«باید سخت به هوش و آگاه بود که امروز و یا فردا مردان و زنان لخت وعور را هم به میدان فرستد و حتی باید منتظر شنیع ترین فحشا و جنایت، برای اینکه آن را گردن مردم و کسانی که برای حقوق و آزادی ذاتی خود به انقلاب برخاستهاند، بود.»
رژیم مطلقه غارتگر تمامی سعیاش این است که حد اقل به طرفداران مسلمان و معتقد خود، و حتی به معتقدانی که خنثی هستند وهنوز تصمیم خود را نگرفتهاند، به آنها بقبولاند که هدف این جنبش و یا انقلاب: لخت وعور گشتن دختران و بانوان کشور، در خیابانها، کافه رستورانها، کوچه و بازار و پارکها است. شیخکی بنام رسایی که نمایندگی محلس را هم داشته دارای چنین افکار آشفتهای است! و در نتیجه شیوع بی بند و باری، اخلاق زدائی، فحشا، بی عفتی و در یک کلام از بین بردن دین شما است. اگرچه تا به امروز، چنین حرکت هائی دیده نشده و دختران، بانوان مردان و همه جوانان سخت مواظباند که دین و ارزشهای جهانشمول آن مورد هتک احترام قرار نگیرد و تا به نتیجه رسیدن این انقلاب و بعد از پیروزی هم چنان خواهد بود. اما باید سخت به هوش و آگاه بود که امروز و یا فردا مردان و زنان لخت وعور را هم به میدان فرستد و حتی باید منتظر شنیع ترین فحشا و جنایت، برای اینکه آن را گردن مردم و کسانی که برای حقوق و آزادی ذاتی خود به انقلاب برخاستهاند، بود.
بی جهت نیست که از ابتدا و حتی و حتی قبل از به دست گرفتن قدرت، سینما رکس آبادان را آتش زدند، و بیش از چهار صد نفر را به خاکستر تبدیل کرد. و بعد هم بمب در حرم حضرت رضا (ع) گذاشته شد (در سال ۷۳)، و برای اعتراف گرفتن از زن سعید امامی که شوهرش جاسوس اسرائیل بوده، به او گفته شد که قرآن را با فلان جای خود فلان و بهمان میکردی. و اکنون زندان اوین را آتش میزند، قرآن آتش میزند و... و وقتی رژیمی با اغفال و دسیسه سازی از دختران جوان و زیباها فاحشه خانه برای به تور انداختن مخالفین خود درست میکند و با اقسام وانواع دسیسهها بعضی از مخالفین سست عنصر را به تور انداخته و خفه میسازد. همه کاری ساخته است. بنا بر بعضی اطلاعات خود رژیم و آمدنِ بویژه فرمانده سپاه آقای سلامی در حرم شاهچراغ جائی که مردم را به خاک و خون کشاندهاند، برای مردم و جوانان سخنرانی و اتمام حجت میکند که «شرارت را ترک کنید و دیگر به خیابانها نیائید» و این فتنه «برای شما هیچ فایده ندارد و امروز پایان اغتشاشات است» (هفتم آبان ۱۴۰۱) و میافزاید که ما هنوز با شما مدارا کردهایم و با زبان بی زبانی میخواهد به همه بفهماند که اگر صحنه را ترک نکردید، باید منتظر چنین سرنوشتی باشید. بنابراین بسیار محتمل است که خود رژیم مانند موارد گذشته، دست به این جنایت زده باشد. و بویژه که این آقای سلامی فرمانده سپاه، همان سلامی است که وقتی آقای سلیمانی توسط آمریکائیها ترور شد، در تلویزیون ظاهر شد و گفت: «ما انتقام میگیریم، انتقامی سخت»، بعد هم انتقام از ملت ایران گرفته شد و با دو موشک هواپیمای اوکراینی را با ۱۷۶ سرنشین آن به خاک فرستاد و ملت ایران را داغدارعزیران خود کرد.
این رژیم مطلقه غارتگر به اندازهای کودن و در خواب و خیال است که بعد از شش هفته ادامه جنبش هنوز نفهمیده که لباس ترس از مردم فرو افتاده و لذا مرگ رژیم آغاز شده است. از من و تجربه حد اقل پنجاه سالهام بپذیرید که اینها جز نگهداری و حفظ قدرت خود، هیچ دین و ایمان دیگری ندارند. من نمیگویم اعمال چهل و اندی سال آنها همین را میگوید.
از باب تجربه و هشدار و آینده نگری نکاتی که شاید برای جامعهای که در انقلاب شرکت کرده مفید فاید افتد در زیر خواهد:
۱- دین را مساوی آخوند و روحانیون حاکم و یا حتی روحانیونی که در حکومت به ظاهر شرکت ندارند یکی گرفتن، خطای بزرگی است.
آیا دین مساوی با طبقه روحانی است که بعضیها تا فرصتی دست میدهد آن را غنیمت شمرده و به طبل ضدیت با دین و دین ستیزی زده میشود؟ آیا ضدیت با دین و دین ستیزی راه به جائی میبرد؟ و آیا با این عمل چیزی به دست خواهند آورد و اگر اینان هدفشان آزادی، استقلال، و داشتن حق حاکمیت خویش و داشتن اختیار سر نوشت خویش و یا به عبارت دیگر دموکراسی و مردم سالاری بر اساس برابری همه آحاد کشور و شرکت فعال در سرنوشت خویش باشد با ضدیت با دین و دین ستیزی به آن خواهند و خواهیم رسید؟ دین چیست که حذف آن و یا ستیزه گری با آن ما را به هدفمان میرساند؟ دین واقعی پدیده و یا فنومن عشق و پرستش است.
عشق و پرستش که تنها مختص خداوند یگانه است، به صورت واقعی و خالص فقط از نهاد انسان آزاد و مستقل بر میآید. با بیگانه شدن انسان از فطرت آزاد و مستقل خویش، پرستش قدرت و نمادهای مختلف آن جایگزین پرستش خدای یگانه میشود و عدل و داد که از ویژگی انسان آزاد و مستقل است به نابرابری و ظلم و ستم تبدیل میگردد. وجود این پدیده اجتماعی، از مهم ترین نشانههای به وجود آمدن شرک و پرستش قدرت و نمادهای مختلف آن در ابعاد و انواع گوناگون آن در جوامع بشری است.
حذف دینی که منطبق با فطرت آزاد عشق و پرستش خدای یگانه است، از جوامع بشری امری محال و تخیلی است. و کسانی که فکر میکنند با حذف دین از جوامع، آزادی انسانها محقق میگردد، به نظر من هم در شناخت دین و هم انسان به کجراهه رفتهاند و با تجربه گرفتن از تاریخ، باید بدانند که حذف کردن دین از جوامع، امر تجربه شده غیر ممکن در طول تاریخ است و باز بنا به تجربه تاریخی، در هر زمان که کوشش برای حذف دین به عمل آمده است، جز این که ضایعهای بر ضایعات بشر افزوده، نتیجه دیگری ببار نیاورده است. بنابراین باید کوشش شود که دین به جایگاه و رسالت اصلی خویش که بیان آزادی و ساختن جامعهای آزاد و مستقل و منطبق بر فطرت انسان است، بازگردانده شود.
البته آنهائی که تاریخ را گذرا به یک دوره خاص محدود میکنند شاید حق داشته باشند که بگویند چرا از دین سخن به میان میآید ولی اگر در اشل تاریخ بشریت به آن نگاه کنند مشاهده میکنند که دین حذف شدنی نیست و تا دین به جایگاه اصلی خود که بیان آزادی استقلال عدالت بر پایه رشد و حفظ و نگهداری اخلاق حسنه در جامعه است باز نگردد، در به همین پاشنه خواهد چرخید. و هر دینی که حامی قدرت و یا با قدرت عجین شد آن دیگر دین قدرت و ایدئولوژی قدرت است مانند هر ایدئولوژی قدرت ساز دیگر که قدرت حاکم برای مشروعیت خود آن را وسیلۀ میکند، میسازد و یا در اختیارش قرار میگیرد.
متأسفانه آدمهای ساده اندیش و بی علم و اطلاع از به جای پرداختن به جنایتی که حاکمان برای حاکمیت خود تحت هر عنوانی مرتکب میشوند، را تجزیه و تحلیل کنند، و به قانون قدرت و انحصارگری بپردازند، فوراً آن را ساده کرده و به گردن دین میاندازند. و میگویند این دین است که جنایت میکند. پس باید آن را حذف کرد.
همۀ ادیان اسلام، یهودیت، مسیحیت و سایر اگر بیان آزادی، استقلال و اختیار حق حاکمیت نباشد حامی قدرت بگردد دیگر دین نیست بلکه وسیلهای است در دست حاکمان برای حمایت از قدرت و حفظ و نگهداری آن و پر واضح است که دیگر آن دین نیست و دین قدرت و خود قدرت است.
آدمیانی که غافل از روش و قانون قدرت و قدرت پرستی هستند و غافلند از اینکه اگر به دنبال قدرت حرکت کرد، قانون قدرت خودش را به او تحمیل میکند. چگونه؟ بدینسان که اول حق و آن هم تمامی آن را به خود میدهد و بعد به توجیه اعمال خود هر لحظه و هر ساعت و هر عملی که انجام میدهد میپردازد. بعضی از ساده اندیشان فکر میکنند که قدرت یعنی در دست داشتن قدرت سیاسی، اصلاً چنین نیست و قدرت همه نوع آن را شامل است: قدرت شامل قدرتهای مادی و معنوی است. قدرت مادی در شکلهای مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و در شکل مادی ظاهر میشود و آشکار عمل میکند. اما قدرت معنوی نظر به اینکه در لباس قداست و معنویت دینی، روحانی، عبادی، علمی فرهنگی، فلسفی، زهد و... به نوعی پنهان و یا نیمه پنهان است بسیار خطرناکتراز قدرت مادی است.
دینستیزی:
به طبل ضدیت با دین و دین ستیزی زدن به غیر از نقد دین است که بسیاری این دو را با هم اشتباه میگیرند و هر بد و بیرایی را نثار دین و دینداران میکنند. البته باید دین را هم مثل هر پدیده دیگر با نقد سازنده به روز کرد. بسیاری از اندیشمندان و اشخاص منتقد دین هستند و به نقد آن هم در هر زمان پرداخته و میپردازند. اما با علم و اطلاع و نه اینکه کسانی که حتی مثلاً قرآن خواندن از روی آن را هم قادر نیستند، با ترجمههای غلط و غلوط و باب طبع خود، آیهای را میگیرند و بدون توجه به پس و پیش و سایر آیات در آن باب هر ناروائی را نثار آن میکنند. بسیاری هم دین را انکار و یا بی دین هستند که آن هم حق آنها است. چون کسی تا نسبت به امری بویژه امر قلبی و ایمانی، یقین حاصل نکند، حق اوست که آن را قبول نداشته باشد. عیبی هم نیست و شاید حسنی هم در آن باشد. اما دینستیزی شعبهای از بنیادگرایی و نفرت افکنی و ستیزهجویی است در دوران ما - و هردورانی - منشاء بنیادگرایی است. بنیادگرایی در هر شکل آن خواه دینی و خواه ضد دین، انگیزهای قوی برای دروغگویی و جعلسازی دارد. مهمترین انگیزه آن دشمنستیزی و نفرتافکنی و اثبات حقانیت خود است. وقتی دستاویزی نه برای نفرت افکنی و نه برای اثبات حقانیت ندارد، دست به دروغ و جعل میزند تا حقانیت خود را ثابت کند. در بین مخالفین چه داخل و چه خارج از کشور برای از میدان به در کردن دیگران و خود را غالب کردن چه دروغهایی ساخته شده و میشود.
۲-ای ملت ایران هم اکنون همه چیز روشن است و هرگز این رژیم مطلقه غارتگر به حقوق و آزادی شما و به خواستههای به حق شما جز با کشت و کشتار پاسخ نمیدهد و حتی فرمانده سپاه در سخنرانی در شاهچراغ دیدید که حتی از این همه کشتار و جنایات دیگرکه توسط رژیم مطلقه غارتگر در این مدت انجام گرفته کوچکتری عذر خواهی و یا اظهار پشیمانی نکرد. پس برای رسیدن به حقوق خود یک راه بیشتر باقی نمانده است که آن هم اتحاد و یکپارچه به تظاهرات خود ادامه دهید که در غیر این صورت فرد فرد، گروه گروه و دسته دسته خون شما را خواهند مکید.
اما برای پیروزی این نکته حیاتی است وهمچنانکه بارها یادآورشدهام، باید به سرعت در بین خود پنهان، نیمه پنهان و یا آشکارا به سازماندهی و رهبری جمعی به هر نحو ممکن پرداخته شود. اینکه چگونه این نتیجه حاصل خواهد شد، به استعداد، توانائی و ابتکار شما بستگی دارد. و مهتر اینکه روشن و صاف زلال خواسته و نیروی جانشین را برای خود مشخص کنید که چه نوع سیستم و رژیمی را جانشین رژیم گذشته خواهید کرد. چون از دید من هدف تنها ساقط کردن رژیم نیست، رژیم جایگزین خیلی بیشتر از اهمیت برخوردار است. در داخل و خارج از کشور شنیده شده که بعضیها بدون اینکه شفاف و مشخص بگویند هدفشان بعد از سقوط رژیم چیست، میگویند تجزیه طلب، غیر تجزیه طلب، چه و چه همه با هم باید متحد شد تا رژیم را ساقط شود. این نظر و فکر عمل نادرست و غلطی که به خاطر کینه وعداوت و جنابات رژیم هدف فقط باید سقوط رژیم باشد و برای سقوط آن به هر نحو و با هر گروه و دستهای چه تجزیه طلب، چه مجاهد، چه با شرکت دولتهای خارجی و چه فلان و بهمان گروه. چنین نوع تفکر وعملی اولاً آب به آسیاب رژیم ریختن خواهد بود و ثانیاً با چنین تفکر و نحوه عملی میخواهید جامعه از شما حمایت و پشتیبانی کند؟ ثالثاً بفرض سقوط بعد از سقوط رژیم، جنگ داخلی و برادر کشی شروع خواهد شد. تجربه لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و لیبی و... جلو چشم ما است. فکر نکنید که ما در این جهان تافته جدابافته از دیگران هستیم و بدانید که خارجیها سخت از تجزیه ایران شاد و حمایت خواهند کرد.
در بحث بعدی به این موضوع که دروغ خود دروغگو را به درون خود میغلطاند و در نهایت او را نابود میکند، همچنانکه رژیم مطلقه غارتگر را هم نابود کرده است، پرداخته میشود.
محمد جعفری
[email protected]