توضیح ضروری ــ نویسنده ضمن نفی هر نوع حاکمیت ایدیولوژیک، دیکتاتوری و سلطنت فردی و مادام العمر، بدنبال برقراری یک حکومت دموکراتیک و سکولار مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر است و یادداشت حاضر صرفآ نگاهی واقع بینانه به شرایط امروز ایران با زبانی ساده و همه فهم است.
ــ بعد از سالها انتقاد و اعتراض به انفعال و سکوت آقای رضا پهلوی نسبت به وقایع کشور، اخیرآ شاهد موضعی متفاوت ازایشان بودیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم از یکسوموجی از امید را در میان بخش قابل توجهی از اقشار مختلف جامعه بویژه نسل جوان بوجود آورد و از سوی دیگرنیز صدای مخالفت از داخل و خارج کشوربرخاست.
صرفنظر از منتقدانی که موضوع سوگند آقای رضا پهلوی را به درستی و بحق مورد توجه قرار میدهند، از متوهمان پشت هم اندازی که حتی ادعای همخونی با رضا شاه کبیر را دارند تا کهنه مبارزان چپ گرای دیروز که در بهمن پنچاه هفت به سودای شکستن شاخ غول امپریالیسم، یارو یاور تحکیم پایههای نظام تازه تاسیس ایران بر باد ده شدند، بدون ابراز پشیمانی ودرخواست پذیرش عذر تقصیر، امروز در غالب گروههای مبارز چند نفره، بیانیه پشت بیانیه صادر میکنند که چه نشستهاید صدای پای دیکتاتوری را " ما " میشنویم؟ به جوانان امروزکه آنچه از دوران پهلویها شنیدند سراسررفاه وخوشی بود - که بود - نمیتوان خرده گرفت اما عملکرد منادیان نحلههای فکری ریز و درشتی که " دوران خوش اختناق" را (بقول اسفندیار منفرد زاده گرامی) تجربه کردند و آتش بیار معرکه اسلامیستهای قرون وسطایی شدند را بتوان به نقد کشید. این دوستان یادشان باشد که درمقطعی از تاریخ، همراه و همصدا با ایرانیانی مسخ شده، کشوری نسبتآ مرفه، آبرومند، تآثیر گذار و محترم در عرصه جهانی را دو دستی تقدیم اسلام گرایان کردند تا به قعر تاریخ پرتاب شود. همانها که صراحتآ و بی لکنت گفتند ایده آلشان حکومت صدر اسلام است. ما که فراموشمان نشده که در آن خودکشی بزرگ و دسته جمعی، آقای رضا پهلوی تنها نوجوانی شانزده ساله بود که هیچ نقشی در زشت و زیبای آنچه گذشت نداشت. شاید توقع آن است تا عذرخواهی کند که چرادر برابر پدر قد علم نکرده و به مبارزان ریز و درشت آن دوران نهیب نزده که صدای آن "هیچ " بزرگ را بشنوید، برای سخنرانیهای ترسناک آقای خمینی هورا نکشید و نهال نحیف نهادها و ارگانهای ریز و درشتی را که یکی پس از دیگری سربرآوردند را آبیاری نکنید تا امروز به درخت تناوری بدل نشوند که تبر هیچ آزادی خواهی بر آن کارگر نباشد؟ درک این واقعیّت سخت نیست که شاهزاده پهلوی در سن و سالی نبود که به ما مردم کوچه و خیابان، مبارزان، فعالاّن، روشنفکران و استخوان خرد کردههای دنیای سیاست اعلام خطر کند که آتش بیار معرکه تشکیل یک حکومت توتالیتر و قرون وسطایی نشوید. که اگر بود امروز میشد بر ایشان خرده گرفت که پدرایشان دیکتاتوری وطن پرست بود. (تصور نمیکنم وطن پرستی پهلویها را بزرگترین دشمنانش هم کتمان کنند) و اکنون فرزند همان دیکتاتور نه تنها بایستی پاسخگوی عملکرد پدر پادشاه خود باشد، بلکه شایستگی محوریت را هم از دست داده است. این بهانه جوییها و مخالفتها با هر انگیزهای که باشد مانع بزرگی در برابرفریاد آزادیخواهی مردم ایران و رهایی کشورعزیزمان است که در جای خود گناهی نابخشودنی است. درک این واقعیت هم سخت نیست که دردوران ویژهای بسر میبریم که اتحّاد و تمرکز فعالان و معترضان، ضرورتی حیاتی است.
(ادامـــه دارد)
بحران - انفجار اجتماعی، حسین لاجوردی
الگوی آیتالله برای جهان، امیر طاهری