متن سخنرانی اسماعیل نوری علا در مهستان
سلام بر هموندان و مخاطبان این برنامه، چه در داخل تالار مجازی مهستان و چه آنان که در اقصی نقاط عالم به دیدن یا شنیدن این برنامه نشسته اند. امروز فرصتی دست داده که بعنوان سخنگوی جنبش سکولار دموکراسی ایران با شما سخن بگویم و به چند مورد مهم در رابطه با این جنبش اشاره کنم. بنا بر این از حواشی و تعارفات معمول می گذرم و مستقیم به نکاتی که باید خدمت تان عرض کنم می پردازم.
اما قبل از پرداختن به سخن امروزم لازم است یادآور شوم که امروز 11 سپتامبر و سالگرد حمله به برج های دو قلوی نیویورک است، حمله ای که جهان ما را متوجه خطر اسلام سیاسی و اسلامیست های دیوانهء آن کرد. در این مورد سخنی بیش نمی گویم و فقط یادآور می شوم که ما در چه جهانی زندگی می کنیم و چه خطری کل این جهان را تهدید می کند. همین.
1
و اما نکتهء اول سخن امروزم به اعلام «روز سکولار دموکراسی» از طرف جنبش سکولار دموکراسی ایران و مهستان آن مربوط می شود. دوستانی که مطالب ما را در سایت جنبش تعقیب می کنند می دانند که مجمع عمومی مهستان جنبش 19 شهریور، را (که روز گذشته بود) بعنوان «روز سکولار دموکراسی» اعلام کرده است.
اما اینکه این روز را باید «روز سکولار دموکراسی ایران» اعلام کنیم و یا اسم ایران را در این عنوان نیاوریم نیز امری مورد توجه بوده است. آرزوی ما این است که این روز یک روز جهانی باشد و همهء آحاد بشر آن را از آن خود بدانند. اما در حال حاضر، که در شروع کار هستیم، بهتر آن است که آن را روزی از آن ایرانیان بدانیم و مصمم باشیم که وقتی رژیم سکولار دموکرات در کشورمان مستقر شد، دولت برآمده از آن، بعنوان نمایندهء ایران در سازمان ملل، از مجمع عمومی آن سازمان بخواهد تا 19 شهریور (یا 10 سپتامبر) را بعنوان روز جهانی سکولار دموکراسی اعلام کند.
در عین حال چون از قبل خود را برای این امر آماده نکرده بودیم نتوانستیم دیروز برای این مناسبت برنامه ای اختصاصی داشته باشیم و در واقع می رویم تا، اگر عمری بود، در آینده روز 19 ماه شهریور 1402 را با تشریفات لازم برگذار کنیم.
اما، در عین حال، لازم است توضیح دهم که این روز چگونه انتخاب شده است. در فروردین ماه 1399 آقای سام قندچی، که از متفکران بنام ایرانی در زمینهء آینده نگری و سکولار دموکراسی هستند، طی مقاله ای که در سایت جنبش ما منتشر شد چنین نوشتند:
«اخیراً دوباره به سخنان «من هم پسر کسی هستم»، که پویا بختیاری پیش از شرکت در راه پیمایی آبان ماه 98 ضبط کرده بود، گوش دادم. پیش خود فکر می کردم که او هم مثل صاحب این قلم، خواستار ایرانی بوده که در آن ممکن است یک نفر چپی باشد، دیگری آینده نگر، یا ناسیونالیست، یا مذهبی یا به هر نحله ی فکری و سیاسی دیگر تعلق داشته باشد، و همه در جامعه ای دموکراتیک برای خواست های خود تلاش می کنند، همانطور که در آمریکا این طور است. به عبارت دیگر، هرگونه طرحی برای عدالت اجتماعی، دست کم از دیدگاه این نگارنده، با مدل های قرن نوزدهم کار نمی کند، و زمانی طرح های قرن بیست و یکمی اقتصاد و عدالت اجتماعی را می شود به اجرا گذاشت که رژیمی سکولار دموکرات نظیر کره جنوبی در ایران برقرار شده باشد. سخنان زنده یاد پویا بختیاری نیز برایم چنین آرزویی را برای ایران تداعی می کند. می خواهم به خانم ناهید شیرپیشه و آقای منوچهر بختیاری پیشنهاد کنم که 19 شهریورماه، زادروز پویا بختیاری، را روز سکولار دموکراسی ایران، اعلام کنند که نماد همهء فداکاری های ایرانیانی باشد که در 41 سال گذشته برای برقراری حکومتی سکولار دموکرات در ایران، تلاش کرده اند و بسیاری از آنها در این کوشش جانباخته اند».
پایان نقل قول از آقای سام قندچی.
اما دو سال طول کشید و طی آن خانوادهء پویا بختیاری دچار لطمات و صدمات بسیار شد و هم اکنون مادر و پدر پویا در زندان هستند و نتوانسته اند به پیشنهاد آقای قندچی پاسخ دهند. در نتیجه من تصمیم گرفتم پیشنهاد آقای قندچی را به مجمع عمومی مهستان ببرم و در چهارشنبه ای که گذشت این مطلب که از رو می خوانم در آنجا به تصویب رسید:
«اعضاء مهستان جنبش سکولار دموکراسی ایران، پس از بحث در مورد پیشنهاد آقای سام قندچی، به اتفاق آراء تصویب کردند که 19 شهریور، روز تولد زنده یاد پویا بختیاری، بعنوان شخصیتی نمادین در میان جوانان آزادی خواه و جان بر کف ایران، "روز سکولار دموکراسی ایران" نام گیرد و هر ساله، بمناسبت فرارسیدن آن، برنامهء مخصوصی از جانب مهستان برگذار شود. بخشی از برنامهء این یکشنبهء مهستان نیز به همین امر اختصاص خواهد یافت».
این از نکته اول. من حلول این روز گرانقدر را به همهء دوستان سکولار دموکرات خجسته باد می گویم و امیدوارم سالگرد تولد پویا و فرارسیدن روز سکولار دموکراسی ایران را در سال آینده با گستردگی بیشتری جشن بگیریم، شاید هم در میدان شهیاد یا آزادی!
2
دومین نکته به عنوان اعلام شدهء سخنرانی من بر می گردد؛ یعنی «مهستان ما و حساسیت های روز افزون وزارت اطلاعات رژیم». توجه کنید که آنچه می خواهم توضیح دهم صرفاً جنبهء استنباطی دارد و صرفاً حاصل گشت زدن بسیار در اینترنت و اطاق های کلاب هاوسی و گفتگو با فعالان سیاسی و برخی از مکاتبات بوده است که در جمع مهستانیان مورد بحث و تصویب قرار گرفته است.
این مطالعات به ما می گویند که در شرایط بحرانی کنونی برای رژیم، و در نتیجه برای کشور و ملت ایران، وزارت اطلاعات رژیم را، که از لحاظ ماهیت و کارکرد با اطلاعات سپاه پاسداران تفاوت دارد، با مطالب مهمی روبرو کرده که یکی یکی آنها را شرح می دهم:
مطلب اول به بحران جانشینی بر می گردد. عموماً در حکومت های استبدادی و تمامیت خواه بحران جانشینی بصورت های مختلفی پیش می آید؛ رهبری می میرد یا ناتوان می شود و کنار گذاشته می شود و باید رهبر جدیدی سر کار بیاید و چون ساز و کارهای واقعی دموکراتیک در کار تیستند، اینگونه رژیم ها با بحرانی اساسی روبرو می شوند. الان حکومت اسلامی مستقر بر کشورمان به لحظات بروز چنین بحرانی نزدیک می شود و گمانه زنی ها نیز در این مورد آغاز شده است.
من نمی خواهم امروز وارد بحث در این مورد شوم که آیا جانشین رهبر کنونی پسرش، مجتبی خامنه ای، خواهد بود یا کس و کسان دیگری. چرا که برای ما سکولار دموکرات ها اصلا این موضوع اهمیت ندارد. جانشین خامنه ای، چه پسرش باشد و چه آخوندی دیگر، برای ما فرقی نمی کند چرا که ما خواستار برافتادن کل رژیم اسلامی، با همهء دم و دستگاه هایش، هستیم و اینکه به تأسی از مهندس میرحسین موسوی نگران این باشیم که ولایت فقیه در ایران موروثی شود اصلا مسئله ما نیست. هرگونه ورودی به این بحث بمعنای برسمیت شناختن دستگاهی است که ما قصد برانداختن آن را داریم.
در عین جال، تصور من این است که مهندس موسوی هم، در جوف اعتراض به موروثی شدن ولایت فقیه، یک نگرانی اصلی تر هم دارد و آن اینکه مبادا سلطنت پهلوی به ایران برگردد و به همین دلیل می گوید: «مگر سلسلههای ۲۵۰۰ ساله بازگشتهاند که فرزندی پس از پدرش به حکومت برسد؟» در حالی که او خوب می داند که در اسلام، لااقل برای 500 سال، چه در شاخه شیعه و چه در تسنن، جانشینی امری موروثی و سلسله ای بوده است. علاوه بر اینکه امامان شیعه بر اساس وراثت تعیین می شدند، و اگر در شیعه اثنی عشری سلسله امامت در شماره 12 متوقف شده در شیعهء اسماعیلی تا به امروز ادامه پیدا کرده، در تسنن هم بنی امیه و بنی عباس را داشته ایم و این مسئله صرفاً به تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی در ایران بر نمی گردد. حتی در همین حکومت فعلی هم، بدون اینکه جائی در موردش نوشته باشند، از خمینی گرفته تا خامنه ای، شرط رهبری سید بودن است، به معنی پیوند خونی داشتن با پیامبر و علی؛ و صاحبان عمامه های سفید - و از جمله رفسنجانی بر کشندهء خامنه ای - امیدی به رهبر شدن نداشته اند و ندارند.
در عین حال توجه کنیم که مطرح کردن بجث جانشینی موروئی، حتی اگر به سرانجامی نرسد، این فایده را برای رژیم دارد که سر ملت و اپوزیسیون را به موضوعی چنین پیش پا افتاده گرم کند. می بینم که، متأسفانه، عده ای سینه چاک بر آن شده اند که هر طور شده جلوی جانشینی مجتبی را بگیرند و یک آخوند بی سر و پای دیگر بجای خامنه ای بنشانند.
در واقع، اگر کسانی با موروثی بودن ریاست مملکت مخالف باشند نه خامنه ای است و مهندس موسوی، بلکه مخالفان واقعی عبارتند از شخص شاهزاده رضا پهلوی و ما سکولار دموکرات ها و البته جمهوری خواهان واقعی که بر حاکمیت ملی و شایسته سالاری تکیه می کنند.
توجه کنید که این مطلب هیچ ارتباطی با این نداردکه ممکت می تواند پادشاهی پارلمانی هم داشته باشد. ما، در جنبش سکولار دموکراسی، پیشنهاد کرده ایم که مملکت دارای یک سیستم «دو ریاستی» باشد. یکی رئیس منتخب و مسئول اجرائی مملکت که صدراعظم یا نخست وزیر نام دارد و یکی هم رئیس نمادین اما غیر مسئول مملکت، که او و جانشین اش برای مدت درازتری انتخاب می شوند و عنوان شان می تواند شاه یا رئیس حمهور باشد، به اراده و تشخیص و تصویب ملت ایران.
در واقع، به نظر می رسد که نه تنها مهندس موسوی که شخص خامنه ای هم ترس اش بازگشت پادشاهی به ایران است و هر یک به زبانی به ناهنجار بودن این مطلب اشاره دارند.
ما اما، با تقدیر از اقدامات تاریخی شاهزاده رضا پهلوی که موانع متعددی را در دو سالهء اخیر از سر راه مخالفان واقعی حکومت اسلامی برداشته اند، در طرح خود به یک قانون اساسی سکولار دموکرات معتقدیم که بر اساس نظریهء جمهوریت (رآی اکثریت ملت با حفظ حقوق اساسی اقلیت) نوشته شده و در یکی از ماده هایش چنین گفته می شود که «کشور دارای یک رئیس نمادین خواهد بود که مقامی غیر مسئول است و هم خودش و هم در مرحله ای بعد جانشن اش با رأی مردم انتخاب می شوند و عنوان سمت اش، به انتخاب مردم، پادشاه یا رئیس جمهور خواهد بود».
در واقع آنها که از هم اکنون شاهزاده رضا پهلوی را شاه و اعلیحضرت و میراث بر پادشاهی موروثی سلسلهء پهلوی می خوانند مستقیم با نظرات خود ایشان در تضاد هستند، حتی اگر اینگونه نظرات از جانب شهبانو مادر ایشان اظهار شود. در این مورد ما بر اعلام نظر شاهزاده تکیه می کنیم که (نقل به مضمون،) چنین گفته اند: «حتی اگر قرار باشد که من شاه ایران باشم مردم باید مرا انتخاب کنند و نه اینکه من اتوماتیک بخاطر پیوند خونی با پدر و پدر بزرگم پادشاهی را به ارث ببرم».
از نظر ما، دقیقاً همین مواضع شاهزاده را بیش از همیشه به چهرهء واقعی دارای وکالت از جانب مردم ایران تبدیل کرده و هرگونه تشکل احتمالی آلترناتیو را به حضور ایشان موکول ساخته است و حکومت اسلامی هم همین را درک کرده و از همیشه نگران تر شده است.
3
در مجموع، در میانهء بحران قریب الوقوعی که در انتظار حکومت اسلامی است، ما سکولار دموکرات ها مواضع خود را صریحاً روشن کرده ایم و خوشحالیم که در هیچ یک از این مواضع با نظرات شخص شاهزاده رضاپهلوی تضادی نداریم و، در نتیجه، در طرح های خود، ایشان را نقطهء مرکزی احالهء حقانیت و مأموریت به آلترناتیوی که باید بوجود آید می دانیم.
پس، حکومت اسلامی بیشتر نگران پیدایش امکان بقدرت رسیدن سکولار دموکراسی در ایران است و می داند که این امر به مدد همکاری و تصمیم نهائی شاهزاده رضا پهلوی ممکن خواهد بود. لذا لازم است که هم شاهزاده و هم سکولاریسم دموکراتیک از سر راه برداشته شوند. و همین موصوعات محور حساسیت وزارت اطلاعات رژیم و برنامه ریزی برای چاره کردن کار را بوجود آورده است.
شما هم اگر با این عینک به آنچه این روزها جریان دارد بنگرید متوجه چاره هائی که رژیم برای حل این دو مشکل دارد می شوید. و من اکنون می خواهم به این دو چاره ای که سیاست فعلی رژیم را شکل داده اند بپردازم.
نخست اینکه بهر صورت که شده باید رضا پهلوی را از این مرکزیت محروم کرد. حملاتی که از هر جانب به ایشان می شود کوناگون است و حتی بصورت بهره برداری از مواضع طرفداران ایشان هم صورت می گیرد. کسانی که، علیرغم مواضع شخص ایشان، همچنان به احیاء قانون لغو شده و ناقص مشروطه، و پادشاهی ایشان بر اساس آن، می اندیشند، و نیز کسانی که پادشاهی آمرانه و احیاناً سرکوبگرانه را می پسندند، همگی بهترین بهانه را به دست رژیم می دهند تا در بوق موروثی بودن بدمد و بگوید اگر خوب است چرا ما آن را انتخاب نکنیم و اگر بد است چرا رضا پهلوی را مطرح می کنند.
من کتمان نمی کنم که از جانب رژیم برخی اعتراضات مخالفین حکومت اسلامی هم برای تضعیف موقعیت یگانهء شاهزاده مورد استفاده قرار می گیرد. حال آنکه تضعیف موقعیت شاهزاده بهیج روی به نفع هیچ یک از تشکل های سیاسی موجود در اپوزیسیون (چه جمهوری خواه و چه جز آن) نیست و تنها به استمرار حکومت اسلامی کمک می کند.
همچنین گفتم که رژیم اسلامی بخوبی به خطری که یک آلترناتیو سکولار دموکرات برایش دارد واقف است و بصورتی ماهرانه می کوشد تا ماهیت سکولار دموکراسی را عوض کند و به آن ماهیتی ضد دین مردم ببخشد. در نتیجه نه تنها از حملات محققین و صاحب نظران تاریخی به دین اکثریت مردم استقبال می کند بلکه می کوشد هر نوع تشکیک در تاریخ و شخصیت های اسلامی را در لفافه ای از بی بند و باری و فساد و خانواده ستیزی بپیچاند و آنگونه تحویل مردم دهد که اگر سکولار دموکرات در ایران به قدرت برسند دین را از جامعه بر می اندازند و ناموس و زن و بچه مردم را به فساد می کشانند.
حتی اگر توجه کرده باشید سلسله سخنرانی های آقای دکتر شهرام آرین در نشست های یکشنبهء مهستان خودمان هم بیشتر از همین جنبه مورد تحسین و تشویق قرار می گیرد در حالی که از نظر ما ایشان دربارهء جامعه شناسی فرهنگ صحبت می کنند و نه علیه دین مردم.
4
و نکته آخری که امروز می خواهم به آن بپردازم به نظریهء جدیدی بر می گردد که در همین مهستان ما مطرح شده و در گذشته و آینده جوانب مختلف آن ارزیابی شده و می شود؛ نظریه ای که می گوید: «در تاریخ 120 سالهء اخیر ایران، همواره دو نیرو و دو اردوگاه روبروی هم ایستاده و با یکدیگر مبارزه کرده اند، گاه چنان در هم مخلوط شده اند که بازشناسی منفک کنندهء آنها از هم ناممکن بوده و گاه - همچون امروز - این دو اردوگاه کاملا از هم قابل تمیزند: یکی اردوگاه مشروطه خواهان است، متعلق به کسانی که به حاکمیت ملت و قانون اساسی سکولار دموکرات و مشروط کردن همهء اجزاء حکومت به این قانون اعتقاد دارند، و یکی هم اردوگاه مشروعه خواهان که با سکولار دموکراسی مخالف اند و شریعت را جانشین قانون اساسی سکولار دموکرات می دانند و همهء اجزاء حکومت را به این شریعت معطوف می کنند.
حال اگر با این عینک به کل جریانات سیاسی 120 سال گذشته نگاه کنید خواهید دید که از تقی زاده و فروغی و رضا شاه گرفته تا قوام السلطنه و مصدق و دکتر صدیقی و محمد رضاشاه و هویدا و بختیار، همگی، در اردوگاه مشروطه خواهی قرار می گیرند و اگر بین شان تفاوت و حتی تضادی وجود دارد این امر ناشی از راه حلی است که هر یک برای رسیدن به آرمان های مشروطیت انتخاب کرده اند. یکی حاکمیت آمرانه و حتی دیکتاتورمآبانه را برای دفع شر مشروعه خواهان انتخاب کرده و یکی دنبال اعطای آزادی بیان و انتخاب به ملت بوده است؛ یکی ایجاد زیربنای مادی را برای رسیدن به آرمان های مشروطه اولویت داده و یکی زیربنای مادی را حاصل استقرار مبانی معنوی مشروطیت دانسته است. با این همه هیچ یک از آنان در اردوگاه مشروعه خواهان قرار نداشته و تا توانسته اند علیه اقدامات آن عمل کرده اند؛ گاه در ظاهر رواداری و گاه در صورت تحکم و سرکوب.
در واقع، علت اینکه بین نیروهای اردوگاه مشروطه خواهی (که می تواند اردوگاه سکولار دموکراسی هم نام گیرد) تضاد و اختلافی طاهراً حل نشدنی وجود دارد ناشی از ندیدن این خط کشی قاطع بین مشروطه خواهی و مشروعه طلبی است و مشروعه طلبان بسیار هم از اختلافات موجود در اردوگاه مشروطه خواهان سود برده و به آن دامن زده و می زنند.
از نظر ما، طرفداران مصدق و طرفداران محمدرضاشاه هر دو با مشروعه خواهان تضاد دارند اما چنان در دعوای با هم سرگرم اند که، بقول مثل معروف، دزد سوم خرشان را زده و برده است.
در نتیجه اکنون که این نظریه در مهستان ما مطرح شده، باید منتظر شد و دید که وزارت اطلاعات چگونه تمهیدی را برای دفع شر نظریه ای که می تواند راه حلی برای گرد هم آمدن همه مشروطه خواهان (چه جمهوری خواهان و چه پادشاهی پارلمانی خواهان) باشد پیدا می کند.
ما به صراحت اعلام می کنیم که توقعات خود را، هم از دولت موقتی که آلترناتیو سکولار دموکرات آن را تعیین می کند، و هم از مجلس مؤسسانی که قانون اساسی آینده را به تصویب رسانده و به رفراندوم می گذارد، به روشنی اعلام داشته ایم و اکنون، با تکیه بر میرائی که روشنفکران و دولتمداران عصر مشروطه، دوران پهلوی ها، و دوران نهضت ها ملی برایمان بجا گذاشته اند، بیش از همیشه راه را برای برانداختن حکومت مشروعه خواهان و استقرار حکومت مشروطهأ سکولار دموکرات در ایران هموار می بینیم. فراموش نکنیم که در حین کوهنوردی دشوارتر شدن راه خود نشان نزدیک شدن به قلهء کوه است. و ما از آن نمی هراسیم.
5
می ماند این توضیح لازم که معنای مشروطه خواهی در نظریهء جدیدی که بر تصدیق وجود دو اردوگاه مبتنی است امری معادل «احیای مرحوم مشروطه» نیست. همانگونه که هیچ مرده ای را نمی توان زنده کرد، قانون اساسی گذشتهء مشروطه و ملحقات و متمم هایش هم برای همیشه مرده اند و آنچه امروزه گاه با عنوان «مشروطه نوین» مطرح می شود نمی تواند خود را از سکولار دموکراسی، به معنی حاکمبت ملت، جدا بداند.
دوستان! حکومت اسلامی مسلط بر ایران هم مثل هر موجود زنده و صاخب منافعی برای استمرار خود تلاش می کند و آگاهانه به دشمن شناسی و یافتن راه هائی برای کوبیدن این دشمن مشغول است. اما حکم بلند تاریخ به ما مژده می دهد که هیچ حکومت ایدئولوژیکی، چه مذهبی و چه سکولار، نمی تواند چندان به عمر خود ادامه دهد و عاقبت، دیر یا زود، بخاطر ماهیت ضد انسانی و ضد زندگانی خود، فرو می پاشد. ماندگاران تاریخی حکومت هائی هستند که با رضایت مردم زاده می شوند و با تداوم و استمرار این رضایت به کار خود ادامه می دهند. و امروزه معنای رضایت عمومی یک ملت چیزی جز پیروزی و استقرار جبههء متحد مشروطه خواهان بر بنیاد سکولار دموکراسی نیست.
پس بیائید قدر اردوگاه خود و مبانی نظری اش را بدانیم و، در نظر و عمل، آرزومندان مفتخر آیندهء ایران جوانی باشیم که در آن حاکمیت از آن ملتی با حقوق مساوی است و حاکمان اش مستخدمینی قابل عزل محسوب می شوند.
یادمان باشد که ایران را دوستان و دوستداران اش را خفظ کرده اند و خواهند کرد. این را به دشمنان گمراه اش اطمینان می دهم.
20 شهریور 1401 - 11 سپتامبر 2022