Friday, Sep 2, 2022

صفحه نخست » "فردگرایی" ما و فردگرایی غربی‌ها، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami.jpgتقدیر ما ایرانیان در گذر زمان در رویدادهایی رقم زده می‌شده که این رویدادها به دلیل همسانی مضمون درونی‌اش نمی‌توانسته تاریخی شوند. "گذر زمان" و "تاریخ" یکی نیستند یا بر حسب واژه ساخته شده‌ی زنده یاد آرامش دوستدار "همانه" نیستند. "گذر زمان" یعنی زمانی که برای خودش می‌رود بی آنکه وقایع مهمی در آن روی دهند و اثر گذار باشند. و "تاریخ" یعنی رویدادهای بزرگ که بازده مفاهیم زندگی در آن تازه بوده و متنوع اند؛ مانند، "رنسانس"، "عصر روشنگری" و غیره در اروپا که تأثیر شگرف آن باعث دگرگونی‌های بزرگ شده و میان ارزشهای کهن و میانه و جدید شکاف، فاصله و گسست ایجاد کرد. منظور از گسست، نمودارهای متنوع زندگی در ادوا و ازمنه تاریخ است. در حالیکه ارزشهای کهن، میانه و جدید ما ایرانیان همانه‌اند و رویدادهای آن در گذر زمان بر هم منطبق‌اند. دیرینگی نظام سیاسیِ تک صدایی در ایران بر چنین انطباقی مُهر تأیید می‌نهد.

به دلیل اینکه زیستگاه فرهنگ ما خالی از زیست و پویش فردگرایی بمفهوم غربی‌اش بوده نتیجتاً برای سرخ نگه داشتن صورتمان تلاش کردیم و می‌کنیم تا خود را با تولید مفاهیم غرب در ابعاد گوناگونش از جمله مفهوم فردگرایی حداقل همراه نشان دهیم اگر نخواهیم بگوییم که ادعای برابری داریم. و این یعنی ما مفاهیم ساخته شده شما را مثل آب خوردن می‌فهمیم. در حالیکه مدام مشغول تقلید و رونویسی از مفاهیم و کتاب‌های غربی هستیم. و البته این رونویسی را به روی مبارکمان نمی‌آوریم و وانمود می‌کنیم که، آنچه را آنها فکر کرده‌اند و از قِبل آن فکر آفریده‌اند، چگونگی این آفرینندگی حالی مان است. پا را از کلیم مان آنطرف تر گذاشته و مدعی هستیم که رنسانس اروپا نتیجه "رنسانس" ایرانیان بوده است!! و در اینباره روجوع می‌دهند به دوران "فضای باز" که هنگام تفوق خلافت عباسی بر اموی به وجود آمده بود. در حالیکه در این دوره "فلسفه" اسلامی بوده که بسط می‌یافت و تا امروز تداوم پیدا کرد. رنسانس اروپا واقعه منحصر به فرد بود که یکبار اتفاق افتاد. اما در سیر روند رویدادهای‌های "فلسفه" اسلامی ما و منطبق با آن، هر اعتراض دینی و تأویل دین را "رنسانس" ایرانی نامیدند؛ جریان معتزله، قیام اسلامیِ ابومسلم خراسانی، جریان هفت امامی حسن صباح در دوره سلجوقی، "پرتستانیسم" اسلامی آخوند زاده در دوره مشروطیت، تأویل قرآن محمد شبستری و "اصلاحات" خاتمی، همه و همه که منطبق بود بر "فلسفه" اسلامی ما، نامش را "رنسانس ایرانی" گذاشتند!! ظاهراً این نوع "رنسانس"های ایرانیان را سرِ باز ایستادن نیست. بنابراین، واقعه بزرگ رنسانس در اروپا یک بار اتفاق افتاد و پس از آن رویدادی نظیر رفرماسیون، هومانیسم و روشنگری روی داده و همه این وقایع برخاسته از موضوعات اساسیِ مطرح در فرهنگ اروپا بوده که منجر به تحولات بزرگ شده و بطور کامل از حاکمیت کلیسا گسست کرده است. امروز "چراغ کلیسا" در اروپا فقط در همان سالن‌هایش سوسو می‌زند و بس. همه این رویدادها و تحولات بزرگ به جهت اثرگذاری نیرومند بر ذهنیت جامعه، تاریخی شدند و تاریخ اروپا را رقم زدند. در حالیکه در ایران از معتزله تا خاتمی صرفاً "اعتراض دینی" مبتنی بر "فلسفه" اسلامی رخ داده بوده و همواره هم مورد استقبال شبه روشنفکر ایرانی قرار گرفت. شبه روشنفکر کسی ست که توانایی فکرکردن و فکر از خودش ندارد به همین جهت مجبور است از دست غربی‌ها رونویسی یا تقلب کرده و همین را با رویدادهای مبتنی بر "فلسفه" اسلامی، چفت و بست کند.

باری در چنین گذر زمانی، رویدادها اغلب اعتراض دینی علیه حاکمان بوده و نه تکانه‌های فکری یا اجتماعیِ ناب تا بتوانند تاریخ ساز شوند. "فرد"، بر اثر تکانه‌های ناب فکری و اجتماعی متولد و متبلور می‌شود. فکرکردن عموماً فردی ست. بنابراین هیچ سببی وجود نداشته تا در رویدادهای "اعتراض دینیِ "خشک و خالی، فرد، در همان معنا و مفهومِ الگوی جامعه فردگرا بگنجد. ما در گذر زمان به رویدادهای "اعتراض دینی" عادت کرده‌ایم و تا رسیدیم به دوره "اصلاحات" خاتمی. یعنی از نقطه‌ای به نقطه دیگرِ خط "فلسفه" اسلامی سرگردان بوده‌ایم. در چنین عادتی، تحرک و مسئولیت فردی و روشنفکری به معنای اخصش برای آفرینش و ایجاد الگوهای جدید زندگی میسر نمی‌شوند. با غیبت ارزشهای "فردیت" بود که نتوانستیم منشأ کمترین اثر و تغیر باشیم. فردگرایی امروز ما ناشی از فرقه گرایی ماست و این فرقه گرایی با صلابت در مقابل همبستگی ما ایستاده است.

خواص ایرانی فردگراست اما نه فردگرا بمفهوم غربی‌اش. فاصله میان این دو نوع "فردگرایی" از زمین تا آسمان است و هیچ ارتباطی میانشان وجود ندارد. در فرد گرایی و جامعه فرد گرای غرب، همبستگی ملی میهنی در اوج خود است. شاهد بودم سال‌ها پیش در آغاز بلبشو در عراق، دو فرد سوئدی که خاطرم نیست به چه دلیل در عراق دستگیر شده بودند در کشور سوئد چنان همبستگی با دو هموطن‌شان به نمایش درآمده بود که حقیقتاً خیره کننده و توصیف ناپذیر بوده است. مردم سراسر سوئد لحظه‌ای از گرفتن اطلاعات در باره سرنوشت دو هموطن‌شان غافل نبودند. کشوری که در همه عرصه‌هایش فردگرایی به اوج خود رسیده چنین مفهومی از همبستگی را در خود جای داده است. اما فردگرایی ما ایرانیان کاملاً از جنس دیگر است. فردگرایی ما یعنی اینکه نمی‌خواهم سر در بدن کسی باشد و یعنی جاپای دیگری را خالی و وی را از میدان بدر کردن. رفتار و عمل فرقه گراییِ فرقه جمهوری خواهان، رجوی خواهان و سلطنت خواهان نمونه بارز است در خالی کردن جاپای یکدیگر. به هر دلیل و بهانه‌ای. ما از فرط فرقه گرایی، فردگرا شدیم و نتیجتاً "فرد" دیگری در نزد ما محترم نیست در حالیکه غربی‌ها از حداعلای همبستگی ملی /میهنی به فردگرایی و احترام به فرد رسیده‌اند. بقول شاعر: "دانه فلفل سیاه و خال ماهرویان سیاه/هر دو جانسوزانند اما این کجا و آن کجا".

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy