• اخلاق سیاسی؛ پیش و پس از خمینی
ایندیپندنت فارسی ـ علیرضا نوریزاده - حکایت سراسر شور و عشق و جاسوسی و امنیتی بالاتر از خطر با بازیگری خانم کاترین شکدوم و نقش اول مردی مثل سردار جوانی و نیممرد اولی چون رفیق صفراف سابق و صفرزاده لاحق، ما ایرانیهای عاشق داستانهای پلیسی و امنیتی را در این زمستان جنگ و کرونا و مذاکرات وین سخت به وجد آورد. حتی سرکارعلیّه کاترین نیز که این اشتیاق را مشاهده کرد، ناگهان عابد و زاهد و مسلمان شد و حرفهای پیشین را انکار کرد. مفسران باذوق و طنزپردازمان هم هریک با کشفیات تازهای کاترین را شبی به بستر سردار فرستادند و شام دیگر در رختخواب حضرت حجتاسلام جای دادند.
شگفت اینکه آن جمهوری که بنیانگذارش مدعی بود اسلام ناب محمدی انقلابی را بر سر ایرانیان نازل کرده، باری فرمود که تجسس در راه اسلام کار پسندیدهای است. لابد آنها که کاترین خانم را به تهران فرستادند نیز بر این باورند که تجسس در آیینشان پسندیده است.
۳۶ سال پیش یک خانم اهل انگلستان که در نیروی هوایی ایران زبان انگلیسی درس میداد، با دیدن حجتالاسلام محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر فعلی آیتالله خامنهای از ۳۴ سال پیش تا امروز و نماینده «امام خمینی» در نیروی هوایی آن زمان، زلیخاوار به جای انار سبابه عزیز را به تیغ زد، یک دل نه صد دل عاشق شیخ زن و بچهدار شد. چندی در محضرش تلمذ کرد؛ بعد شیعه ناب انقلابی محمدی را برگزید و سپس به عقد شیخ درآمد. شیخ بنا بر عدل اسلامی برای او خانهای در شمیران و خانهای در لندن خرید. به لطف الهی، او فرزندانی برای شیخ آورد که زیبایی را از مادر و کلکبازی را از پدر به ارث بردند. بنابراین اگر امروز میشنیدید سردار جوانی با کاترین خانم ازدواج کرده است، نباید تعجب میکردید.
در پاکستان چند سال، پیش خبرنگار یک مجله کمتیراژ و غیرمعروف آمریکایی که درباره مذهب تشییع تحقیق میکرد، ناگهان عاشق رئیس جمعیت تنفیذ فقه جعفری، از سرسپردگان بارگاه ولایت، شد. بعد خطبه عقد بود و انتقال بانوی آمریکایی به لاهور. روزی که وزارت اطلاعات به حقوقبگیر خود خبر داد ماموری برای عرض تبریک و تقدیم هدیه مقام معظم رهبری به مناسبت ازدواج میمون و مبارکش به لاهور میآید، شیخ عیال را خبر کرد. بامداد فردا نه خبری از عیال بود و نه اثری از طلا و جواهرات و نه نشانی از ۲۰۰ هزار دلاری که شیخ از سفر تهران آورده بود و برای صیانت از آن یکجا به همسر آمریکاییاش داده بود تا در جای امنی پنهان کند. خانم رفت و شیخ در هجر او و درد ناشی از کلک خوردن بهواقع یکشبه خردوخمیر و پیر شد.
بهرهگیری از زنان براى به خدمت درآوردن مدیران ارشد یک نظام شیوهای رایج در نظامهای کمونیستى مرحوم، اسرائیل و شماری از کشورهای غربی بود و هست. جمهوری اسلامی ایران نیز به تربیت «پرستو» برای جلب و جذب و گاه حذف هدفهای خودی یعنی ایرانی پرداخت و اندکاندک دایره عمل پرستوها را وسعت داد تا هدفهای اجنبی را هم شامل شود.
👈 مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
راه دیگر، شیوه شنود بود که امروز حتى در کشورهاى جهان سوم نیز استفاده نمیشود. اطلاع یافتن از مسائل مالى و خصوصی مدیران و تجار و مخالفان براى آنان که هوش ضعیف و عقدههای روانى گوناگون دارند، شاید جذاب و قابلاستناد باشد، اما این شیوه با بدیهیترین اصول اخلاقی و درعین حال شرعی مورد استناد اهل ولایتفقیه مغایر است. با این همه شنود جمعی و انفرادى دو شیوه رایج براى در هم شکستن شخصیت انسانها است که سید علی آقا گهگاه از حرمتش دم میزند اما به دلیل خو گرفتن عناصر اصلى نظامش به روش شنود، این روش به یک الگوى مهم برای دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نظام تبدیل شده است.
کنترل ۶۰ هزار خط موبایل و دهها هزار خط زمینی و استخدام صدها بسیجى و معلولان جنگ براى شنود و پیگیری مکالمات آنلاین، پارازیت فرستادن روی ماهوارهها و سدسازی در برابر موج سایتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اصیل از مهمترین ماموریتهای ویژه اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات است.
عوارض این عملیات گسترده به منازل بزرگان ولایت نیز کشیده شد. لاریجانیها، قاسم سلیمانى، عزیز جعفرى، غلامعلی رشید، وحید حقانیان، محمدی گلپایگایگانى، اصغر حجازى و احمدى مقدم از کسانی بودند که شنود شامل حالشان شد. استقرار یک مرکز کنترل در محوطه خاکى نزدیک منزل روحانى، اعتراض او در نشست حضورى با رهبر نظام را به دنبال داشت. یک روز پس از اعتراض روحانى، این مرکز که با پوشش ایستگاه نیروى انتظامى تاسیس شده بود، برچیده شد.
لابد چنین مرکزی برای رئیسی نیز برپا شده است. احمدینژاد در آن یک هفتهای که وزارت اطلاعات را در کف داشت، اسنادی را بیرون برد که تا امروز «حرز جواد» او بوده است ولی مدیر یک شبکه بزرگ تلویزیونی فارسیزبان در ترکیه که دوستان احمدینژاد بر آن بودند اسرارش را در یکی از کانالهای او فاش کنند، در تروری تکاندهنده جان خود را از دست داد. لاریجانی را هم ضبط سخنان محرمانهاش درباره آقا مجتبی، پسر خامنهای، به زمین زد.
سپاه زیرنظر اطلاعات
دستگیرى شخصى به نام جمشیدى به دستور حسین طائب، رئیس اطلاعات سپاه، که از دلالان نفتى مرتبط با سپاه است، پس از هفتهها شنود تلفنهای او و بازداشت ۱۰ روزه و پرسوجو از او درباره عزیز جعفرى، فرمانده سابق کل سپاه، نگرانى بخش عمدهای از فرماندهان سپاه را به همراه داشت. سکوت معنادار عزیز جعفرى و به دنبال آن دلجویى رهبر جمهوری اسلامی ایران از او قبل از برکناری، به یک بحران پنهانى بین فرماندهان سپاه و سیستم خودساخته طائب تبدیل شد.
به گفته جمشیدی، در بازجویى او شخص طائب حضور داشت و مکررا خود را رئیس سازمان اطلاعات رهبرى معرفى میکرد. جمشیدى در مدت بازداشت به دلیل رابطه خانوادگی با عزیز جعفری زیر شدیدترین شکنجههای روحی و البته کمی مهماننوازی با مشت و لگد قرار گرفت تا جای دوست و دشمن و میزان پورسانتهای جعفری و فرماندهان ردهبالای سپاه را لو دهد. او مکرر گفته بود جعفری دزد نیست، اما شما را فاسد میداند.
طائب به دلیل بیمارى توهم که از بعد از اخراجش از وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۴ به آن دچار شد -بهگونهای که به هر خبر و گزارش واصله به شکلی هیجانانگیز واکنش نشان میدهد- بى محابا به هر کس و هر مقام انگ مافیا، فساد یا انگلیسى بودن میزند. البته خود طائب و معاونانش از محراب تا نجات و محقق محراب از جانیترین تا فاسدترین مدیران رژیم به شمار میروند که فقط طی هشت سال ریاست احمدینژاد، میلیونها دلار از معاملات پنهانی و غیر مشروع نفت و گاز به جیب زدند.
قتل عباس یزدان پناه به دست ماموران طائب در فجیره نخستین آبروریزى در روابط خارجى را برای روحانی به همراه داشت؛ طائب پرستو به سراغ عباس فرستاد. او مرد خانواده بود و همسرش را عاشقانه دوست داشت و به دام نیفتاد. این بار قاتل به سراغش فرستادند؛ چون در لندن به صورت آنلاین در دادگاه بینالمللی که به شکایت کرسنت علیه ایران رسیدگی میکرد، بهعنوان شاهد زنده حرفهایی زد که دستگاه نفت و شخص طائب را سخت به وحشت انداخت.
روحانی با همه توان در روزهای اعتبار و عزتش نزد خامنهای نتوانست طائب را کنار بزند. روحانى طائب را مرکز فتنه میخواند و میخواست برای تحقیق درباره او کمیتهای تشکیل شود. اما طائب برادرش را به زندان انداخت و امروز ماهها پس از پایان ریاستجمهوری او، تیمی را برای تنظیم پرونده خرد کردن پرزیدنت شیخ حسن، مامور کرده است که ریاست آن با محراب، معاون سابقش، است.
نسل ما و معنای انقلاب
ما نسل ساده و ببخشید احمقی بودیم که انقلاب را مترادف پاکی، درستی، راستگویی، ایثار وطندوستی، عدالت، مساوات و... میدانستیم. تصویر چهگوارا نیمهبرهنه با سیگار برگ در بین پریپیکران لاپاز را میدیدیم و تفسیرمان این بود مردم قهرمان را میپرستند. صفرعلی از زندان آزاد میشد و فریاد شوق سرمیدادیم و کسی نمیگفت این مردک یک افسر شهربانی را با اره زندهزنده تکهتکه کرده است، چرا برایش دست میزنی؟
برای ما اخلاق معنا داشت. تار سبیل گرو گذاشتن و لوطیگری در نسل ما مفهومی تازه یافته بود. عبدالکریم حاجیان سه پله، همکلاسی من در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در سال سوم به زندان افتاد. او شاگرد اول کنکور سال ۱۳۴۶ بود. در دادگاه او حکم ابد گرفت اما وقتی دید رفقایش اعدام شدند، به پاس آن اخلاق و پرنسیبها تا پای جان ایستاد که جانش را بگیرند و گرفتند.
در دوران سربازی، ما گروهان دانشجویی یعنی دارندگان مدرک لیسانس و فوقلیسانس و دکترا بودیم. شبی به دستور زندهیاد تیمسار امینی افشار فیلم زاپاتا را برایمان پخش کردند. فردا مرا که منشی گروهان بودم، به دفتر سرگرد دانشمند، فرمانده گردان، فراخواندند. سرگرد دانشمند انسان وارستهای بود. گفت تیمسار فرماندهی کل خواستهاند احساس پنج تن از دانشجویان را درباره فیلم دیشب بنویسید. یکی از پنج تن خودم بودم که نوشتم زاپاتا میگوید انقلابی فساد نمیکند، دزد نیست و به مردم خیانت نمیکند.
مفاهیم با خمینی
رهبر محبوب که از سفر آمد، همه ناشایستیها، بایسته شد؛ حرام حلال شد و دزدی معنای بهرهوری از برکات الهی معنا گرفت؛ اعدامها صدی و هزاری شد و در شبهای شوم اوین و عادلآباد و دیزل آباد، با تجاوز به نوامیس در زندان با این توجیه که باکره به بهشت میرود و ما نمیخواهیم این زن به بهشت رود، بیاخلاقی انقلابی جای اخلاق را گرفت.
امروز به برکت انقلاب ناب و دین تحریفشده و آلوده به دستان روضهخوانها، رژیم پریچهر وارد و صادر میکند، میکشد، میدزدد، توطئه میکند، ایران را به خاک سیاه مینشاند، لبنان سربلند و دارالعلم و هنر را به دارالفقر و جهل و تعصب تبدیل میکند؛ عراق را محل تزویر و تبعیض مذهبی میکند و یمن، دار ملکه سبا و سلیمان را، پشت قباله اوباش حوثی میاندازد. اخلاق در ویرانههای حلب دفن میشود و شرف و انسانیت در حاشیه کییف به آتش کشیده میشود.
نجفی، دولتمرد پاکدست و عاشق ایران را که پرونده دزدیهای قالیباف و شرکا را گشود، به پرستویی میسپارد و خود او را با تصویری مخدوش نزد مردم میکشد و به نجفی میگوید -ازخویشاوندش شنیدم و از وکیلش- «گردن بگیر، قصاصت نمیکنیم فقط اسم سردار (قالیباف) را دیگر نیاور!»
خدای را مسجد من کجا است؟