به عنوان فردی که از کودتای خرداد ۶۰ ببعد و از روزی که در میدان فردوسی، سپاه پاسداران، ما که به طرفداری از رئیس جمهور خود و برای مقابله به کودتا به خیابان امده بودیم را به گلوله بست و بسیاری را به قتل رساند و زخمی کرد و فشنگهای ژ-۳ بدنها را منفجر و خونها در چالههای کنار خیابان دلمه زد،، به این باور رسیدم که خمینی جماران تا آخر رفته است و بر ضد اهداف انقلاب که در پاریس بیان کرده بود دست به کودتا زده است و حال این کودتاچیان میباشند که قدرت را، در لوای انقلابیون در دست گرفتهاند و میباید سرنگون شوند. آز آن زمان تا همیشه، بر این نظر بدون ذرهای شک و تردید ایستادهام.
بنا بر این میبینید که از منظر مواضع و نظرات سیاسی اختلافی بسیار جدی داریم. ولی در عین حال شما را انسانی پاک و صمیمی و با صفا یافتهام. البته یافتن چنین انسانهایی در فضای سخت آلوده سیاسی وطن که بی اخلاقی و بکار گیری زبان دروغ و فریب، نه تنها زبان رسمی استبداد است که زبان رسمی در میان خیل دخیل بستگان به ضریح کاخ سفید و اسرائیل و عربستان، نیز میباشد و بنا بر این یافتن انسانهای سالم و پاک در این هوای خفه و کثیف بس نادر است و کمیاب.
پس خواهش اینجانب از شما این است که اجازه ندهید تا سونامی دشنامهای جنسی و ناموسی و تهدید به قتل کردنهای کسانی که بویی از حقوق انسان و حقوق شهروندی و فرهنگ آزادی و استقلال و دموکراسی نبردهاند، شما را از صحنه خارج کنند. در صحرای برهوت بی اخلاقیها و بی وطنیها و تشنگان قدرت که به خدمت قدرتهای داخلی و خارجی در آمدهاند و استبداد تا مغز استخوان فاسدی که وطن را غنیمت جنگی خود میداند، جامعه ملی ایران بیش از هر چیز نیاز به حضور و عمل انسانهای با اخلاق دارد. بنا بر این بر این بارو هستم که شما وظیفه انسانی و ملی و دینی دارید که مردم وطن ما را در چنین وضعیتی تنها نگذارید.
در بعد از انقلاب مشروطه، مانند امروز، یکی روشهایی که قدرت طلبان وابسته برای حذف و خانه نشین کردن شخصیتهای ملی میکردند این بود که عدهای از اوباش و قاطرداران را در خارج از مجلس بسیج میکردند تا وقتی که نماینده مورد نظر از مجلس خارج میشد او را به زیر آماج کثیف ترین و پلید ترین دشنامهای چارواداری گرفته و اینگونه او را ار صحنه سیاسی خارج کنند و بسیار هم موفق میشدند.
بعد از مدتی نوبت به مصدق رسید و دشنامهای ناموسی و جنسی نبود که نثار او نکنند. مصدق در حال شوکه به خانه رفت و به رختخواب افتاد و بیمار. مادرش آمد و علت را پرسید. مصدق داستان را گفت و بعد سوال کرد که مگر نه اینکه من زندگیام را وقف وطنم کردهام. پس چرا اینگونه رفتاری با من کردند؟ مادرش چیزی شبیه به این به پسرش گفت:
«پاشو! پاشو جمعش کن! کسی که به وطن خدمت میکند باید پیه همه چیز را به تن بمالد.»
حال حرف منهم با شما این است که شما هم جمعش کنید و پا شوبد و دست از قهر کردن بر دارید و به صحنه مبارزه باز گردید. میدانیم که فرهنگ دموکراسی و مردمسالاری بر سه دسته از حقوق بنا شده است:
«حق اختلاف، حق اشتراک و حق دوستی.»
بنا بر این شما نیز از رختخواب که مصدق در آن افتاده بود، خارج شده و مبارزه را از طریق لحاظ کردن این سه اصل از سر گیرید. اتفاقها در حال افتادن هستند و لحظهای نمیشد از آنها غفلت کرد. جامعه در جنبش است و انقلاب در حال انجام و فرصت طلبها منتظر فرصت تا انقلاب را به انحراف ببرند. در چنین وضعیتی، همانگونه که جامعه ملی فضا را میگشاید و شب سیاه استبداد را به نفس نفس میاندارد، خطرهای جدی نیز از طرف بیوطنهای داخل و خارج از وطن و قدرتهای حامی آنها وجود دارند که تنها حضور ایرانیانی که عشق وطن و آزادی و استقلال و مردمسالاری را در دل دارند، میتواند این خطرها را از پیش پا بر دارد و جمهوری شهروندان ایران را مستقر. بلند شوید و بر خیزید و کوشش را از سر گیرید.
مخلص
محمود دلخواسته
خالی کردن میدان، سیاست نیست، اکبر کرمی
تبعیض در سرکوب مردم؛ چرا؟ کیقباد اسماعیل پور