پویا امینی - ویژه خبرنامه گویا
تقریبا در تمام سالهای کودکی و جوانی تصویری از مردم شریف ایران در ذهن من نقش بست که حاصل تظاهرات های دولتی ، تشییع جنازه های شهدای جنگ و همه جمعیت های مردمی که در صدا و سیما به نمایش در میآمد بود .بنا بر این من و امثال من خود و دوستان و فامیل درجه یک خود را کاملا متفاوت از مردم ایران تصور می کردیم تمام این سالها را در مخالفتی باطنی با این حکومت نکبت به سر کردیم و حتی در بسیاری از مواقع از مطرح کردن ساده ترین اعتقاداتمان حتی برای نزدیکانمان نیز احتیاط می کردیم .
دهه ها گذشت تا به یاری توسعه تکنولوژی و وسایط ارتباط جمعی غیر وابسته به رژیم نکبت اسلامی آرام آرام نگاهمان از خودمان و دورو برمان به دور دست ها رفت آنجا بود که بتدریج فهمیدیم فقط همسایه مان {محمد-دانشجوی برق تهران} و دختر خاله دوستم {فاطمه-دانش آموز} نبودند که اعدام شدند بلکه هزاران جوان در اقصی نقاط کشور به جوخه های اعدام سپرده شدند آنجا بود که فهمیدیم این جوانها از فضا نیامده بودند تا کشور امام زمان را نابود سازند بلکه انسانهایی بوده اند دقیقا مثل خودمان احساس داشتند خانواده هاشان را دوست داشتند و برای جهانی بهتر تلاش می کرده اند و بسیاری از آنان طبعی آرام ،مهربان و غیر خشن داشتند که توسط عده ای حیوان به جوخه های اعدام سپرده شده اند .
عده ای حیوان با در اختیار داشتن منابع سرشار کشوری متمول و با حمایت کارشناسانه ی بسیاری از دانشگاهیان،که سرانجام به تقویت این اقلیت کم سواد ،سیاس و تنگ نظر انجامید و در کنار ایجاد رابطه ای روان با کشور های غربی به منافع متقابل و هنگفت آنان منجر گردید .
حال پس از ۴۲ سال حکومت دینی ، کشوری برجای مانده با اقتصادی ورشکسته ، فاسدترین سیستم اداری ،بالاترین آمار اعدام ، بیشترین نزاع های خیابانی ، بالاترین آمار فحشا و بیشترین اختلاف طبقاتی و محیط زیست آلوده...
و حکومت همچنان در دست کسانی است که مملکت را به چنین خاک سیاهی نشانده اند و همچنان با کمال وقاهت شعار های قدیمی شان را تکرار می کنند .چهره هایی که عدم صداقت ،نفاق، دورویی و دروغگویی از تمام وجناتشان پیداست رسوایانی که دیر زمانی است که هیچ آبرویی ندارند و صرفا ظواهر فرقه ای-مذهبی شان را حفظ می کنند تا اندک ساده لوحان دورو برشان را اقناع سازند .
حال در این وانفسایی که کشور ایران را این اقلیت ضد ملی به پرتگاه سقوط هول می دهند تا در لحظه آخر، خود و خانواده هاشان را با چتر نجات به مأمنی امن در کشور های خارجی برسانند چه باید کرد؟
به عقیده من مبارزه بدون خشونت یکی از متمدنانه ترین و بهترین راه ها برای تغییر است اما آیا کافی است ؟
در اعتراضات طرفداران لغو آپارتاید در دهه ۶۰ میلادی ،۶۹ آفریقایی کشته شدند و رهبرانشان نهایتا محاکمه و به حبس ابد محکوم شده اند حال شما نظام آپارتاید را با نظام اسلامی حاکم بر ایران در دهه ۸۰ میلادی تا به امروز مقایسه کنید : ۳۶۰ تا ۱۰۰۰ ترور در بیش از ۴۰ کشور جهان
۴۵۰۰ اعدام عقیدتی در تابستان ۱۳۶۷
۱۵۰۰ کشته در اعتراض به قیمت بنزین ،......
بنا بر این حاکمان حکومت اسلامی همه پل های پشت سرشان را خراب کرده اند و راهی بجز ماندن بر قدرت و یا فراراز مملکت و ناپدید شدن ندارند لذا اگر همچنان بدنبال گفتگوی سازنده و متقاعد ساختن آنها برای تقدیم قدرت و یا تقسیم قدرت با دیگران هستیم قطعا و قطعا به جایی نخواهیم رسید و اگر هنوز کسانی امید به پذیرش حرف حساب توسط آقای خامنه ای و کارگزارانش دارند ساده لوحانی هستند که کوچکترین اطلاعی از مکانیزم قدرت در این حیوان ناطق ندارند و تصور می کنند آنان با دستان خود و با پذیرش سخن مخالف هر چند هم منطقی باشد خود را از اوج قدرت به وادی سقوط پرتاب می کنند و یا ریاکارانه و مذبوحانه هیزم به آتش رژیم می ریزند .
آنان را باید با زور از قدرت به پایین کشید . در حال حاضر دایره خودی های رو به افول این اقلیت فاسد ،نیروهای سرکوب و خانواده هایشان هستند لذا در کنار مقاومت مدنی که بسیار در رابطه با آن صحبت می شود باید خانواده هایشان را بصورت مشخص هدف قرار داد .آدم کشانی که فرزندان ملت را می کشند باید همان کاری را با خانواده و فرزندانی که رسما اعلام برائت از والدین جنایتکارشان نکرده اند کرد چرا که خانواده هایی که همچنان از پدران، مادران و همسران جنایتکارشان حمایت می کنند بخشی از نیروی سرکوب به حساب می آیند چه در ایران زندگی بکنند و چه در کلاب های خارج از کشور مشغول عیش و نوش و سرو سامان دادن و پولشویی به امور پول های دزدیده شده توسط این جنایتکاران .
پیشنهاد می دهم اپوزیسیون ملی ایران بصورت هدفمند در هر خشونتی توسط حکومت نام مسئولین دخیل در آن و اسامی خانواده های آنان را منتشر کنند تا بخشی از حامیان سرکوب متوجه مسئولیتشان در قبال جان فرزندان پاک مردم شریف ایران گردند .