مجیدغمخوار- جام جم
رسیدگی به این پرونده از چندی قبل و با تماس زنی با پلیس اسلامشهر آغاز شد. این زن با حالتی هراسان اعلام کرد: «امروز متوجه بوی بدی از خانه همسایه مان شدم که به مشام می رسید. به موضوع مشکوک شده و به مقابل خانه شان رفتم. زن همسایه وقتی مرا دید، شروع به گریه کرد و راز هولناکی را فاش نمود. او شوهرش را کشته و بعد از تکه تکه کردن جسدش، در حال پختن آن در دیگی بود اما عذاب وجدان باعث شد از من بخواهد با پلیس تماس بگیرم.»
سرهنگ علی آقاکارخانه، رئیس پلیس اسلامشهر با تأیید این خبر به جام جم گفت: «پس از گزارش این قتل، همکارانم در محل حاضر و متوجه شدند جسد مردی حدوداً ۳۸ ساله در خانه اش تکه تکه شده است. متهم در ابتدا اظهارات متناقضی داشت اما سپس به تشریح جزئیات این قتل پرداخت و مدعی شد همسرش را به دلیل ارتباطات نامتعارف با زن دیگری کشته و بعد از قتل با مثله کردن جسد قصد انتقال آن به خارج از خانه را داشت که ناکام ماند.»
وی در ادامه به خانواده ها توصیه کرد از اقدامات خودسرانه خودداری کنند و افزود: «در کلانتری های غرب استان تهران مراکز مشاوره فعال است و مشاوران خانم در این مراکز حضور دارند که هموطنان می توانند درصورت بروز مشکلات خانوادگی، اخلاقی و حتی سوءظن به این مراکز مراجعه کرده و از مشاوران خبره پلیس کمک و راهنمایی بگیرند. اگر متهم این پرونده هم به جای قتل همسرش از مشاوران کمک می گرفت این اتفاق تلخ برایش رقم نمی خورد.»
فکر می کردم همه مردها خیانت می کنند
زن جوان با جثه ای کوچک در حاشیه طرح پلیس غرب استان تهران برای دستگیری مجرمان، جدا از بقیه متهمان نشسته است. او در گفتگویی کوتاه درباره زندگی اش، قتل و شرایط زندان صحبت می کند. می گوید: «کسی را در ایران ندارم که بتواند پیگیر کارم باشد. اگر با پدر شوهرم صحبت کنند احتمال دارد رضایت بدهد. دلم برای دخترم تنگ شده و در این مدتی که بازداشت هستم نگران او هستم.»
چند سال داری؟
۲۲ سال.
چرا همسرت را کشتی؟
او پسرعمویم بود و زمانی که ۱۵ سال داشتم، ما را به عقد هم درآوردند. بعد از عروسی فهمیدم همسرم هیچ علاقه ای به من ندارد و به اجبار فامیل ازدواج کرده است. شب اول عروسی، زل زد در چشم هایم و رک گفت هیچ علاقه ای به من ندارد و با زنان دیگری ارتباط داشته است. من آن زمان بچه بودم و چیزی از حرف هایش نمی فهمیدم. فکر می کردم همه مردها همین کار را می کنند و این طبیعی است. وقتی بچه دار شدیم، فکر کردم اوضاع بهتر می شود اما نشد. او هم خیانت می کرد و هم من و دخترمان را کتک می زد.
تو شوهرت را دوست داشتی؟
اگر دوست نداشتم که به ارتباط او با دختران حسادت نمی کردم. البته از وقتی دخترمان را کتک می زد علاقه ام به او کم شد.
چند وقت است به ایران آمدید؟
حدود یک سال و سه ماه قبل آمدیم. فکر کردم اگر به ایران بیاییم به ارتباطش با زن های دیگر پایان می دهد اما در اینجا هم با دخترهای افغان ارتباط داشت.
روز قتل چه اتفاقی افتاد؟
در خانه بودیم که دختر موردعلاقه اش به خانه آمد و جلوی من، او را در آغوش گرفت. وقتی آن دختر رفت چاقو آوردم و گفتم "اگر بخواهی مرا بکشی چطور می کشی؟" گفت "با چاقو به شکمت می زنم." بعد او پرسید "تو چطور می کشی؟" که جواب دادم "با چاقو به گردنت می زنم" و همین طور چاقو به گردنش خورد و روی زمین افتاد.
چطور به فکر تکه تکه کردن جسد افتادی؟
خیلی ترسیده بودم و با آن دختری که همسرم با او ارتباط داشت تماس گرفتم. او از من خواست برای از بین بردن جسد، آن را تکه تکه کرده و در دیگ بگذارم تا از بین برود. من هم خام حرف هایش شدم و این کار را کردم.
چرا سر شوهرت پیدا نشد؟
آن را در میان پتو پیچیده و در سطل زباله قرار دادم.
حرف آخر.
باور کنید پشیمان هستم و خودم موضوع را لو دادم. اگر کسی باشد دنبال کارم برود و رضایت بگیرد، قول می دهم در یک اتاق کوچک کنار دخترم زندگی سالمی داشته باشم. نگران دخترم هستم، او بیمار است. از عمویم می خواهم مرا ببخشد. کسی را در ایران ندارم که دنبال کارم باشد. آن دختر از سادگی من استفاده کرد و مجبورم کرد این کارها را انجام دهم و حالا خودش فرار کرده است.