لازم و ملزوم بودن دشمنی متقابل رژیم ولایت مطلقه وغرب با یکدیگر:
سلسله مقالههای پیوسته ایکه تحت عنوان «تکامل مفهوم غارت در جمهوری اسلامی اموی عصر حاضر» و یا «غارتگری در رژیم ولایت مطلقه فقیه» که از ۶ شهریو ر۹۹ شروع شده و تا ۲۰ آبان ۹۹ چهار مقاله از این سلسله در وبسایتها منتشر شد و قرار بر ادامه آن بود که به دلیل کسالتی که بر من عارض شد، و مسائل دیگر، مدتی این مثنوی تأخیر شد. و اینک ادامه آن:
در پایان قسمت چهارم آمده بود: «در قسمت پنجم علاوه بر این که به بعضی از داشتههای بزرگ و افتخار آمیز تمدن و فرهنگ ملت رشید ایران اشاره خواهد رفت، نکاتی از تلاشهای مذبوحانه رژیم در تغییر تاریخ و فرهنگ و حذف آثاری از شاعران نامدار ایرانی از کتابهای درسی دانشآموزان و نیز بلعیدن تمامی امکانات اقتصادی کشور، آشکار و پنهان و ظاهراً قانونی و غیر قانونی و بنام شرع و دین و آن را در خدمت تبلیغات حکومت ستمگرانه خود در داخل و خارج صرف کردن خواهد آمد. اما قبل از اینکه به اصل مطلب پرداخته شود و برای فتح باب مجدد چند نکته یادآوری میشود:
۱- غارتگیری و تخریب کشور در رژیم ولایت مطلقه بدون توجه به اینکه که آقای خمینی مبتکر داعشیگری و القاعده گری در نظر و عمل در عصر ما در این منطقه است، حق مطلب ادا نشده است. در قسمت بعدی توضیح داده خواهد شد که چرا و به چه دلیل آقای خمینی مبتکر داعشیگری و القاعده گری در نظر و عمل است. اما اجمالاً برای یادآوری این نکته که جمهوری ولایت مطلقه علاوه بر اینکه کشور را در ُشُرفِ نابودی و تخریب همه جانبه قرار داده، نیاز غربیها به سرگردگی آمریکا جهت بلعیدن امکانات مادی و معنوی کشورهای سرشار از منابع و بویژه نفت خیز منطقه را به داشتن دشمن هم برآورده کرده است.
۲-در مصاحبهای ژیسکاردستن میگوید: «... این رئیس جمهور وقت آمریکا بود که در جلسه رسمى حکومت شاه را تمام شده اعلام کرد و مصراً گفت امیدى به بقاى این حکومت نیست و شاه رفتنى است و ما او را حمایت نخواهیم کرد و در ادامه گفت که برقرارى یک رژیم نظامى در ایران پیش بینى مىشود... در همان جلسه انگلیس و آمریکا هردو متفقاً به عنوان یک نیروى متحد و همفکر و هم عقیده خواهان خروج شاه از ایران بودند.» (۴۸)
وقتی کارتر در آن جلسه میگوید: «برقرارى یک رژیم نظامى در ایران پیش بینى می شود»، این همان توافقی است که در اواخر دی و یا اوایل بهمن ماه ۵۷ در جلسهای که در منزل آقای فریدون سحابی با آمریکاییها تشکیل شد، و بر سر ایجاد دولتی نیرومند با وحدت ارتش و روحانیت، توافق بعمل آمد (۴۹). بعد از جنگ بین الملل دوم غربیها و در رأس آن آمریکا برای حفظ و نگهداری کشورهای ثروتمند و صاحب منابع سرشار نفت و غیره و بلعیدن آن و به منظور درنغلطیدن به دامن کمونیسم از وجود دشمن و مترسک «اتحاد جماهیر شوروی» بهره میبردند. اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این مترسک از دست غربیها فرو افتاد. و برای اینکه بتوانند همچنان به بلعیدن و غارت این کشورها ادامه دهند، مترسک و دشمن واقعی و یا صوری دیگری نیاز بود و این به یمن حکومت بنیادگرای ولایت مطلقه حاصل شد.
۳-اینجانب در حاصل سخن کتاب گروگانگیری و جانشینان انقلاب که در سال ۱۳۸۶ منتشر شد، این نتیجه برایم حاصل شد و یاد آور شدم که آمریکا و جمهوری ولایت فقیه دو بنیادگرا و لازم و ملزوم یکدیگرند یعنی اینکه:
«بنیادگرای اولی برای رسیدن به اهداف خود نیازمند دومی است و دومی نیز برای استقرار و تثبیت حکومت مطلقه و حذف هر آزادیخواهی، نیازمند دشمنی ظاهری با اولی است. بنیادگرای ولایت فقیه که اسلحهاش ترور و گروگانگیری است، به بهترین وجهی نیاز اولی را بوجود چنین دشمن خطرناکی برای جهان برآورده میسازد.
خصیصه آخری بنیاد گرای دومی را آقای محمد علی رجائی نخست وزیر و عاقد قرارداد الجزایر، در مقام مشروع جلوه دادن دولتش از امضای قرارداد الجزایر و آزادی گروگانها و قدرتمند نشان دادن دولتش، در گزارش به نمایندگان مجلس میگوید:
«و اینکه تصور شود ما دیگر وسیلهای برای اعمال فشار به آمریکا نداریم بی اساس است.» (۵۰) و ده سال بعد از گزارش، آقای نبوی وسیله فشار بر آمریکا را آشکار میکند و میگوید: «میزان امتیازی که انقلابیون مسلمان لبنان بابت گروگان گیری اتباع آمریکایی و اروپایی گرفته و یا خواهند گرفت مؤید ادعای شهید رجائی است.» (۵۱) بیان اخیر دو پیام مهم در بر دارد: اولی پیامی است به دولت بنیادگرای آمریکا که نباید ترس و وحشتی از حکومت اسلامی داشته باشید، زیرا دولت بنیادگرا و استبداد گرا و استبداد گرای دینی پا به عرصه وجود گذاشته و دشمن صوری است و دومین پیامش به ایرانیان که با جانفشانیهای خود، انقلاب را به پیروزی رساندند، این است که وظیفه شما تمام است و از این به بعد یا مطیع امرخواهید بود و یا حذف خواهید شد و آنچه در باب آزادیها، حقوق فردی و اجتماعی و اداره کشور بدست جمهور مردم گفته شد، از باب مصلحت بوده است. »
آقای رجائی با زبان بی زبانی میگوید، نگران امضای قرداد الجزایر که ممکن است گفته شود قرارداد وثوق الدوله (۵۲) نباشید چون ما وسیله فشار بر آمریکا که آدم ربائی و گروگانگیری و ترور کردن است را در دست داریم و با این وسیله همه خسارتها را جبران خواهیم کرد.
با وجود تمام اینها، سنگ رها شده گروگان گیری در اقیانوس، از موج آفرینی باز نایستاد و دامنه این موج برخاسته متخصصین، کارشناسان، مجربّین و مدیران لایق را در بر گرفت و همه را به دیار غرب سرازیر کرد. منافعی که از این رهگذر به جیب غربیان ریخته شد، غیر قابل محاسبه است. آقای بنی صدر که در طول ۸-۷ ماه اول جنگ تحمیلی آن را به نحو شایسته ای در سمت فرماندهی کل قوا، رهبری کرده و دشمن را از بسیاری از اراضی اشغالی بیرون رانده بود و طرف مقابل چند بار پیشنهاد صلح و پرداخت غرامتی حدود۴۰- ۳۰ میلیارد دلار و حاضر به پذیرش قرارداد۱۹۷۵ الجزایر را کرده بود و حتی سعودیها که پیغام داده بودند صلح کنید و نگذارید که هر چه ما و شما پول داریم خرج اسلحه بشود نا دیده گرفتند و آن را رد کردند.
سپس ۸ سال جنگ را در جهت منافع غرب به رهبری آمریکا ادامه دادند و در نهایت افلاس و درماندگی، کار را به نوشاندن جام زهر به آقای خمینی کشانیدند. دامنه موج برخاسته از جریان اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری که جنگ را آفریده بود، به سایر کشورهای نفت خیز منطقه سرایت داده شد و حمله عراق به کویت و اشغال این کشور را بدنبال آورد که در نتیجه هر آنچه از ارزهای ذخیره نفتی کویت، عربستان سعودی و سایر شیخ نشینها بود، همه را بلعید و به کام خود فرو برد. بطوری که پس از جنگ کویت، کشورهای عربی نفت خیز که میلیاردها دلار ذخیره ارزی داشتند و رقم کل آنها بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلار در آن زمان بود، همه آنها به غرب و به کام سرمایه داران غربی سرازیر گشت و نه تنها ذخایر ارزی آنها ته کشیده بود، بلکه همه آنان بابت اسلحههای خریداری شده و استقرار نیروی نظامی غرب به سر کردگی آمریکا مقروض و بدهکار هم شدند.
ترس و وحشتی که بنیاد گرای اول یعنی آمریکای بظاهر حامی و پشتیبان حفظ حکومتهای منطقه، از دولت بنیاد گرا و گروگان گیر و ترور پرور انقلابی ایران که هدفش صدور انقلاب با قدرت اسلحه و بلعیدن آنهاست، ایجاد کرده بود، آنها را به مسابقه خرید هر چه بیشتر تسلیحات و ادوات نظامی وادار کرد و لا محاله، تمامی آنها که مقروض و بدهکار بودند به پیش فروش کردن نفت سالهای آینده خود پرداختند.
اگر اقتصاد دانان و کار شناسان به بررسی خسارت هایی که از زمان اشغال سفارت آمریکا بر اثر موجهای ایجاد شده که بر کشورهای نفت خیز خلیج فارس وارد شده بپردارند، ارقام نجومی که از خسارت ببار آمده بدست میآید، مغز انسان سوت میکشد و با خود میگوید: آیا حقیقتا ً معمار وطراح گروگان گیری و نگهداری آنها بمدت ۴۴۴ روز و بنحوی که اجراء شد، کار خود آمریکائیان نبوده است؟ مطالعه کتابها، مقالهها و اسنادی که در این رابطه نوشته و منتشر شده است جای شک و شبههای باقی نمیگذارد که بایستی طراحان و معماران اصلی اشغال سفارت و گروگان گیری و نگهداری آنها و آزادیشان با پذیرش و امضای قرارداد خفت بار الجزایر که بنا بگفته امضاء کننده قرارداد از جانب دولت، آقای بهزاد نبوی، که در آینده خواهند گفت که ما قرارداد وثوق الدوله را امضاء کردهایم، در دست بیگانگان بوده و ایرانیان خواسته و یا نا خواسته، آلت فعل و مجری چنین طرحی قرار گرفته باشند. (۵۳)
نکته مهم این است که در دست داشتن انحصار قدرت و ادامه و حفظ آن، نیاز به دشمن دارد و نظر به اینکه حاکمان فقیه با کشورهای همسایه مشکل آن چنانی نداشتند، و نیاز هم به دشمن بود، بنابراین آمریکا میتوانست بهترین دشمنی باشد که بشود بر روی آن مانور داد. البته ناگفته نماند که در این دشمنی، آمریکا و ایران لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر جمهوری اسلامی ایران نبود، چگونه ممکن بود که آمریکا بعنوان محافظت ازعربستان سعودی و شیخ نشینها، همه ساله میلیاردها دلار از پول آنها را به جیب خود سرازیر کند. که اگر پول هایی که از طریق فروش اسلحه و غیره از گروگان گیری تا به امروز به آمریکا سرازیر شده است محاسبه شود، سر از ارقام نجومی در خواهد آورد و این نعمت برای آمریکا، به یمن دشمنی با جمهوری اسلامی ایران به سادگی حاصل شده است. ازقِبَل حاکمیت رژیم ولایت مطلقه فقیه بنیادگرای غارتگر، با یک حساب سر انگشتی میشود تخمین زد که در طول این چهل سال بیش از ۱۰ بیلیون دلار یعنی ۱۰ هزار میلیارد دلار از کیسه ملت ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس به جیب غربیها و در رأس آنها آمریکا برای حفظ و نگهداری کشورهای عربی از دست حکومت بنیادگرای جمهوری اسلامی سرازیر گشته است. و از جانب غربیها به سرگردگی آمریکا هم، همچنان با رژیم غارتکر و بنیادگرای ولایت مطلقه فقیه مماشات کرده و به نوعی کاملاً پیچیده و مرموز به عنوان یک قدرت و دشمن واقعی جهت بهره وری بیشتر در حفظ او کوشیدهاند. زیرا بدون وجود چنین مترسک و دشمن صوری مهمترین بهانه بلعیدن و غارت این کشورها از دستشان فرو خواهد افتاد.
اما برای تفکر و روشنائی انداختن به آنچه در بالا ذکر شد چند سئوال کلیدی مطرح میشود و هر کسی بنا به فراخور تجربه و اطلاعاتی که دارد، میتواند خود به آنها پاسخ دهد:
اگر گروگانگیری سفارت آمریکا انجام نمیشد و یا حتی اگر انجام میشد و نظیر بسیاری از جاهای دیگر که دانشجویان سفارتخانهای را اشغال کرده و چند ساعت و یا یکی دو روز و حد اکثر به یک مصاحبه تلویزیونی خشک و خالی بیان خواستههایشان بسنده کرده و آنجا را تخلیه کرده، انجام میشد، چگونه ممکن بود که دشمنی با آمریکا شکل بگیرد و تداوم پیدا بکند؟
اگر آقای خمینی و جمهوری ولایت مطلقه او همچنان در بلوک غرب باقی میماند، چگونه ممکن میشد که به جهت دشمنی با ایران و حفظ و نگهداری کشورهای خلیج فارس از عواقب صدور انقلاب اسلامی ایران به یک چنین منافعی دسترسی پیدا بکند؟ وچگونه میتوانست دارائیهای ایران مسدود و بلوکه شود و سپس با قرارداد وثوق الدوله الجزایر بیش از پنجاه میلیارد دلار کشور به کام آمریکا سرازیر شود و همچنانکه کارتر گفت: ما ایرانیها را نقره داغ کردیم. و متعاقب آن جنگ ایران و عراق رخ بدهد و همچنانکه آلن کلارک وزیر ماگارت تاچر گفت: ما وسایل ادامه جنگ را به نفع آمریکا و غرب به مدت ۸ سال فراهم کردیم. میشود محاسبه کرد که به غیر از تلف شدن چند نسل جوان ایرانی و عراقی در این جنگ خانمانسوز، چه میزان پول این دو کشور و سایر کشورهای عربی به جیب غرب سرازیر شده است. بنا به گفته آقای رفسنجانی خسارت مادی ایران هزار میلیارد دلار بوده است. و متعاقب این جنگ، جنگ خلیج و اشغال کویت را به همراه داشت. و بعد هم سقوط صدام حسین و به وجود آمدن القاعده، داعش و...؟ پولهائی که از این جنگها به کام غرب سرازیر شده از حد و اندازه بیرون است.
و اگر دشمنی با آمریکا تداوم پیدا نمیکرد، چگونه آقای خمینی میتوانست خود را رهبر مستضعفان و آزاد کننده آنها بنامد و آقای خامنهای خود را رهبر مسلمین جهان و مدافع کمربند شیعی در منطقه و جهان معرفی کند؟ و با این تخیل مالیخولیائی تمامی هست و نیست کشور به کام این و آن سرازیر شود و باز خود به خود ببالد؟
حال با طرح چند سئوال فوق و نتیجه حاصله از آن برای غرب، میشود گفت که طراح گروگانگیری و نگهداری آنها به مدت ۴۴۴ روز کار چند دانشجو بوده است؟ و آیا خود آمریکائیان طراح اصلی آن نبودهاند؟ اسناد منتشره در این مورد حاکی از این است که طرح مستقیم و غیر مستقیم به دانشجویان القاء شده است.
این سئوال مهم هم در اینجا باید مطرح شود، این دشمنی که با اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان آن کلنگ این دشمنی زده شد و همچنان تدام پیدا کرد، چه نفعی برای جمهوری ولایت مطلقه در بر داشته است؟ (در پایان این قسمت اشعار دست و پا شکستهای که ایجاد دشمنی با آمریکا، با گروگانگیری شروع و تدام مییابد و خسارت جبران ناپذیری که این دشمنی با آمریکا برای ایران در برداشته و نیز سودی که از این دشمنی نصیب حکومت مطلقه فقیه شده، از زبان آقای خمینی و دانشجویان پیرو خطش خواهد آمد.)
مهمترین فایدهای که از ناحیه دشمنی با آمریکا نصیب ولایت مطلقه فقیه شده است این است که با جا انداختن این دشمنی توانسته، هر صدائی را در کشور خفه کند. و دوم اینکه به دلیل نبود یک حکومت ملی و دموکرات و با کشت و کشتار و داغ و درفش به غارتگری در کشور ادامه دهد و سوم اینکه مانع به وجود آمدن حکومتی ملی و مردمی در کشور گردد که خود این عمل بهره عظیمی از جهات مختلف برای غرب در بر داشته و خواهد داشت. زیرا اگر در ایران به عنوان مادر شهر خاورمیانه و با داشتن تمدنی چند هزار ساله حکومتی مردمی و ملی به وجود آید، چهره خاورمیانه را عوض خواهد کرد و روش حکومتی این کشورها دگرگون شده و به حکومتهای مردمی تبدیل خواهد شد، بدون اینکه نیازی به ایجاد جوّ ترس و وحشت از صادر کردن چیزی باشد.
بعضیها ممکن است این گفتههای مرا خواب و خیال بپندارند و تصور کنند که آمریکا و غرب تمام هم و غم خود را بر این قرار داده که در ایران حکومت دموکراسی و حقوق بشر به وجود آید و من چقدر درخوابم و این فعالیتها و کوششها را نادیده میگیرم. اگر آمریکا و غرب حقیقتاً در صدد به و جود آمدن حکومت مردمی و ملی بودند، روش عمل خود را با جمهوری ولایت مطلقه عوض میکردند و به راه و روش دیگری میرفتند. و این همه با این حکومت تمامیت خواه مستبد، مماشات و تخت نرد بازی نمیکردند. شاید بعضیها فکر کنند که منظور من این است که چرا به ایران حمله نظامی نمیکنند. هر گز من موافق حمله نظامی کشوری به کشور دیگر نبوده و نخواهم بود. اما به غیر از حمله نظامی راه و روشهای دیگری وجود دارد که بشود به مردم کشوری در به وجود آوردن حکومتی ملی و مردمی یاری رساند. البته هر کدام از سئوالهای فوق و همچنین روش یاری رساندن به مردم برای دستیابی به حقوق حقه خویش، در خور نوشتن مقاله و یا کتابی مستقل است و از حوصله این مطلب خارج است.
اما نکته بس مهم، مرموز و عجیب و غریب که شاید بتواند در فهم بهتر سئوالهای فوق کمک رساند، در مورد آمریکائیها این است که با توجه به اینکه آقای خمینی ظاهراً به آنها پشت کرد، اما تا به امروز آمریکائیها اسناد خود را در مورد آقای خمینی منتشر نکردهاند. غیر قابل باور است که آمریکائیها اسنادی در مورد ایدهها و برنامهها، نوشتهها، روان شناسی و روحیه شخصی آقای خمینی در دست نداشتهاند. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ وقتی مشاهده میشود که آمریکائیها نسبت به سیاسیون و کسانی که نفوذی در بین ملت داشتهاند، ارتباطات و نظر خودشان را در مورد آنها در اسناد مختلف بیان داشتهاند. اما از آقای خمینی که نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ را رهبری کرده و بعد هم رهبری انقلاب ملت ایران را بر عهده داشته - جز جسته و گریخته - از او در اسناد آمریکا، سندی از ایدهها، برنامهها و خصوصیات اخلاقی و رفتاری او موجود نباشد؟ شاید علت آن از جمله این میتواند باشد که آن اسناد بسیار حساس بوده و در معرض افکارعمومی قرار گرفتن آن، ممکن است، علت اصلی حمایت از خمینی را آشکار سازد که این هم هنوز برای آمریکا و منافعش مضر تشخیص داده شده است. غرض از این مقدمه این بود که نشان داده شود که دشمنی متقابل ایران و غرب و بویژه آمریکا لازم و ملزوم یکدیگرند و اگر این حربه دشمنی با آمریکا از دست جمهوری غارتگر و بنیادگرای ولایت فقیه بیفتد و یا گرفته شود، قطعاً این رژیم سقوط خواهد کرد. و همه اینها با دست آقای خمینی بنیاد کرفته است. البته این کارت دشمنی ایران برای آمریکا و غرب به دلایلی که فعلاً محل بحث ما نیست در حال افول است و پیش بینی میشود که در آینده نه چندان دور کارآئی خود را از دست خواهد داد و جهانخواران مجبورند برای بلعیدن ته مانده امکانات این منطقه راهها و روشهای دیگری نیاز خواهند داشت.
در قسمت بعدی نشان داده خواهد شد که چرا و به چه دلیل آقای خمینی مبتکر داعشیگری و القاعده گری در نظر و عمل در عصر ما در این منطقه است.
محمد جعفری ۲۷ دیماه ۱۴۰۰
mbarzavand@yahoo. com
دانشجویان خط امام و ایجاد دشمنی با آمریکا
با همه قول و قرار هائی که عنوان شد زمن // لیک اگر هوشیار میبودید در اطراف من
من نکاتی را عیان کردم ز افکار خودم // ناتوان بودید از راز و دل و احوال من
عقلها زایل شود از عشق کور // ناتوان گردد ز فهم و درکِ احوال درون
ناتوانی شما از حذف شاه // این سبب شد تا به دست من سپارید انقلاب
یاورانم گفتگوکردند با آمریکیان // باورانیدیم با آنها که بُویم همراهتان
گر حمایت خواه من باشید و من حاکم شوم // حفظ خواهد شد منافع شما در منطقه
شاه را بردند و من شاهنشه شاهان شدم // قدرتم شد مطلق و ایران فتاده بر درم
د ر حقیقت ما نبودیم بعد از آن هم ضد آنان // حفظ شد منفعت اشان در این جهان
چونکه ما هر دو اندر حلقه یک قدرتیم // دشمنی باشد همیشه در میان ما همین
دانشجویانِ خط من، عاری از عقل و شعور // درمیانشان عامل و جاسوس بود
خط گرفته شد زعامل، حمله شده بر اهل خانه // همه را بردند حبس و لانه شد جاسوس خانه
من بگفتم خوب جائی را گرفتیدای جوانان // دشمن ما را نگهدارید همین جاای جوانان
ای عجب! مردم که هورا میکشیدند از حماقت // نه سئوال از خود بکردند که دانشجو چه دارد؟
او قلم دارد و کاغذ، نه سپاه و نه مَحبَس // حفظ لانه دست ما بود و سپاه درطول مدت
این خصومت را بدادند این جوانان دست من // سود ما و آمریک تضمین شد و آمد بچنگ
من و بعدیهای من باشند دشمن با شما // چون که راه حفظ قدرت این بود در نزد ما
جیمی پیغام داد که گر زندانیان آزاد گردند // خواستهها اجرا و سایر کارها اصلاح گردد
بهر آزادی افراد سفارت نزد ما // گفتگو شد در خفا با دستهی ریگانیان
بسته شد پنهان قراری با همان ریگانیان // جیمی آن مرد نکو اخلاق حذف شد از میان
با چنین پنهان نمائی، شد رئیس جمهور فراری // یکسره افتاد کشور دست ما با سرفرازی
من چراغ سبز را دادم به آن خشک سر رجائی // تا کند اجرا قرارد الجزایر را نهائی
آن وزیر بی خرد بهزاد شد مأمور اجرا // کرد اجرا آن قرارِ دیکته کرده را سر انجام
بعد امضا، او به دوستش گفت این باشد خیانت // امتثال امر کردم، لیک در آن لحظه آخر
در جلسۀ سری مجلس بگفت این را دوباره // که به امر رهبری کردم من امضا عاشقانه
با چنین اشخاص خائن ما شدیم قدرتِ مطلق // کشور ایران به دست ما شود ویرانه مطلق
تا که خائنها ز بهر پول و قدرت عاملند // صادقا ما حاکمیم در کشور جمشید و جم
راه آزادی بگفتست آن حکیم طوس نیک // جمع کاوه و فریدونها باشد، راه این
ـــــــــــــــــــــــ
نمایه و یادداشت:
۴۸-ترجمه سئوالهاى پرویز شهنواز از ژیسکار دستن، روزنامه توس، دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۷۷ شماره ۴۴؛ این مصاحبه از رادیو انترناسیونال فرانسه در همان زمان نیز پخش شده است.
۴۹- این مطلب را آقای فتح الله بنی صدر یکی از اعضای مرکزی نهضت آزادی در پاریس در گفتگوئی با برادر خود آقای بنی صدر در سال ۱۳۷۵ فاش ساخته است.
۵۰-مجله سیاست خارجی شماره ۳و ۴، پائیز ۱۳۷۰، ص ۷۱۳. از گزارش آقای رجائی نخست وزیر به مجلس در باره حل مسئله گروگانها.
۵۱-همان سند، ص ۶۹۸ .
۵۲-گروگان گیری و جانشینان انقلاب، ص ۲۴۹؛ آقای نبوی بعد از امضای قرار داد الجزایر به همکار و دوست خودمان آقای سیف الله ابراهیمی گفته بود که به ما گفتند و منهم قرارداد الجزایر را که بعدا خواهند گفت قرار داد وثوق الدوله است امضاء کردم. » ایشان در جلسه سری مجلس هم از جمله گفت: که بعدا ً خواهند گفت قرار داد وثوق الدوله امضاء کردم و اعلام جرم ریاست جمهوری آقای بنی صدر علیه اینجانب در حقیقت اعلام جرم علیه روحانیت و آقای خمینی است.
۵۳- با گفته آقای ابوالقاسم مصباحی، یکی از مدیران اطلاعاتی و شاهد مهم دادگاه میکونوس برای آقای بنی صدر فاش ساخته بود که آمریکائیان در بین گروگان گیرها عوامل داشتند و طرح گروگان گیری ازطریق آقای موسوی خوئینیها به دانشجویان القاء شده است. با در نظر گرفتن این نکته، شاید شک و شبههای در اینکه خود آمریکائیان طراح اصلی آن بودهاند، باقی نگذارد. نکته فوق را آقای ابوالحسن بنی صدر در سال ۱۳۸۳در پاریس ورسای با من در میان گذاشت.