یادداشت مترجم :
آنچه در این میان تازگی دارد این است که ۱۹۸۴، دیگر تنها ابزاری برای درک و شناخت رژیم های سیاسی- با وارونه نشان دادنِ ارزشها وُ واقعیت ها، بازنویسی تاریخ، تبلیغات و جستوجوی خائنان نیست- بلکه وسیلهای برای مقاومت و مخالفت با آنهاست. بونوا ویتکین
مارسل بریون (۱۸۹۵-۱۹۸۴)، Marcel Brion ،رمان نویس، منتقد ادبی و تاریخ نگار فرانسوی، در مقالهای که سال ۱۹۵۰ در لوموند منتشر کرد، نا امیدوارانه دنیای اهریمنی جورج اورول در کتاب۱۹۸۴ را توصیف میکند و از خود میپرسد : آیا ما پیش از این، آنرا به چشم خود ندیده ایم؟ پیش از خواندن «نامه ای از مسکو» که ویژه کار امور روسیه ، روزنامه نگار و خبرنگارِ لوموند، در آن تصویری شفاف از جامعه روسیه به دست می دهد، خالی از لطف نیست که این متن را که بیش از هفتاد سال پیش منتشر شده است، بخوانیم :
آیا ممکن است جهان به آنچه که اورول گفته بود- در سی و چهار سال آینده- به هیولائی تبدیل شود که ما را به وحشت می اندازد و دقیقاً به این دلیل که میدانیم این اتفاق کم و بیش در کشورهائی رخ میدهد که کم و یا زیاد به ما شباهت دارند و از ما دور نیستند؟کافی است تا حداکثر امکان، منطق خود را به گونهای بکار گیریم که تجسم رویاروئی با این هیولای توصیف شده در ۱۹۸۴کاملا فراهم گردد.
من فکر میکنم که اوج وحشت در داستانهای علمی-تخیلی توسط آلدوس هاکسلی و دنیای آیندهاش که گوریل بر آن حاکمیت میکند، کمی از شدت این وحشت ِ ۱۹۸۴ می کاهد. زیرا ترس و انزجاری که گوریل بر ما تحمیل می کند، و با تردیدی که در ما ایجاد می شود، از ترس ِ اثر اورول کاسته خواهد شد. و با خواندن کتاب، ما فکر میکردیم که واقعاً بعید است که جهان روزی کارش به اینجا ها کشیده شود. و افزون براین، انواع و اقسام عناصر زیبا وجود داشت که ما را از وحشت به دور دارد. و از سوی دیگر، با خشونت مضحکی که از آنها میدیدیم به ما آرامش میبخشید و حتی گاهی خوشحال هم می شدیم.
اما با رُمان جورج اورول-۱۹۸۴- دیگر خود را در قلمرو یک «امکان کم وُ بیش دور، کم وُ بیش قابل تأمل نمی یابیم : ما با وضعیتی روبرو میشویم که حتی میتوانیم از خود بپرسیم که آیا پیش از این، آنرا به چشم خود ندیده ایم؟ و پیش از این وجود نداشته است؟ و فراتر از آن، آیا این انتظار- این اشاره به آینده - نمیتواند یک توهم باشد؟ و آیا سی وُ چهار سالی که رمان نویس انگلیسی به عنوان مجالی وُ مهلتی در برابر مان قرار می دهد، تا وقتی که این اتفاق رخ نداده باشد، زمانش سپری نشده است؟
بگذاریم بیش از اندازه به بدبینی کشیده نشویم. اگر چه خواندن این کتاب در روزهائی که هوای سیاست خارجی گرگ و میش است، نمیتواند آرامبخش و اطمینان زا باشد. جورج اورول میگوید : درست لحظه ای است که میتوانیم از خود بپرسیم آیا جنگی این کشور را تهدید نمی کند؟ هر چند اگرکمتر از جنگ ِ ۱۹۸۴ بین اقیانوسیه، استازیا و روسیا، آسیبپذیر باشد؟ و در عین حال در برابر چشمان خود شاهد وحشیگری عریانی هستیم که آینده را به دنبال ریزش ِ بیش از حد بمب های اتمی به یک « خودکشی کیهانی» بدل کرده است؟ و شگفتا که این صحنه را به مثابه یک راه حل خوشحال کننده می بینیم. و به خود می گوئیم شاید بهتر باشد که بشریت ناپدید شود تا اینکه اقیانوسیه به آن سطح غیر انسانی که بر آن حاکم خواهد شد، برسد.
اقیانوسیه چیست؟ یکی از این سه دولت است که سرزمین مشترک دارند و دائماً با این و یا آن همسایه اش در حال جنگ است. جمعیت اقیانوسیه به دو طبقه تقسیم میشود : « پرولترها»که حزب توده را تشکیل می دهند. تودهای تحقیر شده، که گوشت ِ چرخ دنده های ماشین و یا توپها هستند. اما در نهایت، هر چند با بدبختی، هنوز به شیوه ای انسانی زندگی می کنند. حزب برعکس، اشراف کشور را تشکیل میدهد که همه اهرمهای کنترل را در دست دارد، بوروکراسی همه کاره است، اما او دارد به چه بهاء سنگینی این قدرت را حفظ می کند؟
دستگاههای تلویزیونی در همه اتاق ها، همزمان با پخش برنامههائی که نمیتوان جلوی آنها را گرفت، تصاویر تلویزیونی را با صدای بلند در خانهها پخش میکنند و در عین حال تمام حرکات و جنبش های شما را مخابره می نمایند. کوچک ترین آه شما در پست های شنیداری ِ مرموز منعکس میشود و همه از اینکه جاسوسی می شوند، آگاهند. اگر پدر ومادری از ماندن جلوی تلویزیون خودداری میکرد، فرزندان جاسوس آنها که در کتاب ۱۹۸۴ پیشاهنگ به حساب می آیند، آنها را لو می دادند.و گذشته از آن، این پیشاهنگان می بایستی کوچکترین ژست و یا تغیر حالت سیمای آنها را که نشانی از یک تفکر اُرتُدکسی به عقاید و موازین حزب بود، به آگاهی مسئولان حزبی می رساندند. و طبیعتاً همه این اعمال به مثابه یک جنایت تلقی می شد.
یاد آوری آنچه که گذشت اگر با موازین حزبی همگونی و همنوائی نداشته باشند، باید از حافظه ها به کلی پاک شوند و گذشته از آن، حافظه ها را باید از خاطره ها پاک کرد.زیرا یادآوری این خاطره ها جرم شمرده میشود؛ اگر حتی لحظهای، وقایع آنطور که حزب میخواسته، نبوده است. و برای رسیدن به این هدف، تمام کتابها، روزنامه های قدیمی دائماً باسازی میشدند تا نسخهی ممنوعه را پاک کنند و حقیقت جدیدی را جایگزین آن نمایند تا احیاناً در فرداهای پیش ِ رو از جنبه فکری و اخلاقی در توافق مطلق با حزب و آنهم در همه ی موضوعات و در هر شرایطی باشد. و درغیر اینصورت....
من در اینجا از شکنجه هائی که به افراد بی احتیاط وارد می شود- و هیچکس نمیتواند به خود ببالد که روزی نا خواسته قربانی غفلت و بی توجهی قرار نگرفته بود - سخن به میان می آورم.و نیز از وجود مکانیکی وحشتناکی که رهبران حزب از خود بروز می دهند.و افزون بر این، از بدبختی وحشیانه « پرولتر ها» که رهبرانشان با وعدههای دروغین، بهشتی را وعده میدهند که نمیتوان آنرا با دیدن شرایط اسفناکی که آنها دارند، باور کرد. و گذشته از این، آنها حاضرند برای بدست آوردن یک زندگی بهتر؛ جان و آزادی خود را به خطر بیاندازند. و آیا با همه این اوصاف، هنوز هم میتوان این شیوه از زندگی را آزاد نامید؟ آنچه به نظر من در رمان جورج اورول بسیار چشمگیر است و آن را با آتش های منجمد جهنمی که دانته تصورش را نمی کرد، رنگ می کند، این است که همه اینها به نام عشق انجام می شود.
آیا میتوان کلمه عشق را در این منجلاب اهریمنی کشاند؟ در اقیانوسیه، درواقع وزارت پلیس ِ تفتیش عقاید که بالا ترین قدرت کشور و بی رحم ترین آن است وزارت عشق نام گرفته است . و در زیر زمین های همین وزارت عشق است که با سیستم علمی و چشمگیری، نابودی فرد و گسست شخصیت انسانی رخ میدهد و نمیتوان مجازاتش قلمداد کرد، چرا که همه اینها از نگاه کارگزارانش، نشانه عشق است و در عین حال شفا دهنده و بازسازنده . و محرومان به طرز مرموزی از صحنه بیرون میروند ، ولی دوباره سر و کله شان پیدا میشود و آنگونه اند که انتظار می رفت.
مارسل بریون میگوید :از من نپرسید که چگونه به این نتیجه دست یافته ام. این نتیجه حاصل ادعائی است که فرد گناهکاربه همه چیز خیانت کرده است:به هر کسی که دوستش داشت، به هر چیزی که احترام می گذاشت، همه وُ همه را انکار کرد. و حتی از روح خود صرفنظر نمود، آن روحی که نشانه ای از درخشش نور خدا بود. و این فرد در قید و بند ناپسند خود، تمام آنچه را که او عشق می نامید، در اصل ِ شر بود. او نمیتوانست هر آنچه را که جوهر شر بود، از آن بگذرد و این شرارت را تجسم عشق نداند. سَنت اُگوستن گفت که دیو میمون خداست. چه چیزی میتواند شیطانی تر از این کاریکاتور ایده ی عشق باشد؟ و چه ارزشی دارد عشق که از چنین شیوه ای الهام میگیرد ؟ که در اینصورت، مردمانش نمی توانند شایسته نام انسان باشند.
آیا ما هنوز سی و چهار سال فرصت داریم تا خود را برای ورود به این انسانیت ِ توصیف شده توسط جورج اورول آماده کنیم؟ کتاب او سرشار از استعداد و اُبهت خشن؛ خشن و در عین حال نا امیدانه است. او این کتاب را در آستانه مرگش با نوعی خشم کنایه آمیز و با نبوغ طنز نوشت، با زبان Novlangue [ زبان مضاعفی که برای فریب مردم با بکارگیری وسایل ارتباط جمعی و بویژه تلویزیون از آن استفاده می شود. معادل فرانسوی آن Langue de bois است . مترجم] زبان رسمی که در سال ۱۹۸۴ باید جایگزین زبان شکسپیر، میلتون و ... شود. و ارج بگذاریم که هنوز در سال ۱۹۵۰ زندگی میکنیم و سپاسگزار باشیم از جورج اورول که رمانش را با سبکی عالی و به بهترین زبان ِ بهترین رمان نویسان انگلیسی نوشته است.ع.ش
***
و اینک «نامهای از مسکو» فرستاده شده توسط خبرنگار لوموند، بونوا ویتکین، که در ۲۲ ماه مه ۲۰۲۲، در آن روزنامه منتشر شده است :
پیش از آغاز «عملیات نظامی ویژه» در اوکراین، دیمیتری سیلین Dmitri Siline هرگز کوچکترین تعهد سیاسی نداشت، هرگز در کوچکترین تظاهراتی شرکت نکرده بود.تا اینکه در ۲۴ فوریه - روز حمله تهاجمی روسیه به اوکراین - بود که ضربه تکان دهنده را احساس کرد و کشورش را در بُعد دیگری و در دنیائی از خشونت،« واقعیتهای جایگزین»، تبلیغات و سرکوب دید.
دیمیتری سیلین پیمانکار و پدر ۵۳ سالهای است که به فعال بسیار ویژه ای تبدیل شد. کتابفروشی دوره گرد، عهده دار توزیع کتاب ۱۹۸۴، اثر جورج اورول. این ساکن ایوانو، شهری صنعتی در۲۵۰ کیلومتری مسکو، میگوید : « پنج سال پیش آنرا خوانده بودم و وقتی جنگ شروع شد، احساس کردم روسیه در وضعیتی کاملاً مشابه با آنچه در رمان توصیف شده است، قرار دارد. رابطه دولت با حقیقت و خشونت ِ استفاده از عبارات تحمیل شده، به عنوان « عملیات ویژه».... میخواستم مردم شانس خواندن انرا داشته باشند و بطور جدی شروع کنند به فکر کردن.»
تصویری از دیمیتری سیلین که دارد کتاب جورج اورول را به رایگان در روسیه پخش میکند
او با پول خود صدها نسخه از کتاب را میخرد ( به بهاء ۱۲۵ روبل معادل ۱.۵۰ یورو)، آنها را در ماشینش بار میکند و هر روز در محله های شهرش با یک میز و صندلی تاشو، شروع به توزیع رایگان کتاب می نماید.در مجموع، دیمیتری سیلین با کمک یکی از آشناهایش، آناستازیا رودنکو، یازده بار تاکنون در گوشه و کنار شهرشان بساط پهن کردند و صد ها نسخه از کتاب اورول را توزیع نمودند. او میگوید « بیشتر وقتها ما خود را در میدان دانشگاه، جائی که سه دانشکده اصلی در آن مستقرند، قرار می دادیم. دانشجویان و بویژه جوانان کنجکاوتر بودند. بزرگترها به چیز های زیادی علاقه نشان نمی دهند، همانگونه که هستند، ترجیح میدهند ادامه دهند و در دنیای خود بمانند.»
داستان در نیمه آوریل و پس از دستگیری آقای سیلین به پایان می رسد. به طور رسمی، این اقدام اورولی او نیست که دادگاه او را به آن متهم می کند. و به همین دلیل است که او نمیخواهد سر و صدای زیادی راه بیفتد زیرا ممکن است مسأله با یک جریمه ساده خاتمه پیدا کند.اما برای مدافعان حقوق بشر در شهر ایوانوو، این توزیع دیوانه وار کتاب ۱۹۸۴ بود که توجه مقامات محلی را به خود جلب کرد و حشم آنها را برانگیخت. مورد سیلین، چیزی استثنائی نیست. در هفتههای اخیر در روسیه، بارها درباره رمان ضد توتالیتر نوشته اورول نوشته شده در سال ۱۹۴۹ حرفهای زیادی شنیده ایم.
دیگر مبارزان روسی نیز با سرپیچی از گفتههای مقامات رسمی حکومت در روسیه، مخالفت خود با این جنگ را نشان می دهند.و روسیه را کشور متجاوزی میدانند که به اوکراین حمله کرده و استفاده از کلمه « جنگ» را ممنوع کرد تا پسا حقیقت -poste verité - را در یک روایت ملی به خورد مردم دهد. این همان تمثیلی است که اورول در کتابش به ما نشان می دهد؟
۱۱ آوریل، در یکاترینبورگ، مردی به دلیل داشتن پلاکاردی که به روی آن نوشته شده بود : « جنگ صلح است»، برگرفته از شعار هائی که « وزارت حقیقت» از آن در کتاب اورول دفاع می کرد، دستگیر شد. این شعار در رمان اورول در ادامه این عبارت آمده است : « آزادی بردگی است و جهل قدرت است.»
نسخه های رها شده در مکان های عمومی
معترضانی که شعارهای ضد فاشیستی، نقل و قولهای قدیمی از ولادیمیر پوتین، خطوط نقطه چین ساده و یا حتی پلاکاردهای کاملاً خالی از نوشته را به نمایش می گذارند، در سراسر کشوربه دلیل «بی اعتبار بودن» آنها، و یا به استناد قوانین زیاده خواهانه ی اعمال شده برای ساکت کردن آنها و یا به اتهام نشر اخبار کذب، محکوم می شوند.
کپی هائی از کتاب ۱۹۸۴ در میدان های رها میشوند - روی نیمکت ها ، روی صندلی های یک مترو- ......در سراسر مسکو، دانشجویان پشت این طرح هستند تا بتوانند از این شیوه با مردم ارتباط برقرار کنند و سد ِ موانع اعتراض ها را بشکنند. یک کتاب جورج اورول رها شده روی صندلی مترو، به اندازه ی نماد '' *********** '' به معنای (نه به جنگ) و یا پوسترهای کوچکی که غریبهها روی دیوار های شهر خود می چسبانند، برای یک روسی معنا دار است...و حتی تنها یک کلمه، «بوچا»، « ماریو پل» نه !....
طنز روزگار اینکه رویاروئی روس ها با اورول چیز تازهای نیست. این رمان نویس انگلیسی خودش اعتراف کرده بود که از رمان سیاه یوگنی زامیاتین «۲» بنام « ما دیگران» منتشر شده در سال ۱۹۲۰، الهام گرفته است. در سال ۲۰۲۰، یک مطالعه نشان داده بود که کتاب ۱۹۸۴، با ۱،۸۰۰ میلیون نسخه، پرفروش ترین کتاب در روسیه و نیز در دهه گذشته بوده است. و درگیری در اوکراین تنها این روند را افزایش داده است. در ماه مارس در روسیه فروش کتاب در اینترنت منفجر شده است. در میان آنها بجز اثر جورج اورول، میتوان از کتابهای روانشناختی چون «بله به زندگی» داستان تجربه شده ی نویسنده آن، ویکتور ای فرانکل «۳»، در اردوگاه های کار اجباری نام برد.
آنچه در این میان تازگی دارد این است که ۱۹۸۴، دیگر تنها ابزاری برای درک و شناخت رژیم های سیاسی با وارونه نشان دادنِ ارزشها و واقعیت ها، بازنویسی تاریخ، تبلیغات و جستوجوی خائنان نیست، بلکه وسیلهای برای مقاومت و مخالفت با آنهاست.
این پیشرفت و دگرگونی بیش از پیش قابل توجه است زیرا کتاب بطور کلی، فاصله زیادی برای تبدیل شدن به یک کالای لوکس در روسیه ندارد و قیمتش بطور متوسط بین ۱۰ تا ۲۰ درصد افزایش یافته است.و در پاسخ به چرائی آن، علت را مشکلات فنی چاپخانه ها و تجهیزات وارداتی و افزایش قیمت کاغذ اعلام می کنند.سناریوئی که ظاهراً «وزارت فراوانی»، تصور شده توسط اورول آنرا پیشبینی کرده بود.
با احساس روبرو شدن با طوفان تهدید آمیز ادبیات داستانی، کشور همسایه روسیه - بلاروس- دست به کار میشود و پیشگام تر عمل می کند.در اواسط اردیبهشت امسال، بر اساس اطلاعات رسانه ای بسیار جدی در تبعید - ناشا نیوا- چندین کتابفروشی در کشور، «دستور» جمع کردن کتاب جورج اورول را از تاریخ بیست و ششم اردیبهشت دریافت کردند. شاید تصادفی نباشد که ناشر اصلی بلاروس زبانِ ۱۹۸۴، آندری یانوشکویچ، در ۱۶ مه دستگیر شد.
پانویس ها :
[۱] Aldous Huxley نویسنده، رُمان نویس، فیلسوف انگلیسی ( ۱۸۹۴-۱۹۶۳)، نزدیک به پنجاه اثر از خود به جا گذاشت و یک انسان گرا و صلح جو بود. او هفت بار نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شده بود.
[۲] Evgueni Zamiatine نویسنده روس (۱۸۸۴-۱۹۳۷) که در دانشگاه سنت پترزبورگ تدریس می کرد.
[۳] Viktore Frankl پروفسور اتریشی و استاد دانشگاه در رشته اعصاب و روان که از او پژوهش های زیادی به جا مانده است.
https://www.lemonde.fr/international/article/2022/05/20/1984-de-george-orwell-erige-en-instrument-de-resistance-et-d-opposition-en-russie_6126882_3210.html