وحید اشتری «فعال اصولگرای عدالتخواه» در یک رشتهتوییت نوشت:
یکم
«دایی جون تو کلاس ۴ تا چادری بودیم. الآن دیگه من تنهام» این روایت را شنیدم دخترک از یک دبیرستان دولتی در یک محله معمولی تهران میگفت. من هم مثل او فکر میکنم تهران امروز دیگر تهران ۲۰ روز پیش نیست. در دوران #پسا_مهسا هستیم. حجاب اجباری تقریبا تمام شد.خوشتان بیاید یا بدتان!
دوم
در خیابان تعداد آدمهایی که روسری میاندازند و راه میروند دیگر قابل شمارش نیست. شاید دوباره تجمع نکنند، شاید شعار ندهند، شاید خیابان نبندند ولی راه میروند. فقط راه! گشت ارشاد با آن تعداد نیرو دیگر توان جلو کشیدن این حجم از روسری عقب رفته را ندارد. ارشاد هم به تاریخ پیوست.
سوم
گول تحلیلگران پیزوری که خبر از یک پیروزی بزرگ و سربلند بیرون آمدن از یک فتنه جدید را میدهند نخورید! زن، زندگی، آزادی به اهدافش رسید. براندازی از اول هم هدف این مرحله نبود. آدمهایی که نادیده گرفته میشدند میخواستند برای یکبار صدایشان را بلند کنند و سرتان داد بزنند که زدند.
چهارم
حالا بیائید بروید برای این دانشآموزها و دانشجوها اصطلاحا کار فرهنگی بکنید همزمان طبق معمول قانون ممنوعیت استفاده از مترو و خدمات بانکی برای بیحجابها تصویب کنید تا ببینیم به کجا میرسید و چطور این شکافهای بوجود آمده و زخمهای روی تن جامعه را میخواهید ترمیم کنید.
پنجم
هفش ده روز نیست که جامعه رادیکال است! هفش ده سال است. حداقل از دیماه ۹۶ به اینور. سالی یک بحران. متاسفانه نه بحرانها را دیدید و نه از مشارکتهای انتخاباتهای اخیر فهمیدید اعتراض به نابرابری و تبعیض و فساد و گسستهای اجتماعی و عدم پاسخگوئی و امثالهم چقدر بالا گرفته است.
ششم
اینکه میگویید مهسا امینی بهانه بود درست است. جامعه معترض اینقدر در آستانه انفجار است که حتی به بهانه مرگ یک دختر که هنوز ابعادش روشن نشده اینجور بهم میریزد! بعد از اینکه فهمیدید مهسا امینی بهانه بود از اینکه اوضاع اینقدر شکننده شده باید بترسید! چرا نمیترسید؟
هفتم
دست به اصلاحات جدی بزنید. شفافیت و امثالهم کف ماجراست. منظورم اصلاحات بنیادین در ساختار سیاسی، انتخابات، احزاب، قانون اساسی و... است.
قبل از آنکه خیلی دیر بشود. برای مردم نه! برای حفظ خودتان عرض میکنم.
برای حفظ ارزشها، برای دین! حجاب که دیگر هیچ! فکری به حال بقیه بکنید.
هشتم
نه اینکه برای شما نگران باشم. به قول آن پیرمرد روستایی خودتان میدانید و مملکت خودتان. اینها را برای نگرانی از زندگی آن تنها دختر چادری مانده کلاس نوشتم. برای زخم زبانی که باید بین ۳۰ نفر بخاطر شما بشنود و تحمل کند.
برای آن چند تا دختر چادری که کنار گذاشتند و برای بقیه کلاس!