نگاهی به کتاب «دوباره هرگز: سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان»، نوشتهی جعفر بهکیش
مادران رنج شخصی خود را، زمانی که کس دیگری جسارت آن را نداشت، برای مبارزه با دیکتاتوری علنی کردند. خانوادههای آنان در جریان سرکوب ویران شدند. آنها دیگر نمیتوانستند تنها نقشهایی را که به لحاظ فرهنگی برایشان مشخص شده بود ایفا کنند؛ آنها بایست نقش جدیدی برای خود تعریف میکردند. این مادران بر اساس مفاهیم ریشهدار مادری و خانواده و نوع متمایزی از سرکوب مجاز دولتی که جوانان را به ورطهی فراموشی میافکند بسیج شده و خود را دگرگون ساختند. با استفاده از تصورات سنتی مادری، آنها مفهوم مادری جمعی متعهد به حقوق بشر را خلق کردند. (۸۲)
دوباره هرگز: سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان[۱] نوشتهی جعفر بهکیش روایت مستند مبارزات بازماندگانِ فداکارانی است که در دههی شصت جان باختند؛ آرمانخواهانی که به خاطر بهبود زندگی دیگران جنگیدند و حکومت ستمکار جان آنان را ستاند. با قربانیشدن فداکاران، پرچم دادخواهی به دست مادران، همسران، نزدیکان، و همفکرانشان برافراشته شد چرا که آن قربانیان به بهتر زیستن و فراهم کردن زندگی بهتر برای همگان متعهد بودهاند. بسیاری از بازماندگان قربانیان با مقالات و خاطراتشان روایت برافراشتن این پرچم را در ایرانِ دههی شصت مکتوب و مستند کردهاند که جعفر بهکیش یکی از پرکارترین آنهاست. عنوان آخرین کتاب بهکیش، دوباره هرگز اشاره به خواستهی اصلی جامعهی ایران برای عدم تکرار فجایع دههی شصت، کشتار ۶۷، و تمام وقایع خونینی است که در ۴۳ سال گذشته قربانیان بسیاری داشته است. کتاب حاوی سه مقالهی «دوباره هرگز: دادخواهی، شکل دادن و حفظ حافظه جمعی از بیرحمیهای جمهوری اسلامی ایران»، «خانوادههای قربانیان: در جستجوی حقیقت و عدالت» و «مادرانی که ناپدید نخواهند شد» و دو ضمیمه است. دو مقالهی اول این مجموعه گامهایی بلندند در مستندسازی روند رو به رشد جنبش دادخواهی ایران و مقالهی سوم خویشاوندی مادران خاوران را با حرکتهای مشابه آن در جهان نشان میدهد.
دوباره هرگز: سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان را انتشارات میخک سرخ تورنتو در بهمنماه ۱۴۰۰ درست در بحبوحهی دادگاه حمید نوری منتشر کرد. حمید نوری دادیار زندانهای اوین و گوهردشت و از عاملان اعدامهای سیاسی دههی شصت است که دادگاهی در سوئد او را محاکمه میکرد. محاکمهی او اواخر مرداد ۱۴۰۰ شروع شد و تا ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ (حدود نه ماه) ادامه داشت. قرار است حکم نهاییِ او تا پایان تیرماه صادر شود. در این نود و دو جلسهی دادگاه، ۳۴ شاکی و ۲۶ شاهد بر نقش حمید نوری در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ شهادت دادند. سالها بعد از آنکه مادران و خانوادههای خاوران، اولین افشاگران جنایات دههی شصت و کشتار ۶۷، راهشان را آغاز کردند یکی از عاملان آن جنایت در دادگاهی بیطرف محاکمه شد. در این کتاب، پیشزمینهی تاریخی آنچه امروز در دادگاه سوئد میگذرد جزء به جزء به خواننده ارائه میشود.
خانوادههای خاوران در دههی شصت نهالی کاشتند که امروز به بار نشسته است. مادران خاوران و در کنارشان جعفر بهکیش و دیگران علیه فراموشی جنگیدند. سالها در جمعهای کوچک گرد هم آمدند و تسلا گرفتند و نوشتند و منتشر کردند. هیچ چشماندازی پیش رو نبود. آنچه میکردند به تلاشی برای زنده ماندن بیشتر شبیه بود تا مبارزهای برای یک کارزار موفق. امروز، اما میتوانیم از جنبش دادخواهیای حرف بزنیم که منحصر به دههی شصت نیست و خانوادههای قربانیان دههی هفتاد (مبارزات دانشجویی تیر ۷۸)، دههی هشتاد (جنبش سبز ۸۸)، دههی نود (دی ۹۶ و آبان ۹۸) و انبوهی از سایر دادخواهان را نیز بر میگیرد. مقالهی اول کتاب، «دوباره هرگز: دادخواهی، شکل دادن و حفظ حافظه جمعی از بیرحمیهای جمهوری اسلامی ایران»، به درستی به تمامی این مبارزات میپردازد.
جعفر بهکیش در مقالهی اول، پس از برشمردن پرسشهای اصلی متن و پیشزمینههای جنبش دادخواهی به تولد «معنای مادری به عنوان یک کنش سیاسی» در دههی شصت میرسد؛ جایی که قربانیان در وجود مادرانشان دوباره متولد شدند: «شمسی انصاری به "مادر پنجهشاهی"، زینت حیدری به "مادر ریاحی"، دلبر قرباننژاد به "مادر آبکناری"، پوراندخت مختاری به "مادر شریفی" و فروغ تاجبخش به "مادر لطفی" تبدیل شدند.» (۱۸) علاوه بر این
آنها هویت جمعی خود را ابداع کردند [....] در اولین سالگرد کشتار تابستان ۶۷ به پیشنهاد «کانون دفاع از زندانیان سیاسی (داخل کشور)» تصمیم گرفتند که یک مراسم جمعی در روز دهم شهریور [سالروز نمادین کشتار ۶۷] در گورستان خاوران برگزار کنند. (۱۸)
پس از این اقدام شجاعانه بود که حکومت بر شدت آزار و بازداشت دادخواهان و جلوگیری از رفتن آنها به خاوران افزود. این سیاست حکومتی بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ و جان گرفتن دوبارهی جامعه مدنی مستقل در کشور رنگ باخت و جنبش دادخواهی باز اوج گرفت. (۱۹) هر سال به نسبت سال پیش، گردهماییهای بزرگتری در سالگرد کشتار ۶۷ برگزار میشد تا سال ۱۳۸۷ که جمهوری اسلامی خاوران را تخریب کرد اما نتوانست از گسترش جنبش دادخواهی جلوگیری کند. (۲۵)
جنبش دادخواهی در ایران جنبشی عمدتا زنانه بود زیرا هستهی اصلی آن را مادران و زنان قربانیان تشکیل میدادند. با پیروزی اصلاحطلبان حکومتی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۷۶، انتظار میرفت جنبش دادخواهی با جنبش رشدیابندهی زنان ( که از طرف اصلاحطلبان هدایت میشد) پیوند بخورد اما این پیوند به دلایلی عملی نشد. نویسنده این دلایل را چنین ارزیابی میکند:
رابطهی فعالان جنبش زنان در داخل کشور [...] با جنبش دادخواهی همراه با عدم درک و اعتماد متقابل بود. جنبش زنان از یک سوی پای در حکومت داشت و از سوی دیگر شامل اعضا و هواداران سابق احزاب چپگرایی بود که بیرحمانه سرکوب شدند. گروه اخیر به دلایل مختلف [...] تمایلی به برقراری رابطه با جنبش دادخواهی نداشتند. (۲۵)
نویسنده امیدوار است که تغییر موضع برخی از فعالان جنبش زنان داخل کشور بعد از جنبش سبز آنها را به جنبش دادخواهی و جنبش مادران و خانوادههای خاوران نزدیکتر کند. (۲۵)
مادران و خانوادههای خاوران به تدریج به یک جمعبندی مشخص از خواستهای خود رسیدند. آنها در تماسهای خود با خاتمی (رئیس جمهور از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴)، احمدینژاد (رئیس جمهور از ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲) و روحانی (رئیس جمهور از ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰) درخواستهای مشخصی داشتند:
۱. نام، تاریخ اعدام و محل دفن قربانیان باید اعلام شود.
۲. مانع دفن دیگران بر روی گورهای جمعی شوند.
۳. محدودیتها برای خانوادهها برای نصب نشانه و یا کاشتن گیاه بر گور قربانیان برداشته شود.
۴. آنانی که مسئول کشتارهای دهه شصت هستند باید پاسخگوی اعمال خود باشند. (۲۶)
نویسنده به اختلاف نظر میان خانوادهها هم میپردازد و مینویسد که بعضی از خانوادهها از طرح مستقیم خواستههایشان تن میزدند و از تشدید فشار حکومتی هراس داشتند. در مقابل، گروهی دیگر اصرار داشتند که باید رودرروی حکومت ایستاد و بر باورهای قربانیان، و نه فقط بر مظلومیت آنها، تاکید کرد: «هرگاه که ممکن باشد ضروری است که در مورد باورهای قربانیان صحبت شود چون اعتقادات آنان مهمترین دلیل کشتن آنها بود[ه است].» (۲۷) مسئلهی اصلی نگهداشتن خانوادهها، به رغم اختلافاتشان، در کنار هم بود. در این شرایط رابطهی احساسی میان اعضای جنبش کارساز میشد. نویسنده تصریح میکند که «این رابطه در میان فعالان و شرکتکنندگان در جنبش دادخواهی بسیار برجسته است.» (۲۷) این همبستگی عاطفی مانع از جدایی آنها از یکدیگر میشد و تشویقشان میکرد راهحلی برای اختلافات میان خود بیابند.
آیا صدای خانوادههای قربانیان در حکومت هم پژواکی دارد؟ ظاهراً تنها گوشهای شنوای درون حکومت از آن اصلاحطلبان است. برخی از آنها مانند محسن تاجزاده بعضی خطاهای گذشته را پذیرفتند و عذرخواهی و طلب بخشش کردند. اما اگر عذرخواهی معطوف به بازسازی رابطه میان بازماندگان قربانیان و عوامل کشتار باشد، اول باید روشن شود چه خطایی اتفاق افتاده، مسئول یا مسئولان آن که بودهاند و قربانیان نیز مشخص شوند. (۳۸) آن گاه است که میتوان از عذرخواهی و بخشش سخن گفت. گروهی دیگر از اصلاحطلبان خواستار توبهی ملی شدهاند و همهی گروههای سیاسی و حکومت را همراه با هم مسئول سرکوبیها و کشتارها معرفی میکنند. در این مورد نویسنده تصریح میکند که همه مقصرند یعنی هیچ کس مقصر نیست:
اگر همه شهروندان در مورد خطاها «به طور جمعی مقصر باشند»، آنگاه نقش افراد حقیقی و نهادهای [مسئول جنایتهای جمهوری اسلامی ...] مخفی و عادیسازی میشود. اگر همه مقصر هستند حقیقتاً چه کسی مجرم است؟ (۳۹)
آنچه تا به حال سیاستهای اصلاحطلبان را در مورد جنبش دادخواهی شکل داده است، تمایل آنها به استفادهی ابزاری از همدلی با خانوادههای قربانیان برای عضوگیری از میان آنان و تفرقهافکنی میان آنها بوده است.
مقالهی دوم، «خانوادههای قربانیان: به دنبال حقیقت و عدالت» تکمیل کنندهی مقالهی اول است. نویسنده حساسیت خود را به نقش زنان در این مقاله نشان میدهد. بهکیش در این مقاله به «فقدان حضور موثر مردان» در میان مادران و خانوادههای خاوران میپردازد. (۷۱) به نظر او این فقدان دلایل مختلفی دارد. یکی اینکه برای مردان بسیار سخت است که زیر سایهیزنان باشند. دوم تقدیس نقش مادری در جوامع محافظه کار است که به مادران قربانیان تا حدی حاشیهی امن میدهد. نویسنده به نقل از آندرهآ مالین مینویسد:
مادران و زنان دادخواه، در شرایطی که کمتر کسی جسارت اقدام علنی علیه حکومتهای دیکتاتوری داشت، از همین خصوصیت [یعنی تقدس نقش مادری] به عنوان «سپر و اسلحه» استفاده کرده و جنبشی قدرتمند برای حقوق بشر و علیه دیکتاتوری سامان دادند. (۷۲)
سوم نادیده یا دستکم گرفتن زنان هم در میان حکومتگران و هم در سازمانهای سیاسی است. این موضوع، به شکلی تناقضآمیز، به تقویت نقش زنان در جنبش دادخواهی انجامید. (۷۲) مردان حکومتی و غیرحکومتی آنها را نادیده یا دستکم میگرفتند و خود آنان با انگیزهای قوی میخواستند خود را به اثبات برسانند. خط ممتدی فعالیتهای زنان را از تاسیس و تقویت جنبش دادخواهی در ابتدای دههی شصت تا دادگاه حمید نوری به هم متصل میکند.
«مادرانی که ناپدید نخواهند شد»، مقالهی سوم کتاب، ترجمهی مشترک لیلا پناهی و جعفر بهکیش از مقالهی آندرهآ مالین است.[۲] این مقاله به خواننده نشان میدهد چگونه مادران از نقش مادر زیستی فراتر رفتند و به عنوان فعالان حقوق بشر به شکلگیری مفهوم «مادری جمعی» کمک کردند (۸۳). اگرچه اطلاق صرف نقش مادری به زنان طنینی ارتجاعی دارد اما در میان بیشتر جوامع، مادر اعطاکننده زندگی، مرکز خانواده، و «فراتر از همه، متعهد به نگهداری و دفاع از فرزندان در مقابله با پدر قهار در یک جامعه پدرسالار است.» (۸۴) با جابهجایی نمادین «پدر قهار» و «حکومت دیکتاتور»، مادران نقش محافظ فرزندان سیاسی زندهشان و بزرگداشت فرزندان قربانیشان را در مقابل حکومت به عهده میگیرند.
در دوران دیکتاتوری نظامی ژنرال ویدلا در آرژانتین، سی هزار نفر ناپدید شدند که «اکثریت بالایی [...] باسواد و به لحاظ سیاسی آگاه و آرمانخواه بودند»؛ شبیه اتفاقی که برای جوانان آگاه ایران در دههی شصت افتاد. (۸۷) این دو واقعه از این نظر هم مشابه بودند که «وقتی وابستگان تلاش میکردند بفهمند چه اتفاقی افتاده با درهای بسته مواجه میشدند.» (۸۸) اینجا بود که مادران برای یافتن فرزندانشان پا به میدان گذاشتند اما به جز مواردی انگشتشمار نتیجهای نگرفتند. مادران، بر خلاف پدران،
تسلیم شدن به فقدان فرزندانشان را به کلی رد میکردند. [...] ناپدیدشدگی فرزندانشان بر آنها تاثیر معکوس داشت و عاملی بود که مادران را به عمل وادار کرد. [... آنها] پیراهنهایی با عکس فرزندانشان میپوشیدند یا عکس آنها را مانند مدال بر گردن میآویختند. [...] در آرژانتین بسیاری از مادران روی زمین دراز میکشیدند در حالی که روی یک برگ کاغذ یا پیادهرو طرح فرزندانشان را کشیده بودند. (۹۴-۹۱)
آنها میکوشیدند با تلاش دولت برای حذف فرزندانشان مقابله و، برعکس، وجود آنها را اثبات کنند.
مادران و خانوادههای خاوران بدون آنکه از جنبشهای مادران آرژانتینی و سریلانکایی خبری داشته باشند، مبارزات خود را سامان دادند. آنها دیگر مادر یک مبارز قربانی نبودند بلکه سمبل «مادری جمعی» و مادر همهی قربانیان بودند: «دولت را به مبارزه طلبیدند [...] و سوگواری خصوصی خود را به مسئلهی سیاست عمومی تبدیل کردند.» (۹۲) مادران خاوران به مادر سعید زینالی (ناپدید شده در ۱۸ تیر ۱۳۷۸)، به مادران ندا آقاسلطان، کیانوش آسا، سهراب اعرابی، امیر جوادیفر، اشکان سهرابی و ... (قربانیان جنبش سبز ۱۳۸۸)، مادر ستار بهشتی (۱۳۹۱) و به مادران رضا نیسی، ابراهیم کتابدار، پویا بختیاری، فرزاد انصاریفر و ... (قربانیان آبان ۹۸) پیوند خوردند و پایههای جنبشی را ریختند که امروز به نام جنبش دادخواهی در ایران میشناسیم. جنبشی که با خاطرات نوشته و نانوشتهی بسیاری از مبارزان سیاسی تقویت شده و با به دادگاه کشاندن حمید نوری در سوئد به یکی از پیروزیهای بزرگ خود دست یافته است. اثر تحقیقی و مستند جعفر بهکیش، دوباره هرگز: سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان، زمینههای تکوین و گسترش حرکت مادران خاوران و جنبش دادخواهی امروز ایران را به دقت ترسیم کرده است.
پانوشتها:
[۱] بهکیش، جعفر. دوباره هرگز: سه مقاله درباره جنبش دادخواهی و نقش مادران و زنان. تورنتو: میخک سرخ، بهمن ۱۴۰۰.
[2] Malin, Andrea. "Mothers Who Won't Disappear." Human Rights Quarterly (Johns Hopkins University Press. 16 (1): 87-213.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [رسانه پارسی] منتشر شده است.
برای رهایی احمدرضا جلالی، کوروش گلنام
"غم ِ نان"؛ پاسخ حاکم به محرومان، مهران رفیعی