هیچ کتاب این روزهای ما را ورق زدهاید؟ خواندنی تر شدهایم اگرچه گویی قرار نیست که خواندهشویم، چرا که در طی چهل اندی سال اسارتمان بدست دین فروشان حاکم بر سرزمین مان، اول خاکمان کردند، سپس لگدمالمان، و تو گویی جز خشت میدان شهر نبودیم، میدان آزادی را میگویم که تا همین چهل چند روز قبل چه بی مسما شده بود نام ازادی، اگر چه هنوزم برای بیان آنچه در گلوست نمیگذارند فریاد شود، و هنوزم قحطی خدا هست و باید دل واپس بغضهایمان باشیم، اما ازهمت جوانانی که امروز در خیابانها ازادی را طلب میکنند، دیگر زندگی نمیتواند مردن تدریجی باشد، دیگر نگران فقز انسانیت و یک دلی نیستیم اما با این همه این روزها که کف خیابانها با خون جوانان و حتی کودکان سرزمینمان سرخ میشود، هستند هنوز کسانیکه با دلی پر خون از حاکمیت با پیشه کردن سکوت و نظاره گر بودنشان نا خواسته مهر تائید براعمال غیر انسانی حاکمان دژخیم میزنند و روی سخن این نوشتار با این خموشان تماشاگراست.
با شماهستم، هم وطن،ای که خمودگی تمام این سالها و سکوتش را هنوز که هنوز است بر دوش میکشی، شمایی که آنقدر عقب نشستهای از خودت که دیگر خودی نمانده... شمایی که حدت را، حقت را، خوردن و پوشیدن و خوابیدن و راه رفتنت را سپردهای به تنگ چشمانی که مردهات را هم راحت نمیگذارند به اختیار، شمایی که فراموشت شده طعم آزادی را و تنها طعم گس تازیانه بیادت مانده، شما یی که در خلوت چهار دیواری خانهات هر لحظه انتظار دژخیم را میکشی که نوشت را هلاهل کند، راستی صدای این همه معترض، صدای هم وطنت را نمیشنوی؟ صدای گلوله هایی که بر جسم جان زن و کودک و نوجوانان وطن مینشینند بیدارت نمیکند؟ ضجههای مادران داغدیده چطور؟ شمایی که همراه با این مردم در تمام این سالها تحقیر شدید، به بند کشیده شدید، چماق خوردید، سکوت چرا؟ گیریم که بزنند... گیریم که ببرند... گیریم که بکشند... مگر در تمام این سالها جز این گذشت؟ به خیابان بیا هم وطن این خیابانها به ما مدیونند، و حق را از همین خیابانها باید پس گرفت، حق در خیابانها است، آزادی در خیابانها است، مگر در همین خیابانها حق مان را سلب نکردند؟ مگر در همین خیابانها، سالها و سالها به میلشان نرفتیم و نیامدیم و اگر اراده میکردند نمیرفتیم و نمیآمدیم؟ مگر درهمین خیابان به میلشان نپوشیدیم؟ خوردیم و نخوردیم؟ گفتیم و نگفتیم؟ چشم بستیم و نبستیم؟ مگر در همین خیابانها هی قاب مان را تنگ تر و تنگ تر نکردند؟ یادتان هست در همین خیابانها فحش خوردیم؟ کتک خوردیم؟ دربند شدیم؟ مگر به جرم گذشتن از همین خیابانها طوق گناه به گردنمان نینداختند وبعد از سه زاویه جلوی دوربینشان ایستادیم و از ما عکس گرفتند که سابقه دار شویم؟ عکسهایی که در تمام زوایای آن لبخند میزدیم. در تمام این سالها هی کوتاه آمدیم. هی عقب نشستیم. هی دایره خواستههایمان را، حقهایمان را تنگ تر کردیم تا مبادا خطشان را رد کرده باشیم، که حوصله دردسر نداشتیم. که حوصلهء حرف زدن هم نداشتیم. که حوصله خودمان و خودشان را هم نداشتیم. اما امروز درهمین خیابان هاست که میشود خطها را پاک کرد، مرزها را پاک کرد. میشود دست در دست هم، یک حق را فریاد زد تا مبادا ازهم دور شویم، هم وطن خاموش من، باور کن درهمین خیابان هاست که میشود هی بزرگ تر شد... هی قد کشید... هی به خاطر آورد که چه بودیم و چه شدیم.. که چه باید میبودیم و چه شدیم... در همین خیابانها میتوان به خاطر آورد که کجاها پا پس کشیدیم و کجاها به عقب هلمان دادند. سهم ما از این خیابانها اولین حقی بود که نا حق شد و این روزها باید سهم تمام این سالهایمان را پس بگیریم. همراه شو هم وطن خاموش من که اتحاد رمز پیروزی من و تو ما هست.