Tuesday, Nov 8, 2022

صفحه نخست » اهمیت تاریخی پدیدۀ عمامه پرانی و حجاب سوزی

amameh_banner.jpgعلیرضا مناف زاده - رادیو بین المللی فرانسه

جنبش «عمامه پرانی» در کنار جنبش «حجاب سوزی» دو پدیدۀ پُرمعنای جنبش سراسری کنونی‌اند. هر دوی آن‌ها بنیاد‌های رژیم را نشانه رفته‌اند. حجاب اجباری یکی از ارکان جمهوری اسلامی است و بیشتر کارشناسان بر این باورند که اگر رژیم در این عرصه عقب‌نشینی کند حکم مرگ خود را امضا کرده است. اما جنبش عمامه پرانی معنای تاریخی عمیق‌تر و وسیع‌تری دارد. این جنبش هستیِ نهاد دیانت را نشانه گرفته است.

شعار «آخوند باید گم بشه» شعار تازه‌ای نیست. این شعار را مردم سال‌هاست می‌دهند و روی سخن آنان در این شعار آخوندهایی هستند که زمام امور کشور را در دست دارند. بنابراین، می‌توان این شعار را چنین تعبیر کرد که مردم خواهان کنار رفتن آخوند از رهبریِ کشور و به طور کلی دست کشیدنِ او از حکومت اند. اگر چنین تعبیری درست باشد، آخوندهایی که سهمی در قدرت ندارند مشمول این شعار نیستند.

اما جنبش عمامه پرانی به دستگاه آخوندی می‌تازد و فرقی میان آخوند حکومتی و غیرحکومتی نمی‌گذارد. به عبارت بهتر، این جنبش خواهان برچیده شدن دستگاه آخوندی است. زیرا آخوندهایی که عمامه‌هاشان را جوانان در خیابان‌ می‌پرانند معلوم نیست حکومتی اند یا غیرحکومتی. به احتمال زیاد غیرحکومتی اند، چون حکومتی‌ها معمولاً با خودرو جا به جا می‌شوند.

شاید آخوندها هرگز در تاریخ دور و دراز خود دستخوش چنین اهانتی نشده‌اند. زیرا جامعه، دست کم تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷، به رغم سیاهکاری بعضی از آخوندها در بعضی از رویدادهای تاریخی، حرمت آنان را همیشه نگه می‌داشت و دیده نشده بود که مردم به آخوندها‌ این‌چنین اهانت کنند.

👈مطالب بیشتر در سایت رادیو بین المللی فرانسه

اما این حرمت‌شکنی به دست خود آخوندها آغاز شد و آن زمانی بود که جماعتی از آنان به سرکردگی روح‌الله خمینی قدرت سیاسی را قبضه کردند و به نام دین بر سرنوشت مردم و هستیِ کشور مسلط شدند. آنان با دروغ و نیرنگ و جنایت حریفان سیاسی‌شان را تار و مار و از میدان به در کردند و به غیرآخوند تا جایی میدان دادند که مجری اراده و خواستِ آنان باشد.

چنین بود که آنان تیشه به ریشۀ خود و دین زدند. زیرا با درگیر شدن در جنگ قدرت ناگزیر بودند از منطق قدرت پیروی کنند و هرچه در این راه پیش رفتند، دستگاه آخوندی و به قولی «روحانیت» را بی‌اعتبارتر و رسواتر کردند. آخوندها از جمله آخوندهای غیرحکومتی اکنون چوب همین تقدس زدایی را می‌خورند.

درگیر شدن نهاد دیانت در جنگ قدرت همیشه سرانجامی تلخ داشته است. کم و بیش همۀ مورخان دورۀ ساسانی یکی از علت‌های اصلیِ سقوط ساسانیان را قدرت یافتن موبدانِ زرتشتی می‌دانند. در اواخر دورۀ ساسانی نهاد دین در کوچک‌ترین امور مردم دخالت می‌کرد. موبدان زرتشتی چنان قدرتی یافته بودند که مردم حضور یا سایۀ آنان را در همه جا می‌دیدند.

افزون بر چهار بار نیایش در روز و دیگر مناسک دینی، مردم حتی برای عطسه کردن، قضای حاجت، چیدن ناخن و گیسو، افروختن چراغ و کارهای دیگر باید مراسمی به جا می‌آوردند و دعایی مخصوص می‌خواندند. موبدان زرتشتی مردم را چنان در تنگنا قرار داده بودند که هر فردی در شبانه روز ممکن بود با کمی غفلت آلودۀ گناه و پلیدی و نجاست شود.

احکام فقهی دین زرتشتی در بخش وندیدادِ اوستای نو آمده است. با خواندن آن به روشنی می‌بینیم که موبدان زرتشتی مردم را به چه کارهای دشوار و طاقت‌فرسا مجبور می‌کردند. به نوشتۀ احمد تفضلی، یکی از متخصصان دورۀ ساسانی، کرتیر (موبد بزرگ زرتشتیان در عصر ساسانی) دین و سیاست را چنان سخت و خشن به هم پیوسته بود که تا پایان دورۀ ساسانی خَلَلی در آن راه نیافت. همین سیاست سختگیری موجبات سقوط ساسانیان را فراهم ‌آورد.

مورخان یکی از علت‌های اصلی سقوط صفویان را نیز قدرت گرفتن بیش از اندازۀ آخوندهای شیعه در دربار آنان می‌دانند. بی تدبیری و باورهای خرافی شاه سطان حسین زمینۀ نابودیِ صفویان را فراهم آورد. به گفتۀ مورخان، کار شاه سلطان حسین در زمان حکومتش این شده بود که به جای سپهسالاران افرادی چون منجمان، حکیمان و ملایان را به دور خود جمع کند تا درباره مسائل بسیار جزئی و پیش پا افتاده بحث و مجادله کنند. چنین بود که او سرانجام تاج و تخت‌اش را به دست خود به محمود افغان واگذاشت.

در دورۀ قاجارها نیز هربار آخوندها قدرت گرفتند، کشور دچار ضعف و زبونی شد. آقامحمدخان، بنیانگذار پادشاهی قاجار، علاقه‌ای به نشست و برخاست با طبقۀ آخوندها نداشت. اما از زمان فتحعلی شاه به سبب گسترش دربار و نظام اداری وحكومتی و نیز درگرفتنِ جنگ‌های ایران وروس، زمینه برای مداخلۀ فقها و علما در زندگی عمومی فراهم آمد و آنان رفته رفته از اعتبار سیاسی برخوردار شدند.

در آن دوره بود که بعضی از فقهای شیعه مانند ملااحمد نراقی مدعی حکومت و کشورداری شدند. او بود که نوشت: اگرچه حکومت از آنِ امام زمان است، اما در غیبت او از آنِ ولی فقیه است که «نایب امام» و از «امنای» پیامبر و وارث علم نبوت است.

خمینی به این خواست ملااحمد نراقی جامۀ عمل پوشاند، اما به گفتۀ یکی از متفکران ایرانی، با انقلاب اسلامی خمینی، دین در دام تاریخ افتاد، شکل غالب ‌آن را به‌ خود گرفت، به ضرورت‌های آن تن در داد و معادل دینیِ شکل جدید فاشیسم شد.

بنابراین، جنبش عمامه پرانی پیامد منطقی دست یابی آخوندها به قدرت سیاسی است. با انقلاب اسلامی، درواقع، هم خود آنان بی‌اعتبار شدند و هم تقدس دین به ویژه مذهب شیعه را از میان بردند. آمده بودند جامعه را دینی کنند، مردم را از دین گریزان کردند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy