مارک تواین نویسنده ی نامدار آمریکایی در یکی از سخنرانی خود در مورد کودکان چنین گفته است: "ما همه ژنرال يا شاعريا دولتمرد نبوديم. اما زمانی که موضوع کودک پيش می آيد همه ی ما يک وجه مشترک داريم وآن اينکه همه مان زمانی کودک بوديم". (1) در رابطه با اهمیت جهان شمول کودک رابیندرانات تاگور، شاعر و نویسنده ی بنگالی و برنده ی جایزه ی ادبی نوبل، می گوید: "در ساحل جهان بی کران نشست بزرگ کودکان درجریان است." او زایش کودک را پیروزی بشریت خوانده است:
"شاه و گدا، قدیس و گنه کار
دانا و ابله
جملگی زانو بر زمین می نهند و
غریو از دل سر می دهند
پیروزی از آن انسان است
اینک نوزاد
نوزاد زندگی بخش." (2)
رعایت حقوق کودک از دیر باز بخشی از عرف و عادت جوامع مختلف بوده است. در جنوب ایران راهزنانی که با کمین کردن در گردنه ها به غارت کاروانیان دست می یازیدند، قبل از غارت، زنان و کودکان را جدا می ساختند و حداکثر احترام را نسبت به آنان روا می داشتند. در کتاب "اینچه محمد" نوشته یاشار کمال می خوانیم که وکیل امنیه رد اینچه محمد یاغی را تا غاری در کوه پی می گیرد، لیکن زمانی که از کوه بالا می رود و به دهانه ی غار می رسد زن اینچه محمد را در شرایط وضع حمل می یابد. او با خیل ژاندارم های خود باز می گردد و زن و شوهر به حال خود می گذارد.
اهمیت جهانی کودک و حقوق جهانشمول و تقسیم ناپذیرش بود که سازمان ملل متحد را واداشت که پس از ده سال تلاش پی گیر، در بیستمین روز نوامبر سال 1989، منشور حقوق کودک را به عنوان "فرمان بزرگ حقوق کودکان" به تصویب برساند. تا به امروز تمامی کشورهای جهان (باستثنای سومالی و آمریکا) این منشور را به تصویب رسانیده اند. منشور حقوق کودک دارای سه پروتکل اختیاری است که اولی در مورد منع سربازگیری کودکان است و دومی در رابطه با منع فروش و فحشای کودکان و استفاده پورنوگرافیک از آنهاست. سومین پروتکل به کمیته ی حقوق کودکان ملل متحد تحت شرایطی صلاحیت قضایی می دهد که به شکایات مربوط به تخطی کشورها از رعایت حقوق کودک رسیدگی کند. منشور حقوق کودک بر اصل دفاع از اصل دفاع از بهترین منافع کودک استوار است. ماده ی 37 این منشور مجازات اعدام، حبس ابد بدون امکان آزادی بعلاوه ی هر نوع شکنجه و رفتار اهانت بار را نسبت به کودکان ممنوع کرده است. براساس ماده ماده 38 هیچ دولتی نمی تواند خود سرانه و بصورت غیر قانونی کودک را بازداشت کند. ماده 40 از حقوق کودکان متهم به خلافکاری دفاع می کند.
جمهوری اسلامی ایران، از بدو به قدرت رسیدنش، همواره حقوق زنان و کودکان را به طرزی ددمنشانه ای زیر پا نهاده است. ابتدا به سراغ کودکان بهایی رفتند و درهمان سال ها، دختر بچه ی بهایی مونا محمود نژاد را در سن 17 سالگی اعدام کردند. اوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی، به تاریخ دوم مهرماه سال 1358، هشت ماه پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، ضمن مصاحبه ای با خمینی از او می پرسد: "به مورد زن هجده ساله ای توجه کنید که آبستن بوده و به عنوان اینکه زنا کرده اورا چند هفته پیش در بهشهر اعدام کردند." خمینی ابتدا موضوع را بکلی انکار می کند: "آبستن؟ دروغ، دروغ. این مثل همان چیزی است که می گویند پستان زنان را می برند. در اسلام این چیزها اتفاق نمی افتد. در اسلام ما زنان آبستن را تیرباران نمی کنیم." فالاچی برای حرف خود سند می آورد: "امام، اینها دروغ نیستند. تمام روزنامه های ایرانی این خبر را گزارش کردند و در رابطه با موضوع در تلویزیون بحث شد چرا که به معشوق زن فقط صد ضربه شلاق زدند." خمینی خود را به تجاهل می زند و بعد با خونسردی از کنار مسئله می گذرد: "اگر حقیقت داشته باشد به این معنی است که هرچه بر سر آن زن آمده حقش بوده است. من در مورد جزئیات چه می دانم. این زن ممکن است کارهای جدّی تری را انجام داده باشد. از دادگاهی بپرس که حکم را در باره ی این زن صادر کرده است. صحبت کردن در مورد این چیزها را بس کن. دارم خسته می شوم. این ها موضوعات مهمی نیستند." (3)
در جریان حمله ارتش و پاسداران جمهوری اسلامی به کردستان در 28 مرداد سال 1358، و پی آمدهای بعدی آن، کودکان بسیاری جان خود را از دست دادند. قاضی مرگ رژیم، شیخ صادق خلخالی، در سنندج آذر کشسب دارابی کودک 12 ساله را، که به صورت او تف انداخته بود، به جوخه ی اعدام سپرد. روز یازدهم شهریور، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به فرماندهی مصطفی چمران، ۶۸ تن از اهالی روستای قارنا (واقع در 5 کیلومتری شهرستان نقده)، از جمله شش کودک خرد سال، را قتل عام کردعام کردند و زخمی همیشگی بر پیکر کردستان نهادند. در تاریخ 7 فروردین 1359 نیروهای پاسدار و بسیجی به مردم غیر نظامی روستای قلاتان (بین نقده و اشنویه ) حمله ور شدند و حداقل سیزده تن را قتل عام کردند، از جمله رمضان پنهار 11 ساله، اسماعیل احمدی 15 ساله، جلال بيدوخ ١٨ ساله، عبدالله آه لياني ١٩ ساله، احمد گلابي ٢١ ساله و حسن حمزه كوكه ٢٢ ساله. تاکنون هیچکدام از عاملین این دو کشتار حساب پس نداده اند.
در سال 1360، نه تنها صدها زن و مرد در زندان ها و خیابان ها اعدام شدند، بلکه رژیم از کودکان خردسال نیز در آن سال و سال های بعد نگذشت. رژیم جمهوری اسلامی داغ ننگ اعدام نفیسه اشرف جهانی، ده ساله و فرزانه صبوری 16 ساله را به اتهام فعالیت سیاسی و محمود عسگری و عیاض مرهونی را به اتهام همجنس گرایی بر جبین دارد. یکی از آخرین جنایات رژیم اعدام محسن قنبرزهی، در زاهدان در 12 شهریور 1401 است. او در زمان بازداشت 16 سال داشت و به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و ارتباط با گروه های بیگانه اعدام شد.
ایجاد نیروی بسیج و استفاده ی جنگ طلبانه از کودکان از سیاست های آگانه و برنامه ریزی شده ی جمهوری اسلامی بود. در جریان جنگ هشت ساله ی ایران و عراق کودکان ده سال به بالا برای رفتن به جبهه سرباز گیری شدند. این کودکان "قبل از اینکه به جبهه اعزام شوند به مدت 14 روز دوره می دیدند. مرگ محتمل بود و اعتقاد به اینکه شهادت گذرنامه ی ورود به بهشت است جنبه ی مطلق و بدون چون و چرا داشت." (4) از این کودکان بسیجی برای مین روبی استفاده کردند. بسیاری از آنان جان خود را بر روی میدان های مین گذاری شده از دست دادند.
در دهه ی 1360 و چند سال پس از آن، رِژیم جمهوری اسلامی زنانی را، که کسی برای نگهداری از کودکانشان نداشتند، با بچّه هاشان زندانی می کرد. مادرانی بودند که در زندان وضع حمل کردند و کودکان شان ناگزیر بودند، همراه با مادر، شرایط سخت زندان را متحمل شوند. برخی از این زنان زندانی را در برابر چشم کودکانشان شکنجه کردند. در شرایطی که تفریح کودک به صورت باند پیچی، چشم بند زدن و ادای شکنجه گر در آوردن در می آید، نشاط دوران کودکی از او گرفته می شود و او را تا آخر عمر به سانحه ی روانی مبتلا می سازد.
کودک ستیزی رژیم جمهوری اسلامی چشم آنرا نسبت به مشکلات حاد کودکان ایران کور کرده است. امروز در تهران حدود پنج هزار کودک به زباله گردی مشغولند. فحشای کودکان و گونه های مختلف کودک آزاری در ایران بیداد می کند. گرچه سن ازدواج دختران براساس ماده 1401 قانون مدنی سیزده سال تعیین شده است، در مناطق روستایی، به سبب فقر وحشتناک دختران زیر سیزده سال را صیغه می کنند.
کودک آزاری و کودک کشی رژیم جمهوری اسلامی، به دنبال قتل مهسا (ژینا امینی) و اوج گیری جریان جنبش اخیر "زن، زندگی، آزادی" ابعاد بی سابقه ای را یافته است. پاسداران جهل و ظلمت صدها نفر از کودکان و نوجوانان دبستانی و دبیرستانی را، از شهرهای مختلف، در نقاط نامعلوم زندانی کرده اند و در سرتاسر ایران کودک کشی به راه انداخته اند. از هویت بسیاری از کودکان و نوجوانانی که جانشان را گرفته اند خبر نداریم. هویت برخی از این نورچشمان به قرار ذیل است:
تهران: نیکا شاکرمی 16 ساله و سیاوش محمودی
البرز: سارینا اسماعیل زاده 16 ساله و حدیث نجفی 23 ساله
مشهد: ابوالفضل آدینه زاده 17 ساله
استان کرمانشاه: امیرحسین بساطی 15 ساله، رضا شهپرنیا ۲۰ ساله و سعید محمدی ۲۱ ساله
استان کردستان: رضا لطفی ۲۰ ساله
اصفهان: مهسا موگویی 18 ساله
کهکیلویه و بویر احمدی: پدرام آذرنوش
سمنان: مهدی عسگر
اردبیل: اسرا پناهی خانقاه 15 ساله
آذربایجان غربی: عبدالله محمود پور
مازندران: حنانه کیا 22 ساله
سیستان و بلوچستان: محمد رخشانی و امید سارانی (12و 13 ساله)، علی براهویی و سدیس کشانی (14 ساله)، ، سامر هاشم زهی، زکریا خیال و محمد اقبال نائب زهی (16 ساله) و امید صفر زهی (17 ساله)
رِژیم جمهوری اسلامی این کشتارها را یا به گردن نیروهای تظاهرکننده ی مردمی انداخته یا به شکلی احمقانه آنرا به عوامل دیگر نسبت داده است. به عنوان مثال در مورد مهسا (ژینا) امینی گفتند که او از قبل بیماری قلبی داشته و بر اثر عوارض آن جان سپرده است. جالب این است که رژیم از وعده خود برای شفاف سازی علت مرگ مهسا از تاریخ درگذشت او در 25 شهریور 1401 تاکنون بی اعتنا گذشته است. در توجیه قتل نیکا شاکرمی گفتند که از پشت بام به زمین افتاده است. در اردبیل، نیروهای سرکوب رژیم، به دبیرستان دخترانه ی شاهد هجوم بردهاند و به ضرب و جرح دانشآموزانی، از جمله اسرا پناهی، پرداختند که از رفتن به یک راه پیمایی فرمایشی سرباز زده بودند. اسرا روز ۲۱ مهر در بیمارستانی اردبیل جان باخت. رژیم مرگ اورا خودکشی جا زد و حتی دانشآموز بودن وی را انکار کرد. این سیاست "کی بود، کی بود من نبودم" رژیم برای مردم ایران یک بازی شوم و گونه از طنز تیره است.
هجوم نیروهای سرکوب رژیم به مدارس و تظاهرات مسالمت آمیز کودکان و نوجوانان همراه با ضرب و شتم و قتل کودکان ادامه دارد. تاکنون هزاران تن از کودکان را دستگیر کرده اند و به نقاط نامعلومی اعزام داشته اند. هیچ کس از سرنوشت آنان خبر ندارد. مقامات رسمی جمهوری اسلامی اعلام کرده اند که بخشی از این کودکان که با "اجانب" ارتباط دارند را مجازات خواهند کرد و بقیه را برای "باز سازی" به مراکز درمان روانی خواهند فرستاد. در این رابطه نکته این است که رژیم جمهوری اسلامی حتی از کودکان می ترسد و بی شرمی را به جایی می رساند که، به جای قبول ناتوانی های خود در بهبود شرایط کودکان، برخی از آنان را به عوامل خارجی می چسباند و برخی دیگر را بیمار روانی قلمداد می کند.
از آنجا که رژیم می داند نمی تواند تمامی کودکان انقلابی را عوامل آمریکا و اسرائیل بخواند، به آنان انگ بیمار روانی می چسباند. پیام مستتر دراین موضع گیری این است که رژیم جمهوری اسلامی بری از هرنوع خطاست و اشکال از کودکان است که به علت "جنون همگانی" علیه آن به پای خاسته اند. از آنجا که براساس اخلاق حرفه ی پزشکی، روانپزشکان و روانشناسان چنین موضعی را به رسمیت نمی شناسند، رژیم کودکان دستگیر شده را، همانطور که در مورد زندانیان تواب دیدیم، برای شستشوی مغزی در اختیار پاسداران و شکنجه گران قرار می دهد. این بخشی هولناک از سیاست سرکوب این رژیم تمامیت خواه است، که در پی آمدش، کودک را تا آخر به سانحه ی روانی مبتلا می سازد. این خود نوعی کودک کشی است که طی آن دلباختگان تیرگی ها شخصیت کودک را برای همیشه در هم می شکنند، و روح ظریفش را می کشند. دیکتاتور سابق شوروی، ژوزف استالین، که رژیم خود را خالی از نقص می دانست، مخالفین را برای "باز سازی" به اردوگاه های روانی می فرستاد. هیتلر نیز هم جنس گرایان را در معرض آزمایشات پزشکی قرار می داد. لیکن، نه استالین و نه هیتلر هرگز کودکان را به مراکز درمان روانی نفرستادند.
جمهوری اسلامی یکی از هفت دولتی است که در جهان کودکان را اعدام می کنند. دول دیگر عبارتند از آمریکا، عربستان سعودی، یمن، نیچریه، پاکستان و کنگو. در بین این هفت کشور ایران در رده ی نخست قرار دارد. براساس ماده 1210 قانون مدنی جمهوری اسلامی دختران بالای 9 سال و پسران بالای 15 سال بالغ شناخته می شوند و برایشان مثل بزرگسالان حکم صادر می شود. همانطور که از متن این قانون به غایت ارتجاعی پیداست، در این قانون تبعیض علیه کودکان دختر به شکل بی شرمانه ای به چشم می خورد. کودکانی مانند دلارا دارابی (که در زندان لاکان رشت اعدام شد و حکمش در 17 سالگی صادر شد) و بهنود شجاعی قربانیان این قانون ظالمانه اند. این در حالی است که کنوانسیون حقوق کودک و میثاق حقوق سیاسی و مدنی ملل متحد، که ایران آنها را به تصویب رسانیده است، اعدام را برای کودکان زیر 18 سال ممنوع اعلام داشته است.
مسئله ی مهمی که رژیم جمهوری اسلامی از به رسمیت شناختن آن سر باز می زند توانائی کودکان و نوجوانان برای درک شرایط و ارتقای آگاهی خویش و تلاش برای تغییر بنیادی این شرایط است. کودکان ممکن است منشور حقوق کودک را نخوانده باشند، لیکن به طور طبیعی به حقوق درون ذاتی خویش آگاهند. احساس پاک کودک نا هماهنگی ها را در نگاهش برجسته می سازد. آنان در مشکلات والدین خود و معضلات شهر خود و کشور خویش سهیم اند. عصر اطلاعات آگاهی شان را بالا برده و دو چهرگی و تضادهای ذاتی نظام های حاکم را عیان ساخته است. در این دوران، آموزش های فرمایشی و تلقینی در رابطه با کودکان کار ساز نیست. آنان نسبت به مبارزات و تلاش های مردم خود حساسند و بی هیچ ملاحظه ای عکس العمل نشان می دهند. درآبان ماه سال 1399، جامعه ایرانی بخاطر خودکشی دردناک پسر بچه ای ۱۱ ساله ای بنام سید محمد موسوی زاده در بوشهر سوگوار شد. دلیل این خود کشی ناتوانی مالی خانواده و عدم همکاری مدرسه برای در اختیار گذاشتن تلفن همراه و عدم دسترسی به "شبکه شاد" برای این کودک عنوان گردید. این رویداد، علیرغم دردناک بودنش، بر اهمیت ارتباطات برای کودکان و نوجوانان نیز صحه می گذارد.
رژیم جمهوری اسلامی، و در رأس آن شخص خامنه ای، مانند طالبان در افغانستان که کودکان را برای برای خود کشی انتحاری شستشوی مغزی می دهند، به تلاشی همه جانبه و برنامه ریزی شده برای جا انداختن جزم های مذهبی در ذهن کودکان دست زده است. رژیم از هر ترفندی مدد جسته است تا فضای آموزشی و فرهنگی را به تسخیر در آورد. بخش مهمی از کتاب های درسی را حذف کردند و با اعتقادات و روایات مذهب شیعه جای گزین ساختند؛ علوم را به اسلامی و غیراسلامی تقسیم کردند و حتی برای مدتی با زبان انگلیسی مخالفت ورزیدند. دشمن سازی، دشمن پنداری، شهید سازی و شهید پرستی به عنوان بخش تفکیک ناپذیر آموزش در آمد. اسلام گرایان در تلاش مذبوحانه ی خود برای جا انداختن سنگوارگی مذهبی در بین کودکان سعی کردند هر بارقه ای از تفکر انتقادی را در ذهن آنان نابود سازند. در تمام این سال های رژیم از این نکته غافل بود که تبلیغات زمانی که از حدی بگذرد، به ضد خود تبدیل می شود، به ویژه در شرایط دنیای متحول کنونی که کودک می تواند ضمن استفاده از فضای مجازی خود آموزی کند و به کشف واقعیات برای خود نایل آید.
یاد آوری این نکته ضروری است که کودک ستیزی و کودک کشی رژیم جمهوری اسلامی نه تنها بخشی از سرکوب یک نظام تمام گراست، بلکه همچنین ریشه در ماهیت دین سالارانه ی این رژیم دارد. قوانین اساسی، مدنی و کیفری جمهوری اسلامی بر شریعت اسلامی استوار است که در آن کودک به عنوان یک شحصیت مستقل جای ندارد و درنتیجه از حقوق ویژه خویش برخوردار نیست. البته در چند آیه ی قرآن از کودکان یاد شده است، لیکن در تمامی این موارد کودک (مخصوصاً پسر) به عنوان فرزند و در رابطه با خانواده مورد توجه قرار گرفته است. به موارد ذیل توجه فرمائید:
"محققا بدانید که شما را اموال و فرزندان، فتنه و ابتلایی بیش نیست و در حقیقت اجر عظیم نزد خداست" (سوره انفال، آیه 28)
"و مادران بایستی دو سال کامل فرزندان خود را شیر دهند، البته آن کسی که خواهد فرزند را شیر تمام دهد؛ و به عهده صاحب فرزند است (یعنی پدر) که خوراک و لباس مادر را به حد متعارف بدهد، هیچ کس را تکلیف جز به اندازه طاقت نکنند، نه مادر باید در نگهبانی فرزند به زحمت و زیان افتد و نه پدر بیش از حدّ متعارف برای کودک متضرر شود." (بقره 233)
"ثروت و فرزندان بهترین زیور زندگی این جهانند، لیکن عمل نیک از نظر خدا بهترین پاداش است." (الکهف 46)
"کسانی هستند که می گویند: خدایا به ما زنان و فرزندانی ده که مایه چشم روشنی ما باشند" (فرقان 74)
کودک کشی در نظام جمهوری اسلامی نمودی است بارز از این واقعیت که نظام جمهوری اسلامی به هیچ اصل انسانی پای بند نیست و از درنده ترین جانوران روی زمین نیز بی رحم تر است. در سی ام سپتامبر سال 2000 میلادی کودکی فلسطینی بنام محمد روی دستان پدرس جمال الدره با شکیک سربازان اسرائیلی جان داد. در سال 2015 میلادی جسد بی جان کودک سه ساله ی سوری، آیلان کردی، در ساحل شهر بدروم ترکیه پیدا شد. این دو رویداد در زمان خود دنیا را تکان دادند. در ایران غمزده ی امروز ده ها مورد مشابه کودک کشی دیده می شود. معلوم نیست چرا دنیا نسبت به ما و کودکان مان بی تفاوت است.
دُران صدرایی
27 مهرماه 1401
پا نویس:
- Twain, M. (1910). Mark Twain's Speeches. New York: Harper & Brothers Publishers, P. 64.
- Gokak, V.K. (Ed.). (1970). The Golden Treasury of Indo-Anglian Poetry 1828-1965. New Delhi: Sahitya Akademi, pp. 57-58.
- Fallaci, O. (07 October 1979). An Interview With Khomeini. The New York Times. Section SM, p. 8. Retrieved from: https://www.nytimes.com/1979/10/07/archives/an-interview-with-khomeini.html
- Haleh Afshar, "Women and War: some trajectories towards a feminist peace," Development, Women and War, p. 52. A PDF version of this brilliant article is available at www.oxfam.org.uk/what_we_do/ resources/downloads/dww_afshar.pdf
100 انگیزه برای شرکت در جنبش اعتراضی، کورش عرفانی
انقلاب ایران: «آخوند باید گم بشه»، جلال ایجادی