زیتون-داریوش محمدی: فاصلهی زمانی میان ترور نیروها و خرابکاریها در مراکز حساس جمهوری اسلامی، هر روز کوتاهتر میشود.
چهارشنبه، چهارم خرداد ۱۴۰۱، روابط عمومی وزارت دفاع از وقوع «سانحهای» در منطقه نظامی پارچین و «شهادتِ مهندس احسان قدبیگی»، جوانِ اهل اراک و دانشاموختهی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف، خبر داد.
سهروز پیش از آن، یکشنبه اول خرداد ۱۴۰۱، روابط عمومی سپاه پاسداران هم از «شهادتِ سرهنگ پاسدار صیاد خدایی» در «یک اقدام تروریستی ضد انقلاب و عوامل وابسته به استکبار جهانی» خبر داده بود.
روابط عمومیهای این دو نهادِ نظامی توضیحی پیرامون عوامل و علت این قتلها و ترورها نمیدهند؛ اما پیش از هر توضیحی انگشتها بهسوی کشوری نشانه میرود که از قضا او هم علاقهای به توضیحدادن در خصوص «اقدامهای تروریستی» و «خرابکاریها» ندارد.
چرا این خبر مهم است؟
جمعه، ششم خرداد ۱۴۰۱، روزنامهی نیویورکتایمز با استناد به سه منبع ایرانی از حملهی پهپادی علیه مرکز نظامی پارچین خبر داد.
این روزنامه میگوید که یک مقام آمریکایی نیز این ادعا را تأیید کرده است.
بنا بر این گزارش، این حملهی پهپادی همان «سانحهای» است که روابط عمومی وزارت دفاع از آن خبر داده و منجر به کشتهشدن «احسان قدبیگی» شده است.
نیویورکتایمز، دو روز پیش نیز به نقل از «یک مقام اطلاعاتی» نوشتهبود که اسرائیل در ترور «صیاد خدایی» دست داشته است.
بر اساس گزارش این روزنامهی آمریکایی، مقامات اسرائیل به آمریکاییها این موضوع را اطلاع داده و گفتهاند که «این اقدام هشداری به ایران بوده تا عملیاتهای یک گروه سری در نیروی قدس را که از آن با عنوان واحد ۸۴۰ نام برده میشود، متوقف کند».
این نخستین باری نیست که از سوی منابعی معتبر اما غیر رسمی ادعای دخالتداشتنِ اسرائیل در ترورها و انفجارهای مراکز نظامی در داخلِ خاکِ ایران مطرح میشود، اما مقاماتِ رسمی دو کشور هر بار سکوت میکنند؛ سکوتی که الزاما علت یکسانی ندارد.
کمی عمیقتر؛ سکوتی که از سر رضایت نیست
در همان روزی که صیاد خدایی در حوالی خیابانِ مجاهدین اسلام تهران با شلیک پنج گلوله ترور شد، سپاه نیوز، سایت روابط عمومی سپاه، در اطلاعیهای از دستگیری «شبکهای از اراذل و اوباش مرتبط با سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی» نوشت و مدعی شد که «این شبکه با هدایت سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، اقدام به سرقت و تخریب اموال شخصی و عمومی، آدمربایی و اخذ اعترافات ساختگی» میکرد.
دو هفته پیش نیز وزارت اطلاعات از دستگیری «دو فرد اروپایی» خبر داد که با هدف «تغییر جهت مطالبات عادی به آشوب، بینظمی اجتماعی و بیثبات سازی جامعه وارد کشور شده» و بازداشت شدند.
انتشار اینگونه اطلاعیههای مبهم و دستگیریهای «فلهای» از سوی نهادهای امنیتی و نظامی جمهوری ایرانی پر سابقه است و هر بار بر اساس یک سناریوی تکراری برخی از این دستگیرشدگان وادار به اعترافات تلویزیونی میشوند؛ در دادگاههایی چند دقیقه محکوم به زندان و گاه اعدام شده؛ و یا از آنها اهرمی برای ارعاب جامعه و یا فشار و چانهزنی با کشورهای غربی ساخته میشود.
نیویورکتایمز در گزارش خود بهنقل از یک مقام آمریکایی نوشته پهپادهای انتحاری که پارچین را هدف قرار دادهاند تنها فاصله کوتاهی میتوانند پرواز کنند. یعنی عوامل این ماجرا نه تنها چندان از تهران دور نیستند بلکه در خیابانهای تهران شلیک هم میکنند؛ پهپاد به هوا میفرستند؛ مراکز نظامی و امنیتی را منفجر میکنند و حتی از عوامل سپاه در داخل خاک ایران «اعتراف» میگیرند.
در این وضعیت پنهانکاری و سکوت جمهوری اسلامی پیرامون علت و انگیزههای اصلی این ترورها و انفجارها، یا ناشی از ناتوانی در یافتن و برخورد با عوامل اصلی ماجراست و یا حاکی از میزان نفوذ این عوامل در نهادهای امنیتی و نظامی و تسلط آنها بر اداره امور.
سکوت و انکار جمهوری اسلامی، مخصوصا پیرامون خرابکاریهایی که در مراکز حساس هستهای و نظامی رخ میدهد، البته میتواند تاکتیکی باشد برای عدم مواجههی مستقیم با متهم ردیفِ اول؛ اسرائیل. اما این تاکتیک و ناهمخوانی آن با شعارها و رجزهایی که رهبر جمهوری اسلامی سر میدهد، نیروهای امنیتی را وادار میکند که هزینهی لاپوشانی این تناقض را با سناریونویسی و بازداشتهای فلهای بر شهروندان تحمیل کنند.
سکوت اسرائیل و سیاست عدمِ تکذیب و تائید از سوی مقامات اسرائیل، نیز اگرچه تاکتیکیست که هم میتواند مسئولیتهای احتمالی یک مواجههی مستقیم را از روی دوش آنها بردارد و هم با کمترین هزینه به دشمن و مخالفِ خود ضربه بزنند؛ اما بهنظر میرسد کارکرد این تاکتیک در مورد جمهوری اسلامی به پایانِ خودش نزدیک شده، مخصوصا حالا که فاصلهی زمانی میان ترورها و انفجارها در خاکِ جمهوری اسلامی هر روز کمتر میشود.