ویژه ی خبرنامه ی گویا
جهان و کشورمان سال ایرانی را در حالی شروع کرده اند که رویدادهای مهمی در آنها در حال وقوع و یا شکل گیری است. نگاهی به این رویدادها می تواند تصویری از آن چه در انتظار ایران، منطقه و جهان است ارائه دهد. در این مقاله به یکی از این رویدادها که مسئله ی استفاده ی ابزاری از تحریم های اقتصادی برای مقاصد سیاسی است می پردازیم.
به نظر می رسد که جنگ اوکراین محصول یک خطای محاسباتی جدی از سوی قدرت های بزرگ باشد. از جانب غرب، برای تحریک روسیه از طریق مطرح کردن احتمال پذیرش اوکراین در ناتو و آزاد گذاشتن دست نئونازی ها در این کشور، از جانب روسیه در مورد تصور آسان بودن به کارگیری یک راه حل نظامی. این وضعیت خطا اندر خطا شرایط غیرقابل پیش بینی کنونی را پدید آورده است. در این شرایط هر طرف به فکر آن می افتد که با توجه به وضعیت پدید آمده چه باید بکند. اگر روسیه بتواند مکانیزم های مقاومت در مقابل فشار تحریم ها را بیابد هیچ بعید نیست که مایل باشد خواسته های مهم تری را برای پایان جنگ یا فراتر از آن مطرح کند؛ به طور مثال در مورد حضور ناتو در کشورهای آسیای مرکزی. روسیه زمزمه هایی را در این باب آغاز کرده است.
یافتن راه حلی برای دور زدن یا مصونیت یافتن در مقابل تحریم ها در حال حاضر فقط مشغولیت روسیه نیست؛ برخی دیگر از کشورها، از جمله ایران، نیز درصددند تا این احتمال را به صورت جدی آزمایش کنند. باور مشترک کشورهای مورد تحریم این است که اگر قادر باشند اقتصاد خویش را از فشار کمرشکن تحریم ها، بدون برداشته شدن آنها، خارج سازند، دیگر نیازی به دادن امتیاز برای لغو یا تعلیق تحریم ها ندارند. به عبارت دیگر، روسیه می تواند تصرفات بیشتری در اوکراین را ضمیمه ی همیشگی روسیه سازد، کره ی شمالی می تواند مسیر هسته ای کردن خود را طی و رژیم ایران قادر خواهد بود ساختار فعالیت های هسته ای خود و نیز توان موشکی و سیاست مخرب منطقه ای خود را حفظ و دنبال کند.
این اتفاق کوچکی نخواهد بود، چرا که به بسیاری از کشورهای مورد تحریم بالقوه یا بالفعل آمریکا این امید را می دهد که ممکن است در مقابل ابزار تهاجمی و مشکل ساز تحریم اقتصادی از خود محافظت کنند. البته کشوری مثل کوبا چند دهه است که در این زمینه تجربه دارد و ایران نیز، با سابقه ی چهاردهه ای خویش، می رود که یکی از اعضای کهنه کار این کلوب باشد. خنثی سازی ابزار تحریم حتی می تواند نقطه ی امیدی برای چین باشد. این کشور نیز نگران آن است که در صورت «بازگرداندن تایوان به سرزمین مادری خود» با چه فشار، اقدامات و تحریم هایی از جانب غرب مواجه خواهد شد. در لیست کشورهای دیگر مورد تحریم دولت هایی هستند که به شدت چشم به راه نتایج موفق آزمایش استراتژی خنثی سازی تحریم ها و محاصره ی اقتصادی دوخته اند، از جمله: ونزوئلا، سوریه، کره ی شمالی، یمن، افغانستان،میانمار، و...
با توجه به استفاده ی بیش از حد آمریکا از این روش مجازات، تحریم های اقتصادی اینک می روند که به یک شمشیر دولبه بدل شوند. از یک سو ممکن است برخی از کشورها را از عدول از سیاست های بین المللی آمریکا و غرب بترسانند و از سوی دیگر، اگر دیگر اثرگذار نباشند، ابزار اصلی غیر نظامی جهان سرمایه داری برای وادارسازی کشورهای کوچک به پیروی از نظم جهانی دیکته شده ی آنها ناکارآمد خواهد شد.
باید دانست که این امر یک شبه رخ نداده و نمی دهد. ورود آمریکا به چالش های مستقیم با کشورهای مختلف آنها را وادار کرده که از دو عنصر خلاقیت و پنهانکاری بهره ببرند و به دور زدن تحریم ها بپردازند. نمونه ی بارز آن کوباست که علیرغم تحریم و محاصره ی شصت ساله با بسیاری از کشورهای جهان روابط بازرگانی دارد و نیز کره ی شمالی که با روش های مافیایی مخوفی در سراسر جهان به کسب درآمدهایی مشغول است که با آن، جلوی چشم جهانیان، ماشین جنگی خود را تغذیه می کند؛ پیونگ یانگ سالهاست که علیرغم تحریم های وسیع و همه جانبه ی آمریکا برای توسعه ی سلاح های پیشرفته و حتی فوق پیشرفته (مانند موشک مافوق صوت) با کمبود جدی مالی فلج کننده مواجه نبوده است. رژیم ایران نیز در این میان هر روز از فتوحات تازه ی خود در مورد دور زدن تحریم ها خبر می دهد، هر چند که فاقد انضباط و مهارت هوشمند کره ی شمالی است.
آن چه اما اینک موضوع تحریم شکنی را فعال تر ساخته است در افتادن غرب با روسیه در جریان جنگ اوکراین است. هر چند که وزن اقتصادی روسیه در اقتصاد جهانی چندان نیست، اما هیچ کس نمی تواند منکر اهمیت قابل توجه منابع این کشور در تامین انرژی اروپا و سایر مناطق جهان باشد باشد. به همین دلیل، روسیه با این تنها کارت خود بازی پیچیده ای را به راه انداخته است. پوتین اعلام نداشته که می خواهد ارسال گاز و یا نفت خود به اروپا را قطع کند، اما به طور جدی خواهان دریافت پول سوخت فروخته شده به واحد پول روسیه، روبل، است. وی حتی مطرح کرده است که برای کشورهای «غیر دوست» برای پرداخت پول خود باید در بانک های روسی حساب باز کنند. معنای این امر آن است که کشورهایی مانند آلمان و فرانسه، به عنوان خریدار گاز روسیه، می بایست در بازارهای مالی، یورو یا دلار بپردازند و روبل روسیه را خریداری کنند تا آن را در ازای گاز وارداتی به مسکو بپردازند. این حرکت تقاضا برای روبل روسیه را افزایش خواهد داد و قیمت آن را در مقابل یورو و دلار تقویت خواهد کرد. به این ترتیب روبل روسیه که دچار کاهش ارزش شده بود باردیگر قوی می شود.
این تقاضای روسیه در حال حاضر نگرانی «صندوق بین المللی پول» را برانگیخته است. یکی از مقامات این نهاد هشدار داده است که «تحریم ها علیه روسیه می تواند موقعیت مسلط دلار آمریکا در بازار جهانی را با چالش مواجه سازد». این نهاد اعلام کرده است که هر چند دلار هم چنان واحد اصلی مبادلاتی در سطح جهان باقی خواهد ماند اما پراکندگی سیستم پولی در سطوح خردتر می تواند مطرح شود. معنای ساده تر این سخن این است که اگر کشورهای مختلف جهان شروع به مبادلات غیردلاری بین خود کنند، تقاضا برای دلار پایین می آید. این امر قیمت دلار را در مقابل ارزهای خارجی گوناگون ضعیف تر خواهد ساخت. پایین آمدن قیمت دلار به معنای گرانتر شدن خریدهای وارداتی توسط آمریکاست. ورود گران تر موادخام و کالاهای تولید شده در آمریکا سبب افزایش تورم در اقتصاد این کشور خواهد شد، تورم، علاوه بر بالا بردن هزینه ی تولیدات آمریکا و کاهش قدرت رقابت آنها در بازارهای جهانی، تقاضای داخلی را نیز کاهش می دهد، با کاهش سفارشات خارجی از یک سو و کاستی تقاضا در داخل، روند تولید به سمت آهسته شدن و رکود می رود، رکود با خود تعطیل سازی و بیکاری می آورد، بیکاری بازهم قدرت خرید را کاهش داده و تقاضا را کمتر می سازد. این چرخه می تواند اقتصاد آمریکا را، به عنوان اقتصاد اول جهان، دچار پدیده ی مشکل ساز رکودتورمی (stagflation) سازد. با بروز چنین نوع از بحرانی در آمریکا باید دید که اقتصاد جهان چگونه رفتار خواهد کرد.
تاکنون با عطسه ای در اقتصاد آمریکا، اقتصاد جهانی دچار سرماخوردگی می شد؛ اما دلیل این امر وابستگی شدید اقتصاد جهانی به دلار آمریکا بود که با کمترین تکانه ای، زمین لرزه ای در اقتصادهای وابسته مانند ترکیه، سنگاپور یا مکزیک و امثال آن به وجود می آورد. این بار داریم چشم انداز روندی را بررسی می کنیم که در آن، اقتصاد جهانی ممکن است روند آزادسازی مبادلات جهانی از سلطه ی دلار را مفید بداند و به همین دلیل، آن را به طور فعال دنبال و حتی تقویت کند.
به طور مثال، به نظر می رسد که چینی ها به صورت جدی در پی این هستند که کشورهایی را که در چارچوب طرح «یک راه، یک کمربند» از این کشور وام های کلان دریافت می کنند به استفاده از «یوآن» چین وادار سازند. این امر کشورهای فوق را وادار یا تشویق می سازد که دلارهای خود را به یوآن تبدیل کنند. امری که، به مثابه مورد روبل روسیه، یوآن را با تقاضای بالای خود تقویت می کند و دلار را با فروش بیشتر آن ضعیف تر. روسیه و چین توافق کرده اند که صادرات و واردات متقابل خود را با پول های ملی خویش صورت بخشند و آنها را از دایره ی دلار خارج سازند.
از این نوع توافق ها و اتحادهای مالی در گوشه و کنار جهان در کار است. به طور مثال، توافق روسیه و هند برای استفاده از سیستم «روپیه-روبل» خبر از مبادلات کلان میلیاردی بین دو کشور بدون دخالت دلار دارد. این سیستم به زودی حتی قرار است که جایگزین سیستم اصلی مبادلات مالی بین المللی (Swift) میان این دو کشور شود. صندوق بین المللی پول هشدار داده است که شدت تحریم های مجازاتی علیه روسیه در جریان جنگ اوکراین در حال هل دادن کشورها به سوی شکل دهی بلوک های کوچک مبادلات مالی است که در آن، گروهی از کشورها میان خود قرار می گذارند بدون توسل به دلار آمریکا، به واردات و صادرات با یکدیگر بپردازند. این صندوق به ویژه پیرامون این هشدار داده است که ادامه ی این موضوع سبب خواهد شد در کشورهای مختلف بانک های مرکزی به سوی ساماندهی ذخیره های ارزی خود با پول هایی به جز دلار و یورو اقدام کنند. در حال حاضر یوآن چین به عنوان یک پول دارای پشتوانه ی اقتصادی قوی به مثابه یک آلترناتیو خودنمایی می کند. به نظر می رسد که اتحادیه ی اروپا با یوروی خود، بریتانیا با پوند خویش و ژاپن با ین قدرتمندش در کمین فرصت هستند که از کاهش سهم دلار در بازسازی ذخیره های ارزی بانک های مرکزی جهان چیزی نصیبشان شود. کشوری مثل ترکیه که در صحنه ی تجارت جهانی فعالیت چشمگیری دارد آرزو می کند که با رها کردن لیر خود از قید دلار، ارزش از دست رفته ی آن را با مبادله ی مستقیم یا روبل و یوآن بازیابد.
اهمیت موضوع وقتی دو چندان می شود که بدانیم دولت ایالات متحده ی آمریکا یک بدهی 30 تریلیون دلاری روی دست خود دارد که برای تامین 20 تریلیون آن در کوتاه مدت هیچ راهکار یا پشتوانه ای ندارد. بخش عمده ای از این بدهی در قالب اوراق بهاداری است که با ضمانت دولت آمریکا حمایت می شود؛ قابل تصور است که به خطر افتادن دلار صاحبان خارجی این اوراق را برای آینده ی پولشان نگران ساخته می تواند آنها را به سوی نقد کردن این اوراق و تبدیل آن به طلا یا ارزهای قدرتمند دیگر در بازارهای سهام بکشاند. چین به تنهایی بیش از یک تریلیون دلار از این اوراق بهادار ضمانت شده ی دولت آمریکا را در اختیار دارد. ژاپن حتی رقم بالاتری را داراست. اگر گرایش به سوی نقد کردن این اوراق دچار پدیده همه گیری و هراس مالی در بازارها شود، دولت آمریکا با موقعیت ورشکستگی مواجه خواهد شد و این آغاز فروپاشی نظام مالی و به دنبال آن، بحران هولناک سرمایه داری جهانی خواهد بود. کشور میکروسکوپیک اما ثروتمند لوگزامبورگ بیش از 300 میلیارد دلار از این اوراق قرضه ی آمریکا را در تصاحب خویش دارد.
پس، اینک آن چه تا دیروز، در کنار قدرت نظامی ایالات متحده ی آمریکا، سلاح اصلی تسلط این کشور بر جهان بود، یعنی دلار و اقتصاد پویای آن، می رود که، به مثابه تیغ دو دم، به یک شمشیر داموکلس بالای سر واشنگتن و بازار بورس نیویورک تبدیل شود. از آن جا که از این پس، ماجراجویی های نظامی نیز در قالب جنگ های اکسیژن رسان و نجات بخشِ اقتصاد آمریکا از بحران، به دلیل احتمال ابتلای سریع آن به خصلت اتمی، سخت و یا حتی ناممکن است، باید دید که اتاق های فکر سرمایه داری در ورای بهره برداری از رویدادهایی موردی، مانند یازده سپتامبر و یا همه گیری کرونا، چه مسکن دیگری برای پیکر مقروض و بیمار نظام سرمایه داری دارند.
جهانی را در نظر گیریم که در آن آمریکا از یک سو با سقوط اقتصاد خود، که دربرگیرنده ی حدود 25 درصد از کل تولید ناخالص جهانی (Global GDP) است، مواجه شده و با خود در حال پایین کشیدن اقتصادهای دیگر جوامع سرمایه داری است و از طرف دیگر، ابزار قدیمی او، جنگ، به دلیل آن که به آسانی ممکن است منجر به نبرداتمی و محو بشریت از کره ی زمین شود، ناممکن بنماید. در این شرایط چه بر سر آمریکا، غرب و جهان خواهد آمد؟ در این شرایطِ نه جنگ و نه صلح، چه سناریویی برای روابط جهانی و شکل بندی قدرت در جهان قابل تصور است؟
نگارنده بر این باورست که، هر چند تا رسیدن به نقطه ی تاریک توصیف شده ی بالا قدری فاصله داریم اما رسیدن به آن، در صورت عدم تغییری قابل توجه در سیاست های کلان دولت های بزرگ سرمایه داری و از جمله دولت آمریکا، حتمی و غیر قابل تردید است. این اطمینان از آن جا ناشی می شود که رویدادهای کنونی، اتفاقاتی گذرا نیستند، برآیند شرایط ساختاریی هستند که حکایت از شکل گیری یک «گرایش» (Trend) دارند. گرایش به حرکتی می گویند که دارای خصلت های ساختاری، ریشه ای و ماندگار است و با اقدامات یا تصمیمات غیربنیادین از کار نمی افتد و یا ویژگی ها و مسیر خود را تغییر نمی دهد. گرایش هم چنین دارای نشانه هایی است که در حال حاضر برخی از آنها جلوی چشم ما می گذرد:
- وقتی می بینیم که اسرائیل به عنوان دنبالچه ی سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا چگونه در حال جمع و جور کردن اوضاع خود است و با دشمنان سابق خویش پیمان ابراهیم امضاء می کند،
- وقتی می بینیم یکی از تفاله های سیاسی، اقتصادی و نظامی سابق آمریکا به اسم عربستان سعودی چگونه قراردادهای استراتژیک کلان با چین و روسیه و هند می بندد،
- وقتی می بینیم که چگونه کشورهای عربی زنگوله ی آمریکا مانند امارات متحده ی عربی و بحرین و نیز مصر و مراکش به زیر چتر پیمان ابراهیم می لغزند،
- زمانی که می بینیم که متحدان قاره ای ایالات متحده ی آمریکا مانند مکزیک، برزیل و آرژانتین چگونه به سوی قدرت های آن طرف قاره ی خود مانند چین دست دوستی بلند می کنند،
- وقتی تلاش بی محابای اتحادیه اروپا برای کسب استقلال سیاسی و نظامی (ارتش اتحادیه ی اروپا) نسبت به واشنگتن و ناتوی آن را می بینیم،
- وقتی رقم باورنکردنی 100 میلیارد دلاری را برای بازسازی ارتش آلمان به بهانه ی جنگ اوکراین نظاره می کنیم،
- وقتی بازگشت ژاپن به ایده ی بازسازی نظامی خود و دستیابی به سلاح اتمی را می بینیم و این که کره ی جنوبی با تردید در مورد آینده ی هم پیمانی خویش با واشنگتن، در صدد رسیدن به قرارداد صلح دراز مدت با همسایه های اتمی خویش چین و کره ی شمالی است و حتی
- زمانی که شاهد بی پروایی کشورهایی مانند ایران در مقابل آمریکا و اصرار خطر آفرین آن برای گسترش سلاح هسته ای و توسعه ی موشکی و تقویت حضور نظامی در منطقه هستیم،
این موارد، همه و همه حکایت از آن دارد که به زعم بسیاری از جهانیان، از دوست و دشمن، پشم و پیله ی این قلدر سابق جهانی در حال ریختن است. البته هنوز تا تحلیل آمریکا و تبدیل آن به یک کشور متعارف و در حاشیه در یک نقشه ی بازتعریف شده ی قدرت در جهان راه باقی مانده، اما بدیهی است که این روند به طور مشهودی کلید خورده است و رویدادهای داخلی آمریکا، شاید از همین انتخابات نوامبر 2022 حتی سایه ی زیر سئوال رفتن یک آمریکای متحد و یک پارچه را مطرح خواهد ساخت.
آری، جهان جدیدی در بطن مادر زمین در حال شکل گیری است. جهانی که به واسطه ی بحران حاد اقلیمی به سوی ضرورت یک بازنگری کامل و ناگزیر در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نیزفرهنگی کشانده خواهد شد. جهانی که البته شاهد تلفات، خسارات و صدماتی گسترده خواهد بود، به نحوی که آن چه امروز در اوکراین می گذرد نمونه ای ساده ای از آن خواهد شد. در مورد جهانی صحبت می کنیم که بشریت را به مرز یک تصمیم حیاتی خواهد کشاند: یا اصرار بر حماقت های چند قرنه ی خود و رفتن به سوی محو و نابودی؛ و یا، توقف مسیر غلط، بازبینی، تعقل و بهره گیری از خرد جمعی برای یافتن راه درست در جهت بهبود بخشی حال زمین و بشریت و به این ترتیب، نجات خویش.
در سناریو نخست شوربختانه این کل تمدن بشری است که به سوی اضمحلال اقلیمی-اتمی خواهد رفت؛ در سناریوی دوم اما بخشی از بشریت باقی می ماند و بخش دیگر از میان می رود. این طور به نظر می رسد که ایران ما، بدون یک دگرگونی سریع، هدفمند و قوی جزو لیست تلفات این شکل بندی نوین جهان آینده خواهد بود و حتی اگر اغراق نکرده باشیم، در راءس این لیست قرار دارد. نگه داشتن تمامیتی به اسم ایران در صورت ادامه ی عملکرد سراپا غلط و پرحماقت رژیم آخوندی ناممکن است. بقای رژیمی که در جهانی با تحولاتی چنین پرشتاب درگیر محروم سازی زنان از ورود به ورزشگاه و ازدواج دادن گسترده ی دختران زیر 15 سال است، معادل حتمی بودن محو ایران در جهانی است که در آستانه ی یک آشوب تاریخی قرار دارد. به همین دلیل، این وظیفه ی هر ایرانی خواهان بقای میهن است که به طور جدی در صدد باشد با حذف رژیم، مانع از حذف ایران شود. شدنی است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریهی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]