رویهای مرسوم. یا حداقل در جامعه ما چنین بوده چه رهبران سیاسی حاکم. چه رهبران اپوزیسیون پیوسته بر اساس عرف وروش معمول که در جوامع ما مرسوم است. نسبت به همه چیز نظر میدهند بی آن که کمترین رابطهای باکسانی که در موردشان نظر میدهند داشته باشند.
امروز هم اکثریت جریانها و فعالان سیاسی و اجتماعی بدون این که برای تدقیق نظرخودحداقل ارتباطی با تعدادی از همین مبارزان جوان، با دانشجویانی که بدنه اصلی این جنبشاند وبار اصلی آن را بدوش میکشند! داشته باشند. نقطه نظرات آنان را بدانند. از نگاهشان نسبت به این سرکوبهای خشن! توان تداوم بخشیدن به آن مطلع باشند. اقدام به آنالیزکردن، رهنموددادن و نتیجه گیری مینمایند.
بر اساس آنچه که از ذهنیت سیاسی وتجربه سالها مبارزه آنها ناشی میشود. امری خیر خواهانه توام با دلسوزی. میتوان این احساس مسئولیت را درک کرد. اما جا دارد بپرسم پس نظر وحضور خود این جوانان چی؟
آیا هنوز فکر میکنید آنها به مسائلی که ما مطرح میکنیم آگاه نیستند؟ نمیدانند چگونه باید این جنبش را به بدنه اصلی جامعه متصل سازند. چگونه باید تداوم آن راتثبیت کنند؟
اگر ما از دور دستی بر آتش داریم. آنها سیاوشان عبور کننده از درون آتشند. آنها بسیار عمیق تر از ما ونواسانهای فکری ما ماهیت این جنایتکار تکیه زده برمسند خلافت را میشناسند ودر نبرد روزانه خود با عناد، لجاعت و دستورهای سرگوب گرانه اوآشنا هستند.
اطلاعیههای روزانه آنها خبر از قرار گرفتن افکاری جوان آگاه ومبارزه دررهبری خیابانی آنها میدهد.
آنها با تداوم مبارزه خود طی این مدت نه تنها افت نکردهاند! بلکه تاثیر گذاردر جذب افکارعمومی به این مبارزه اجتماعی وسیاسی گردیدهاند.
باید قبول کنیم که ما قادر به درک عمیق میزان نفوذ سبک زندگی غربی در زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران نیستیم! نمیتوانیم تصور کنیم که حتی کم در آمد ترین اقشار هم اگر قادر به شکل دادن زندگی خود به سبک غربی نیست. اما تفکر وآرزویشان همان زندگی است.
ما منجمد شدن خارج هنوز فکر میکنیم که جدال عظیمی بین مردم برای تداوم زندگی به سبک سنتی وجود دارد. نگاه کنید به کم در آمد ترین لایههای اجتماعی که حداقل پسر جوانشان شلوار وبلوزی مد روز وسراصلاح کردهای بسبک تین ایجرهای غربی دارند. نگاه کنید به سرگرمیهای روزانه آنها.
شاید مثالی دقیق نباشد اما همین عکسهای منتشر شده از زندگی داخلی رستمی وزیر راه، سیسمونی گیت قلیباف و.. همه نشان دهنده یک نوع دیگر زندگی است. حال یکی لاکچری قالی باف و دیگری در حد همان شکل ظاهری با آرزوی زندگی مدرن.
آن چه امروز زیر عنوان تقابل سنت با مدرنیته مرتب از سوی روشنفکران و کنشگران سیاسی مطرح میشود. مقاومت بسیار کم رمق سنت درمقابل مدرنیته اگر باشد. حتی درعرصه دین! چرا که دیوارهای اصلی سنت را مدیای غربی و میلیونها جوان ونوجوان محصل و دانشجو به اجبار وقسمتی هم در چشم هم چشمی مرسوم ایرانیان شکسته است.
هر خانواده محصل یا دانشجوئی در خانه دارد. سنت زمانی که پدر مادر پذیرفتند پسر و دختر جوانشان ولو با قرض، با فروختن فرش زیر پا برود در دور افتاده ترین دانشگاه آزاد یا غیرآزاد درس بخواند کمرش شکسته شد.
این مبارزه خامنهای خود شیفته وبغایت مستبد وخون ریز با عمله واکره مستولی شده بر کشور است که باجمع کردن و تعذیه افراد بدرجات معین از چلوکباب خور تا کله پاچه خور قهوه خانهای زیر قبای خود! با چنگ ودندان بهر قیمت که شده میخواهد این دستگاه خلافت را نگاه دارد. طفیلی هائی که جائی در یک زندگی مبتنی بر دانش و آگاهی مبتنی براساس دموکراسی ندارند. سرکوبگران لباس شخصی، این بسیجیان ومزدوران جمع آوری شده از کف خیابانها برای تداوم حیاتشان جز سرکوب خشن جوانان خواهان آزادی چه میتوانند داشته باشند؟
هیچ راه برگشتی نه برای خامنهای وجود دارد نه برای کسانی که زندگی و آیندهشان در گرو تداوم این جنبش است.
برای این نسل جوان مبارز درمیدان وخواهان تحقق شعار زن زندگی، آزادی هم هیچ راه دیگری جز تداوم مبارزه وتلاش برای کشاندن بخشهای وسیع تر جامعه بمبارزه رودر رو وجود ندارد. برای اپوزیسیون هم بزرگترین وظیفه ادامه دادن پبگیر به همین همایشهای بزرگ، جلب نظر محافل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی. تلاش برای بر قراری رابطه دقیق و حساب شده باجنبش داخل جهت ایجاد یک مرکز هدایت کننده با تکیه به چهرههای تاثیر گذار چه در داخل وچه خارج برای تداوم مبارزه وگذار این مرحله میباشد.
مرحلهای که با تکیه بر واقعیتها چیزی جز سرنگونی رژیم نیست. هر چند با بهائی گزاف. اما مطمئن تر از خسارت ناشی از تداوم آن.
ابوالفضل محققی