به عمق چند دهه، در انتظار همدوشی است. مردم میدانند که او، همان پاسخ و درمان دردهای آنها است.
تکهی بعدی این مقاله، همچون شبحی میماند که «تناقض» را با خود در ذهن میگرداند. خواننده خواهد گفت؛ هنوز از امید کامی نگرفته، با ترکهی مشکلات رانده میشویم. آری همینطور است! آنجا که سنتهای دیرینه و خرافات و تردید صدها سال تاخت و تاز کردهاند، ویرانههای بسیاری بر جای مانده است:
تنگهی زمان
زمان و امکانات برای خاورمیانه مدام از دسترس دور میگردند. منابع طبیعی، دانش، زیرساختهای علمی، فرهنگی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه ابدا در اندازه و جایگاه چند دههی قبل نیستند. بخش اصلی خاورمیانه، به نوعی، از امکان تبادر و تبادل با دیگر کشورهای جهان محروم شده است و این سیر انزوا ادامه دارد. بهای خاورمیانه مدام کمتر میگردد. مشکلات زیستمحیطی نیز این کشورها را دور میزنند و بدلیل سیاستهای خائنانه و مدیریتهای مخرب دولتها در چند دههی اخیر، خاورمیانه فرسایشی سریع را در پیش گرفته است. آیا راه برونرفتی برای این کشورها وجود دارد؟ پاسخ، در میان موزاییک شناور پارامترها و عوامل گوناگونی پنهان است. از عوامل درون کشورها گرفته تا سیاستهای غرب و روسیه و چین، همهی اینها امکان تاثیر بر شرایط کشورهای خاورمیانه را دارند. وقت کم است. اما امکان گذشتن از این تنگه هنوز وجود دارد. ولی حرفی از بازگشت زدن، خلاف عقل است. دیگر ایران و عراق همچون سالهای ۷۰ میلادی نخواهند شد و مردم این کشورها روزهای رفاه آنگونه را نخواهند دید. دیگر آن دوران سعادت و رفاهی که شهروندان را شامل میشد، باز نخواهد گشت. بلکه مردمان اینگونه کشورها، همچون بازیکنانی بهروز شده، باید بتوانند در میان نظم جدید جهانی به رقابت و ابراز وجود بپردازند و از فروپاشی کشور جلوگیری نموده و با سپردن بنیانی قابل اعتماد به نسلهای آینده، وظیفهی خود را ادا نمایند.
در درون تحولات خاورمیانه، مردم ایران، هر روز بیشتر از دیروز، به خود متکی میگردند. چشم و امید از نیروهای خارجی برمیگیرند. هستههای مبارزه و مقابله با جمهوری اسلامی را برای قاپیدن فرصتهای خرد و کلان زنده و در امان نگاه میدارند. نیروی موشکی جمهوری اسلامی ایران، دندان ارعاب به بیرون و داخل است. اما با اینحال، شورشهای لاجرم و فراگیر نیز با هیچ موشکی کنترل نمیشوند. مردم ایران، متکی به خود و بدون چشمداشت کمک از آنسوی مرزها، با باورهای جدید، در کنار دیگر مردمان دردمند خاورمیانه، با قبول خطر و قربانی و تهدید، به مبارزهی خود ادامه خواهند داد. مردم ایران اکنون میشنوند و میبینند که در تعاریف جهانی، ایران کشوری فقیر و دور از استانداردهای مدرن محسوب میشود. جهانیان، مستندسازانی شدهاند که ازدور ناظرند و هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند. پس، خاورمیانه در جدال و نبرد با استبداد و چپاول راهی جز پیروزی ندارد.
تبیین سیاست ایرانشهری، اکبر معارفی