• به مناسبت سالگرد فاجعه انقلاب اسلامی
از سال ۶۵۱ میلادی، سالی که امپراتوری ساسانی فرو پاشید تا سال ۱۹۷۹ میلادی، که حکومت پهلوی سقوط کرد، هزار و سیصد و بیست و هشت سال فاصله است. دو شکست فاجعه بار ما، یکی «انقلاب محمدی» نام گرفت و دیگری «انقلاب خمینی» یا «انقلاب اسلامی». یکی در قرون وسطا، و دیگری در قرن بیستم. اما شباهت این دو انقلاب، به ویژه نتایج بلافاصلهی آنها حیرت انگیز است:
ـ هر دوی این انقلابها به دست انقلابیون مسلمان (یا بقول تاریخ نگاران جدید «بعدا مسلمان شده») انجام شده است؛
ـ هر دوی این انقلابها برخلاف بیشتر انقلابهای تاریخ بشری ایده و نگاهی واپسگرا داشته و با علوم و دست آوردهای نویی که انسان به آن رسیده بود سر ناسازگاری داشته اند؛ اما هر دوی این انقلابها از این علوم و دست آوردها به نفع جنگها، یا دست انداختن بر منافع همسایگان، و ویرانگریهای دیگر خود استفاده کرده اند؛
ـ هر دوی این انقلابها با آفرینندگان هنر و معماری و زیبایی دشمنی داشته اند؛ اما هر دوی اینها از هنر و معماری و زیباشناسی ایرانیان به نفع ساختن آثار مذهبی خاص خودشان بهره برده و آنها را به عنوان هنر و معماری اسلامی معرفی کردهاند.
ـ هر دوی این انقلابها تبعیض اساس کارشان بوده، و هر دو بیشترین تبعیض را در مورد زنان، و مذاهبی غیر از مذهب خودشان اعمال کردهاند.
ـ هردوی این انقلابها بیزار از شادمانی و رقص و آواز بودهاند و از اشک و اندوه و نوحه خوانی برای برانگیختن احساسات مردمان استفاده کردهاند.
و..... کوتاه سخن، هر دوی این انقلابها، به دست انقلابیونی انجام شد که دروغ و خدعه ابزار کارشان و آزادی ستیزی و به ویژه ایران ستیزی مرامشان بوده است.
راستی چگونه است که ایرانیانی در قرن بیستم، با این که ۱۳۲۸ سال (مستقیم و غیرمستقیم) زیر تسلط خرد کنندهی انقلابیون سال ۶۵۱ میلادی زندگی کرده بودند؛ و بیشترین شکستها و عقب ماندگیهایشان ناشی از آنها بود، به انقلابی همزاد آن انقلاب پیوستند؟
به باور من، یکی از مهم ترین دلایل پیوستن مردمان عادی و حتی «روشنفکران»، به این انقلاب دوم، فراموش کردن تاریخ واقعی سرزمینشان، و یا بی خبر بودن از آن بلاهایی بوده که قرنها برسرشان آمده است.
برخی از روشنفکران ما حتی این را نمیدانستند که شعارهایی چون آزادی، عدالت، برابری، استقلال به هیچ شکلی در همراهی با انقلابیون مسلمان به دست نخواهد آمد. و نمیدانستند رقبای انقلابی مسلمانشان آن چنان تودهها را فریفتهاند، که کوچکترین میدانی برای آنها باز نخواهد شد، و نهایتا اینها هستند که باید با در اختیار قرار دادن علم و دانش و تخصص خویش به انقلابیون مسلمانی که اقتصاد را هم «کار خر» میدانستند؛ جزیه پرداز شوند و یا در عین لامذهبی «نومسلمانانی» باشند در خدمت حکومتی که به همت آنها به کرسی نشسته است.
این بلای بی خبری یا جدا شدن از گذشته را استعمارگران انگلیسی و روسی، در سه چهار قرن دوران قاجاریه بر سر ما آورده بودند. و این فقط خاص ما نبوده و نیست، بیشتر کشورهایی که گرفتار استعمار مستقیم و یا غیر مستقیم شدهاند، ابتدا ارتباط آنها با تاریخ گذشته خودشان قطع شده است.
استعمارگران و استثمارگران این را خوب میدانند؛ انسانی که هیچ تجربه و پشتوانه و هویتی از خود ندارد به راحتی به هر چیز تازهی بی ارزشی میآویزد.
و انقلاب اسلامی درست در زمانی چون بختک بر سر ایران فرو افتاد؛ که به دلیل رشد با سوادی و باز شدن درها به سوی غرب، امکان آشنایی با تاریخ گذشته ایران و درک و تماشای داشتهها و نیروهای بالقوه برای مردمان ما نیز میسر شده بود. و این را استثمارگران نوی قرن بیستمی که آنها نیز نفعشان در بی خبری و ناآگاهی مردمان بوده بر نتافتند. و البته نمیدانستند که دزد سومی خواهد آمد و طعمه لذیذشان را خواهد برد. دزد و دزدانی که فقط در مدت چهار دهه، توانستهاند از یک کشور ثروتمند و نسبتا امروزین، کشوری عقب مانده بسازند، آنسان که به شکلی کاملا رسمی به مستعمرهای حقیر تبدیل شود. مستعمرهای که با افتخار پرچم استعمارگرش را بر بالای بلندترین بنای شهر میگذارد و برایش سرود و آواز میخواند.
شکوه میرزادگی
به نام تو، ع ب