بیتا پرتوی - دریچه
گاهاً چه سخت است نوشتن. انگشتانت نمی تواند با دگمه های کامپیوتر تماس پیدا کند. چرا که بغض گلویت را می گیرد و دستانت می لرزد. عزمت را جزم می کنی تا بنویسی، فریاد زنی و خشونت بی حد مرز یک دولت دیکتاتور و عوامل آنرا به گوش انسانهای آزاده برسانی ولی چشمانت به صفحه کامپیوتر خیره می ماند. جوانی را می بینی که در نوبهار خود با چشمان شاداب و براق هزاران امید برای فردای روشن. ولی اخباری که می خوانی در تضاد با چشمان تو است . واقعیت وداع حزن انگیز او بار دیگر مثل سیلی به صورتت می زند و به خود می آیی.
آری! متاسفانه مهسا امینی پس از سه روز دست وپنجه کردن با عواقب ضرب وشتم گشت ارشاد و نفس کشیدن بین مرگ و زندگی متاسفانه نتوانست ضرب و جرح مرگبار وارده را تحمل کند و مجبور به وداع از خانواده و جوانی خود شد. ارشادی که با شلاق و شکستن استخوان جمجمه صورت می گیرد! ارشادی که بجای عطوفت خشونت را پیشه خود کرده است. ارشادی که بغیر از نفرت پراکنی کارکردی ندارد.
آری خشونت عاملان جمهوری اسلامی پنجره مهسا را که بادبانهای خود را به افقهای دور باز کرده بود از بین برد. این اولین بار نیست! بارها عوامل دولت جمهوری اسلامی و آتش به اختیاران خامنه ای امید جوانان ایرانی را در نطفه خفه کرده و مادران آنها را با چشمان گریان درحسرت دیدن فرزندان خود درخاطرات و رویاهای خود در این دنیا تنها گذاشته است.
روال معمول بر این است که دولت در خدمت مردم باشد، ولی در فضای تاریک و ارتجاعی ایران، دولت در مقابل مردم ایستاده و با اعمال خشونت و شکنجه های عصرحجری می خواهد خواسته های خود را به مردم ایران تحمل کند. در سالهای بعد از انقلاب، خشونت های پنهان و پیدا در ابعاد مختلف حقوقی و اجتماعی بوده است. ولی مرگ مهسا نمود عینی آنست.
رئیس جمهور ایران که مسئول مستقیم نیروهای پلیس و گشت ارشاد می باشد در واکنش به مرگ مهسا دستو رسیدگی داده و وزیر کشور معاون امنیتی نظامی خود را مسئول رسیدگی به پرونده کرده است. این رفتاری است که در همه موارد مشابه سران جمهوری اسلامی از خود نشان داده است ولی هیچ نتیجه ای از این رسیدگی ها گرفته نشده است. حتی در بسیاری از موارد پرونده ها با دستور شخص خامنه بسته شده است.