درباره اعتراضات مردم ایران: کشف حجاب فقط یک نماد برای تغییر رژیم است
کسرا اعرابی و جمیما شلی - کیهان لندن
در طول دو ماه گذشته، ملت ایران شهامت و شجاعت فوقالعادهای از خود به نمایش گذاشتهاند. آنها باید بدانند که از حمایت و تحسین میلیونها تن از مردمان جهان برای قدمهایی که در راه آزادی برداشتهاند برخوردارند.
پیشگفتار
در حالی که اعتراضات اخیر ایرانیان بهواقع هم در مقیاس و هم در دیرپایی، تا حال بیسابقه بوده و تمامی اقشار جامعه ایران را با هم متحد ساخته، اما ادامه همان مبارزات ضد حکومتی است که در سال ۲۰۱۷ آغاز شد. بنیاد من، متعهد بوده تا وجود یک دوگانگی ژرف و رو به افزایش میان ملت ایران و رژیم بنیادگرا و اسلامی حاکم بر آنها را در طول ۴۳ سال گذشته به آگاهی جهانیان برساند.
اعتراضکنندگان در ایران برای به دست آوردن پایهایترین میزان آزادیها، هر روز با شمار رو به افزایشی جان خود را در معرض خطر قرار میدهند. با چنین چشماندازی، بنیاد من با یک مؤسسه پژوهشی به نام «گروه تحلیل و سنجشِ گرایشهای شخصی در ایران (گمان GAMAAN)» همکاری کرده که هدف آن تأیید و راستآزمایی اهداف اعتراضات جاری در ایران است و اینکه جانفشانی ایرانیان، اهدافی فراتر از اجباری بودن یا نبودن حجاب دارد.
شواهد به دست آمده، بیش از آن است که انتظارش میرفت. با اینکه مردم ایران چند دهه تحت یک حکومت اسلامی زندگی کردهاند، اما آنها فرآیند گرایش به زندگیِ عرفی (سکولاریزاسیون) و آزادیخواهانه را بیش از هر جامعهی اسلامی دیگری در جهان طی کردهاند. نظرسنجیهای انجام شده در ماه ژوئن ۲۰۲۰ و فوریه ۲۰۲۲ نشان میدهند که ایرانیان، جوان یا سالمند، زن یا مرد، شهری یا روستایی، بطور قاطع با تحمیل حجاب اجباری مخالف هستند. همچنین نشان داده شده که ۸۴ درصد از آنانکه مخالف حجاب اجباری هستند، خواهان زندگی تحت یک نظام عرفی (سکولار) هستند؛ آرمانی که هیچگاه تحت حاکمیت دینی کنونی امکانپذیر نیست.
با وجود قطع کردن اینترنت، کشتار و دستگیریها، و مواردی بسیار از گزارشهای معتبر از آدمربایی، شکنجه، تهدید و ارعاب، مردم ایران همچنان به مقاومت و اعتراضات دلیرانه خود در خیابانها ادامه میدهند. در آنها هیچ نشانی از خستگی دیده نمیشود. من همیشه گفته، و امروز نیز پای این گفتهام میایستم، که تنها واقعهی آزادیبخش برای خاورمیانه زمانی اتفاق میافتد که مردم ایران سرانجام به آزادی دست پیدا کنند.
برای مردم معمولی در ایران، ارزشهایی که برای بسیاری «غربی» محسوب میشود، درواقع متعلق به خود آنهاست. این مردم و کشورشان، نباید با جمهوری اسلامی شناخته شده و در یک جایگاه قرار داده شوند. در جایگاه یک ملت بزرگ، که دارای تاریخ و تمدنی غنی و متنوع است، فقط آنها هستند که میتوانند آیندهی خود را تعریف کرده و رقم بزنند.
از این رو، من با قاطعیت بر این باور هستم که امروز به نفع ما در غرب است که برای تحقق معیارهایی که برای ما عادی هستند، با معترضانی که در ایران جان بر کف گرفتهاند همبستگی عمیق خود را نشان بدهیم. زمان آن فرا رسیده تا ما غربیها، سیاستهای خود را به طریقی تنظیم کنیم که خط روشنی میان مردم ایران و جمهوری اسلامی ترسیم کند. تلاشهای ما میبایست در خدمت مردم ایران باشد.
تونی بلِر رئیس اجرایی بنیاد
چکیده
اعتراضات ضدحکومتی در سراسر ایران توجه جامعه بینالمللی را به خود جلب کرده است. در چنین وضعیتی، ایرانیان نشان دادهاند که مقاومت آنها پایدار است. با این اعتراضات، ایران در حال گذار از فرآیندی است که نشان از ثابتقدم بودن نسلهای کنونی این کشور و در عرفی شدن مردم در برابر حاکمان تمامیّتخواهی دارد که ۴۳ سال حکومت ملایان اسلامی را در ایران برقرار کردهاند. در طول دو ماه گذشته، جهان شاهد خشونتهایی بوده که حاصل اجتنابناپذیر این پویایی در مردم ایران بوده است. اما جامعه جهانی باید رابطه میان ملت ایران و رژیم حاکم بر آن را بهتر از آنچه تا کنون میپنداشته درک کند.
این تحلیل اولین محصول از سلسله پژوهشهایی است که بنیاد تونی بلِر در همکاری با «گروه تحلیل و سنجش گرایشهای شخصی در ایران (گمان GAMAAN)» ارائه میدهد. با ترکیبی از شبکههای ارتباطاتِ فردیِ میدانی، و روشهای نوآوری شدهی دیجیتال در نظرسنجی، ما دیدگاهی را از آنچه در خیابانهای ایران میگذرد به جامعهی جهانی ارائه میدهیم که پیشتر دیده نشده. این پژوهشِ تازه با شکل یک نظرسنجی از گرایشهای فکری مردم که دو سال به طول انجامید به ما کمک خواهد کرد تا توضیحی بر مبنای واقعیات برای اعتراضات امروزیِ مردم در ایران به دست بیاوریم. با رجوع به تحلیل از چند نظرسنجیِ منتشرنشده از میان اقشار اجتماعی گوناگون که توسط «گمان» در طول چندین ماه و تا شروع اعتراضات کنونی صورت گرفته، ما نقطه نظرات گسترده مردم بر سر توافق یا عدم آن بر سر موضوع حجاب اجباری، گرایشهای سیاسی و سیاستهای کشورهای غربی را در یکجا آشکار میکنیم. افزون بر این، ما برای اولین بار، نظرسنجیهای پژوهشی و جدولبندی شده توسط «گمان» که به ما کمک میکند نقطه نظرات شرکتکنندگان در این تحلیل را سنجیده و چشمانداز جامعتری از نظرات جامعه ایران فرا بگیریم، منتشر میشود.
برای شروع این سلسله از پژوهشها در مورد اعتراضات در ایران، تمرکز ما بر روی نمادی خواهد بود که جرقه آن باعث شعلهور شدن خشم کنونی شد: حجاب اجباری.
بیش از دو ماه از کشته شدن غمانگیز دختر ۲۲ ساله، مهسا امینی، به دست «گشت ارشاد» که موجی از ناآرامیها را تقریباً در تمامی استانهای ایران رقم زد میگذرد. مردم هیچ نشانهای از خستگی از خود نشان نمیدهند و پژواک شعار «زن، زندگی، آزادی» کماکان در حال گسترش و شنیده شدن است. و این در حالیست که اینترنت قطع یا مختل شده، و کشتن، دستگیری، آدمربایی، شکنجه و هراسافکنی از سوی مأموران و نظامیان حکومتی اِعمال شده و ادامه دارد.
اما اعتراضات در مقابل حجاب اجباری چگونه توانست جرقه و ادامه چنین ناآرامیهای از درون برخاسته را سبب شود؟
پاسخ واقعی به این پرسش در درک عمیقتری از این موضوع نهفته است: مخالفت با حجاب اجباری، تبدیل به نمادی از مقاومت در مقابل تمامیت رژیم شده است. در مطالعهی حاضر، ما به کنکاش در دادههایی خواهیم پرداخت که توضیحی برای این موضوع داشته باشد.
• جوانان تنها گروهی از مردم نیستند که با حجاب اجباری مخالف باشند. نظرسنجی نشان میدهد که ۷۸درصد از شرکت کنندگان در آن، بین سنین ۲۰ تا ۲۹ سال، ۶۸درصد بین سنین ۳۰ تا ۴۹ سال و ۷۴درصد بالای سن ۵۰ سال با اِعمال حجاب اجباری مخالف هستند.
• مردها از زنان حمایت کرده و مخالف با حجاب اجباری هستند. ارقام به دستآمده در نظرسنجی نشان میدهند، ۷۱درصد از مردان و ۷۴درصد از زنان با حجاب اجباری مخالف هستند.
• جامعهی ایران به عرفی شدن یا سکولاریسم روی آورده که شامل تمامی شهرها و روستاهای ایران میشود. تنها ۲۶درصد از شهرنشینان ایران پنج بار در روز نماز میگزارند و این در حالیست که تنها ۳۳درصد از روستائیان ایران پیرو این آیین اسلامی هستند. همچنین تنها ۲۸درصد از روستائیان و ۲۱درصد از شهرنشینان به پوشیدن حجاب اعتقاد دارند.
• جنبش اعتراضی ضد حکومتی در ایران در اساس عرفی و سکولار است. در میان ایرانیانی که خواهان تغییر رژیم هستند، ۷۶درصد نقش مذهب در زندگی را بیاهمیت میشمارند.
• هدف اعتراضات علیه حجاب اجباری تغییر رژیم است. از میان آنانی که علیه حجاب اجباری هستند، ۸۴درصد خواهان زندگی در یک نظام عرفی و سکولار هستند. از آنجا که یک نظام سکولار [جدایی دین و دولت/ حکومت] با وجود جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست، خواست تغییر رژیم در میان مردم برجسته میشود.
قتل حکومتی مهسا امینی به نمادی از مقاومت، نه فقط برای دستیابی به آرمانهای زنان و دختران، بلکه مردان جوان، پیر، و تمام ایرانیانی که دههها با خشونت، فساد و بیتفاوتی رژیم تمامیتخواه در قبال خواستههای آنان مواجه بودهاند، تبدیل شده است. در حالی که دسته دسته از زنان ایرانی با شجاعت تمام از یکسو با خانواده امینی اعلام همبستگی کرده و به اعتراض با حجاب اجباری به خیابانها آمدند، اما از سوی دیگر میدانستند که از حمایت اکثریت قاطع مردم ایران نیز برخوردارند.
با وجود این، میزانی از تردید و دودلی را میتوان در میان نظارهگران غربی دید که چگونه به بهترین وجهی اعتراضات در ایران را با نگاهی از دور تعبیر میکنند. کژخیالی و حاکمیت تمامیتخواه جمهوری اسلامی، فضایی امنیتی را در سطوح بالا در ایران به وجود آورده است؛ فضایی که دولتهای غربی قادر به نفوذ در آن برای مدتهای طولانی نبودهاند. نتیجه آن بوده که این دولتها نتوانستهاند آنطور که باید، با آنچه در زیر پوست جامعه مدنی در ایران جریان دارد ارتباط برقرار سازند. هرگونه تماس با ایران، منحصر به دستگاه حکومتی بوده است. این بیگانگی با آنچه در خیابانها رخ میدهد، دیدگاه غربیها از ایرانیان معمولی را مبهم و غیر قابل درک ساخته است. این به دولتهای غربی محدود نشده و بازتاب آن را در رسانههای بینالمللی نیز میتوان مشاهده کرد. نتیجه آن شده که دولتهای غربی، و رسانههای متعلق به خطوط فکری جاری و اصلی، قادر به پاسخگویی به برخی از پرسشهای اساسی در قبال اعتراضات جاری در ایران نبودهاند: خواستهای مردم ایران چه هستند؟ گسترش این خواستها در چه حدودی است؟ آیا این اعتراضات در مورد فقط حجاب اجباری است؟ آیا معترضین خواهان اصلاحات هستند یا تغییر رژیم؟ آیا مخالفت در میان ایرانیان به بازگشت تحریمها و خروج ایالات متحده از توافق برجام که در سال ۲۰۱۵ به آن دست پیدا شد مربوط است؟
سردرگمی حول این پرسشهای کلیدی باعث شده تا بسیاری در جهان غرب اعتراضات کنونی در ایران را ناپیوسته و پراکنده، و پدیدهای تازه تعبیر کنند. با وجود این، امروز ما در ایران درست نقطه مقابل آن را مشاهده میکنیم. این اعتراضات واقعاً در میزان و پایداری بیسابقه است، اما ادامه همان روندی است که در سال ۲۰۱۷ (پاییز ۱۳۹۶) شروع شد. در طول پنج سال گذشته، اعتراضات در خیابانهای ایران، جوان و پیر، دارا و ندار، شهرنشین و روستایی و در یک کلام، قشرهای گوناگون اجتماعی را به یکدیگر متصل ساخته است. روحیه ضد رژیم در خیابانهای ایران در طول پنج سال گذشته کاملاً قابل لمس است. این روحیه را میتوان با شعارهایی که علیه علی خامنهای رهبر ۸۳ ساله و اصولگرای روحانیت اسلامی که ۳۰ سال بر مسند قدرت بوده، سر داده میشود در خیابانها شنید و سنجید.
چرا جهان غرب غافلگیر شده است؟
در طول ده سال گذشته، برنامه هستهای جمهوری اسلامی، سیاستگذاری و توجهات رسانهای در غرب را بطور عمده معطوف به خود کرده و بر آنها غالب بوده است. پس از دستیابی به توافق برجام در سال ۲۰۱۵، رهبران غرب منحصراً بر آن شدند تا با تمرکز بر این توافق، آن را حفظ کنند. این اشتغال فکری، با خروج ایالات متحده از این توافق و برگردانده شدن تحریمها توسط دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸، نیروی فزاینده بیشتری پیدا کرد که سیاستگذاران اروپایی را نیز با میزان فزایندهای در بر گرفت. از این جهت، کانون نگاه سیاستگذاران غربی و رسانههای اصلی آنان به ایران منحصراً از دریچهی پسکشیدن ترامپ از توافق برجام و بازگشت تحریمها علیه جمهوری اسلامی بوده است. مخالفین در ایران نیز تأثیرناپذیر از این موضوع نبودند.
از سال ۲۰۱۷ به اینسو، زمانی که موج تازهای از جنبش ضد حکومتی در خیابانهای ایران آغاز شد، جهان غرب با سِیلی از وانمودهای غلط و نادرست از این اعتراضات مواجه بوده است. دستاندرکاران متشخص در رسانههای غربی، اینطور وانمود میکردند که موج مخالفتهای مردمی با حاکمیت جمهوری اسلامی، با محرومیتهای اقتصادی منتج از پسکشیدن ترامپ از توافق هستهای و بازگشت تحریمهای اقتصادی ارتباط داشته است. نمونهای دیگر از درک و تحلیل نادرست از آنچه در خیابانهای ایران اتفاق میافتاد و موضع را برای رهبران غربی پیچیدهتر میکرد، آن بود که «مردم ایران خواهان تغییر رژیم نبوده، بلکه صرفاً به دنبال اصلاحات هستند». برخی خواستهای معترضین ایرانی از جمله مخالفت با حجاب اجباری نیز مردود انگاشته میشد چرا که این خواستها به بخش مشخصی از جامعه که خواستهای «رادیکال» مطرح میکرد نسبت داده میشد. این روایتهای غالب از اعتراضات در ایران، کانون اصلی سیاستگذاری غربیها را تشکیل میداد و نه واقعیتهایی که در زیر پوست جامعه ایران جاری و در حال تحول بود.
گسستگی جهان غرب از مردم ایران با فقدان اطلاعات و دادههای دقیق از آنچه در خیابانهای ایران میگذشت تشدید میشد که دستیابی محدود به این اطلاعات و ناتوانی برای برقراری تماس با آنچه در زیر پوست جامعهی ایران جاریست، از زمره دلایل آن به شمار میروند. شناخت درست از دلایل مخالفت ایرانیان با رژیم حاکم، با دادههای حاصل از نظرسنجیهای تحریف شده و کج و معوج نیز مخدوش کننده بودند. دریافت دادههای غیر قابل اطمینان و گمراه کننده از نتایج نظرسنجیها در رژیمهای تمامیتخواه بسیار معمول و بدیهی است؛ چرا که روشهای متداول برای انجام آنها، مانند مصاحبههای رو در رو یا تلفنی، به ویژه در رابطه با ایران، که با هرگونه مخالفت یا انتقادی از حکومت میتواند با امنیت و ایمنی مصاحبه شونده ارتباط پیدا کند، منجر به دستگیری، زندانی شدن و یا آزار و اذیت آنها شده و در نتیجه، پاسخهای غیرواقعی به ثبت رسانده میشود. پرواضح است که با خدمت گرفتن چنین روشهایی، مصاحبه شونده یا پاسخهای صادقانه نخواهد داد، و یا حاضر به شرکت در نظرسنجی نخواهد شد. نتیجه این خواهد بود که دادههای به دستآمده دقیق نبوده و با ترکیبی از نظرات طرفداران رژیم با نظرات تحمیلی و غیرواقعی از مخالفان همراه خواهد بود.
برای نمونه، مؤسسه نظرسنجی «گالوپ» در سال ۲۰۲۱ گزارشی ارائه داد که طبق آن، ۷۲درصد از ایرانیان پس از انتخاب سیدابراهیم رئیسی، یکی از اصولگرایان اسلامی، از دستیابیِ او به مقام ریاست جمهوری راضی بودند. اما طبق آمار منتشر شده در مورد نتایج انتخابات سال ۲۰۲۱ با تأیید دولتی، که میدانیم مبالغهآمیز هم بودند، تنها ۴۸درصد از ایرانیان پای صندوقهای رأی رفته و ۷۲درصد از آنها به رئیسی رأی دادند. این یعنی نظرسنجیِ انجام شده توسط «گالوپ» یا فقط نمونهبرداری خود را از ۴۸درصدی که در انتخابات شرکت کردند به دست آورده، یا شرکت کنندگان در آن از ترس عواقب و بلاهایی که میتوانست بر سرشان بیاید حقیقت یا مخالفت خود را بازتاب ندادند. در اکتبر ۲۰۲۱، بنیاد «کوئینسی برای کشورداریِ مسئولیتپذیر» ادعا کرد که طبق یک نظرسنجی، «کمابیش هیچ شواهدی از نارضایتیهای گسترده مردمی از رژیم حاکم که دال بر سقوط، یا نزدیک به فروپاشی جمهوری اسلامی باشد، در دست نیست». این ادعا با اعتراضات مردمی که از سال ۲۰۱۷ علیه جمهوری اسلامی آغاز شد و ما شاهد آن بودهایم در تضاد است و شامل چندین ماه پیش از انجام نظرسنجی این مؤسسه میشود.
روشن است که ما با کمبود اطلاعات دقیق در مورد مردمی که در خیابانها هستند مواجه هستیم. نظرسنجیهای متداول و تحلیل از آنها، آگاهی کافی از رابطه میان جمهوری اسلامی و اجتماع ایران به دست نمیدهند. این عدم آگاهی، تأثیرات خود را در اِعمال سیاست از سوی جامعه بینالمللی به دست آورده که دامن اعتراضات کنونی را نیز در بر میگیرد. به منظور ترمیم این کمبود، بنیاد تونی بلِر به انجام یکسری مطالعات تحلیلی در مورد روحیه واقعیِ نهفته در اعتراضات در ایران، با همکاری «گمان» اقدام کرده است.
رابطه بنیاد تونی بلِر با «مؤسسه گمان»
این سلسله از مطالعات بر پایه نظرسنجیهای طراحی شدهی ویژه، و متناسب با فضای حاکم بر جامعه ایران توسط «گروه تحلیل و سنجشِ گرایشهای شخصی در ایران (گمان GAMAAN)» بین ژوئن ۲۰۲۰ و فوریه ۲۰۲۲ ارائه میشود. به منظور تولید دادههای قابل اطمینان و عاری از خودسانسوری، ابراز تعصبات شخصی، و سوگیریهای مطلوب اجتماعی، «گمان» از شیوهای بروز شده و نوآورانه، با استفاده از ابزار دیجیتال و روشهای متفاوت در دستیابی به نقطه نظرات ایرانیان، بهره برده و بجای استفاده از روش مصاحبههای رو در رو یا تلفنی، از ابزار رمزگزاری اینترنتی که هویت کاربران را آشکار نمیکند استفاده کرده و حجم بزرگ و گوناگونی از نمونههای ثبت شده را به کار گرفته تا دادههای به دست آمده معرف دقیق روحیات و عقاید جامعه ایران باشد. استفاده از این شیوه، به جامعه ایران فرصت میدهد تا به پرسشها بر سر موضوعات حساس، بدون ترس از شناسایی و گرفتار شدن در دست عوامل رژیم، و با ایمنی خاطر، پاسخ دهند. در نظرسنجی انجام شده در ژوئن ۲۰۲۰، «گمان» پرسشهایی در رابطه با مذهب را با ۳۹۹۸۱ تن شرکت کننده مطرح کرد. همچنین در فوریه ۲۰۲۲، این گروه نظر ۱۶۸۵۰ تن را در پرسشهایی مربوط به نظام سیاسی در میان شرکت کنندگان مطرح کرد. جزئیات بیشتری در مورد نمونههایی از این نظرسنجیها در فصل پایانی این گزارش آورده شده است.
افزون بر نظرسنجیهای «گمان»، بنیاد تونی بلر شبکهای ارتباطی برای تماس با ایرانیان را به منظور جمعآوری اطلاعات از خیابانها در ایران تشکیل داده است. در طول پنج سال گذشته، این بنیاد قادر بوده تا روند اعتراضات، شامل خیزش ملّی کنونی را از طریق شبکههای خود تحلیل و پیشبینی کند. گزارش کنونی ترکیبی است از اطلاعات جمعآوری شده توسط شبکههای میدانی که بخشی از تحلیل ما را شامل میشود، همراه با دادههایی که در دو نظرسنجی توسط «گمان» در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۲ انجام شد. گزارشهای بیشتری در این زمینه در سال ۲۰۲۳ ارائه خواهد شد.
با ارائه دادههای جمعآوری شده توسط نظرسنجی «گمان» از ۲ سال پیش تا حال، ما امیدواریم تا سیاستگذاران غربی درک بهتری از رویدادهای جاری در ایران پیدا کنند و آنها را صرفاً تصادفی یا لحظهای به شمار نیاورند. این دادههای تازه، و دادههایی که در آینده ارائه خواهند شد، به سیاستگذاران کمک خواهد کرد تا اعتقادات راسخ خود را دوباره به دست آورده و با رسیدن به یک اتفاق نظر همگانی بر پایه اعتماد به نفس برای تنظیم سیاستهای خود که به سود مردم ایران باشد قدم بردارند.
مخالفت با حجاب اجباری دلالت بر چه امری دارد؟
زنان در صف مقدم اعتراضات کنونی علیه جمهوری اسلامی قرار دارند. این هیچ جای تعجب ندارد؛ چرا که زنان همواره هدف اصلی رژیم مذهبی در برنامههای اسلامی کردن جامعه ایران پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ بودهاند.
اسلامگراها که از آزادیهای داده شده به زنان در دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی ناراضی بودند، به فرصتی دست پیدا کردند تا نقش زنان در یک جامعه اسلامی را از نو «تنظیم» کنند. کانون اصلی این تفکر حول محور مطیع بودن زنان به یک سرپرست مرد، و اجابت به انجام وظایف خود در مقام همسر یا مادر در خانه بنا نهاده شده است. شهروند درجه دو بودن زنان در قوانین مدنی جمهوری اسلامی نیز به صراحت گنجانده شده است. از دیگر قوانین جاری در مورد زنان، کسب رضایت از «سرپرست مرد» برای مسافرت به خارج، یا تقاضا برای پاسپورت است؛ زنی که از همسرش جدا شده باشد حق سرپرستی از فرزندان خود را ندارد؛ گواه یک زن در دادگاه به ارزش نیمی از گواه یک مرد است؛ زنان از آواز خواندن و رقصیدن منع هستند؛ زنان حق رفتن به استادیوم فوتبال برای تماشای مسابقات را ندارند. اما شاید چشمگیرترین نماد شهروند درجه دو بودن زنان در ایران، بر سر داشتن حجاب اجباری است.
مخالفت با حجاب اجباری تاریخ طولانی در ایران دارد. تنها چند هفته پس از انقلاب اسلامی، در روز ۸ مارس ۱۹۷۹، صدهزار تن از زنان ایران علیه نسخه پیچیده شده حجاب اجباری برای زنان توسط ولی فقیه پیشین، روحالله خمینی، اعتراض کردند. این اعتراض اما از دهه گذشته با به چالش کشیدن آشکار این نسخهی تبعیضآمیزِ پیچیده شده در حق آنان، به سطوح بالاتری ارتقاء پیدا کرده است. از سال ۲۰۱۴ این جنبش اعتراضی درهمآمیختگی بیشتری از طریق شبکههای اجتماعی اینترنتی، با نام «آزادیِ یواشکی» که توسط مسیح علینژاد فعال حقوق زنان به راه انداخته شد، پیدا کرد. کارزارهای «آزادی یواشکی»، «چهارشنبههای سفید» و «دوربین من سلاح من است»، زنان در ایران را از یکسو به بارگذاری اینترنتیِ فیلمهایی از خود که در حال برداشتن حجاب در اماکن عمومی هستند، و از سوی دیگر ضبط رفتارهای خشونتبار گشت ارشاد با زنان، تشویق میکردند. این کارزارها نه تنها به ابزاری برای به چالش کشیدن جمهوری اسلامی، بلکه برای افشای سیاستهای تبعیض جنسیتیِ رژیم در سطح جهان تبدیل شدند.
با گذشت زمان، این تلاشهای گروهی نهال جنبش زیرزمینی زنان را بارورتر کرد. این جنبش دیری نپایید که در خیابانها و بطور علنی زنان شروع به برداشتن حجاب در خیابانها کردند که تبدیل به امواج مخالفت با جمهوری اسلامی از سال ۲۰۱۷ تا به امروز شد. از این نقطه، برداشتن حجاب به نمادی از مخالفت با کل جمهوری اسلامی تبدیل شد. زنان ایران در نتیجه، با مخالفت با حجاب اجباری، که هر روز پررنگتر و برجستهتر میشود، پیشاهنگ اعتراضات علیه رژیم شدند.
به دلیل بدحجابی، زنان در ایران ممکن است به ۱۵ سال حبس در زندان، گرفتن حکم شلاق و دادن جریمه نقدی محکوم شوند. فیلمهای ویدئویی در اینترنت نشان میدهند که گشت ارشاد با چه درجات سهمگینی از اِعمال خشونت، با زنانی که چند تار موی آنها دیده میشود رفتار میکنند. طنز تلخ اما در آن است، که با وجود هر چه بیشتر آشکار شدن مخالفت با حجاب اجباری، تحلیلگران شناخته شده در غرب ارتباط حجاب اجباری با زندگی روزانه و به همان میزان، درجه مخالفت با آن در ایران و شدت اِعمال آن از سوی رژیم را دستکم گرفته و حتا تقلیل دادهاند. برای نمونه، در سال ۲۰۱۹، هدی کاتبی، یک نویسنده آمریکاییِ ایرانیتبار، که کارهایش در «بیبیسی»، «نیویورک تایمز» و مجله «وُگ» بازتاب داشته، با معرفی گشت ارشاد به عنوان «پلیس مُد»، و نیرویی که زنان «بدحجاب» را مورد هدف قرار میدهد، اهمیت و مفهوم اِعمال حجاب اجباری را به هیچ گرفت. همچنین، در سال ۲۰۱۸، باربارا اسلاوین مدیرعامل بنیاد «ابتکار برای آینده ایران» (Future of Iran Initiative) زیرمجموعهای از اندیشکده آمریکاییِ «شورای آتلانتیک» (Atlantic Council)، اظهار کرده بود که این روزها، حجاب اجباری در ایران به «نشانی از مُد» تبدیل شده و دیگر «حالت کمتری از خفگی» برای زنان ایرانی ایجاد میکند. به همین ترتیب، آزاده معاونی در مقالهای که در سال ۲۰۱۶ در «نیویورک تایمز» به چاپ رساند، و در آن هنگام مدیرعامل برنامهریزی در بنیاد «جنسیت و ستیز» (Gender and Conflict) از زیرمجموعههای اندیشکده «گروه بحران» (Crisis Group) بود، ادعا کرده بود که «بیشتر زنان ایرانی تحت هر قانونی، استفاده از روسری را با رضایت خود انتخاب کردهاند».
به هر روی، همانطور که اعتراضات در ایران آشکار میکند، ایستادگی در برابر حجاب اجباری هیچگاه تا این اندازه پویا و رایج نبوده است. این پژوهش تازه توسط بنیاد تونی بلِر، همراه با نظرسنجی «گمان» برای اولین بار دامنه و گستره اجتماعی مخالفت با حجاب اجباری در میان ملت ایران را بازتاب میدهد.
جوانان تنها کسانی نیستند که با حجاب اجباری مخالفاند اما گزارشهای رسانههای شناخته شده بینالمللی در مورد اعتراضات جاری در ایران نشان میدهند که مخالفان حجاب اجباری عمدتاً از میان جنبش «نسل Z» یا «زومرها» [Zoomers که اشاره به کاربران ابزار ارتباط تصویری «زوم» از طریق اینترنت است)، یا به عبارتی دیگر، دهه هشتادیها هستند. تصاویری از زنان جوان ایرانی در حال برداشتن روسری خود، پوشش خبری از این اعتراضات را مزین میکند. بیبیسی، تلگراف، واشنگتن پُست، نیویورکر، تایمز مالی و الجزیره، از زمره رسانههایی هستند که این مخالفتها را به جنبش «نسل Z» تقلیل دادهاند. گزارشهایی از سوی مقامات جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه این اعتراضات گسترده نبوده و تنها محدود به جوانانی با سن متوسط ۱۵ سال است، گزارشهای رسانههای غربی را پذیرفتنیتر کرده است. تمرکز نامتناسب بر «نسل Z» یا دهه هشتادیها اینطور وانمود میکند که شکافی در ارزشها میان نسلهای متفاوت وجود دارد. و این در حالیست که قانون حجاب اجباری دربرگیرنده تمام نسلهاست. این نگاه ناخواسته اعتراضات سالهای گذشته را به حساب نمیآورد و مخالفت با قانون حجاب اجباری توسط نسلهای پیشین در ایران را فراموش میکند.
در حالی که جوانان، از هر دو نسل، دهه هشتادیها و دهه هفتادیها، و حتا یک نسل پیشتر، در صفوف مبارزه علیه رژیم در خیابانها هستند، و با برداشتن حجاب از سر، نمادی مشترک را به نمایش میگذارند، اما مبارزات آنان بدون حمایت از سوی نسلهای پیشتر از آنها نیست. نظرسنجی «گمان» آشکار میکند که گروههای سِنّی گوناگون در ایران در مخالفت با حجاب اجباری همقدم هستند. در نمایشی از یک همبستگی بیسابقه، ۷۸درصد از ایرانیان بین سنین ۲۰ تا ۲۹ سال، ۶۸درصد بین سنین ۳۰ تا ۴۹ سال، و ۷۴درصد بالای سن ۵۰ سال، با اِعمال حجاب اجباری مخالف هستند. فیلمهای بسیاری در شبکههای اجتماعی از زنان با سنین متفاوت، که در حمایت از جنبش اعتراضی ضد حکومتی حجاب از سر برمیدارند، اعتبار و درست بودن دادههای ما را تأیید میکند.
در نظرسنجی «گمان» از شرکتکنندگان پرسیده شد آیا حجاب در اماکن عمومی باید اجباری باشد؟
گرایشهای فکریِ مخالف با حجاب اجباری، در میان تمامی طبقات اجتماعی و در سراسر مناطق جغرافیایی ایران وجود دارد. در سال ۲۰۱۷ زمانی که جنبش ضد حجاب اجباری به نمادی از مخالفت با رژیم تبدیل شد، مفسران برجسته غربی ادعا کردند که این جنبش محدود به طبقه متوسطِ ساکن در شهرهای بزرگ ایران است. چنین تفسیری، ادامه دیدگاهی کلیشهای از جامعه ایران است که باور دارد روستائیان و طبقه کارگر ایران محافظهکار بوده در نتیجه از رژیم و سیاستهای آن حمایت میکنند. برای نمونه، در گزارشی که در سال ۲۰۱۸ توسط «دویچه وِلِه» منتشر شد، کامیل احمدی پژوهشگر بریتانیایی ایرانیتبار ابراز کرده بود: «حجاب در شهرهای کوچک و روستاها مسئلهساز نبوده و تنها به زنان امروزی در شهرهای بزرگ محدود میشود.»
با وجود ابراز چنین دیدگاهی کلیشهای، دادههای ما همبستگی ساکنین شهرها و روستاهای ایران در مخالفت با حجاب اجباری را آشکار میکند. در میان ایرانیانی که در شهرها زندگی میکنند، ۷۴درصد با حجاب اجباری مخالف هستند و در میان روستائیان، این آمار ۶۶درصد است. اعتراضات کنونی در ایران، گواه معتبر بودن این آمار است چرا که این اعتراضات در هر دو مناطق روستایی و شهری دیده میشود. این گرایش مشترک، در میان طبقات گوناگون اجتماعی در ایران نیز دیده میشود. به این نکته مهم نیز میبایست اشاره شود که سطح تحصیلات نیز، اغلب معرف پایگاه طبقاتی اجتماعی در ایران محسوب میشود. در این مورد نیز، اندیشمندان در غرب کژفهمی مشابهی را در مورد رابطه حجاب اجباری با میزان تحصیلات در ایران از خود نشان میدهند. برای نمونه، در مقالهای که توسط طاهره هادیان- جازی در «شورای آتلانتیک» انتشار پیدا کرد، او ادعا میکند: «اعتراضات در مورد حجاب در ایران، پدیدهای متعلق به طبقه متوسط است».
چنین دیدگاههایی یکبار دیگر در حال اشاعه در اعتراضات کنونی هستند. در اکتبر ۲۰۲۲، «تایمز مالی» گزارش کرد که این حس و شور، توسط اعتراضکنندگانی دامن زده میشود که از طبقات متوسط شهرنشین، متمول و تحصیلکرده هستند. روایتها در غرب همواره میان اعتراضات مبتنی بر دلایل اقتصادی و حجاب اجباری در ایران تفاوتگذاری کرده و اولی را به روستائیان و طبقه کارگر، و دومی را محدود به شهرنشینان از طبقه متوسط نسبت دادهاند. اما دادههای ما با این روایت در تضاد است.
دادهها همچنین نشان میدهد که در میان ایرانیان با سطوح تحصیلی و سواد در حد دبستانی، دبیرستانی و دانشگاهی، گرایش مخالفت با حجاب کمابیش در یک سطح است. ۷۰درصد در میان سطوح زیردانشگاهی، و ۸۰درصد در سطوح دانشگاهی با حجاب اجباری مخالف هستند. درست بودن این دادهها در اعتراضات کنونی دیده میشود؛ ما شاهد سوزاندن حجاب، هم در مناطق حاشیهای تهرانِ بزرگ که بافت آن از طبقه متوسط بوده، مانند شهرک غرب، و هم در مناطق جنوبی آن مانند نازیآباد، که بافت آن بیشتر از میان طبقه کارگر تشکیل شده هستیم.
مردها از زنان حمایت کرده و در مخالفت با حجاب اجباری در کنار آنان ایستادهاند. تصاویر زنان و دخترانی که در اماکن عمومی حجاب از سر برمیدارند، به نماد مخالفت با رژیم در ایران تبدیل شده و در اعتراضات کنونی ادامه دارد. در حالی که زنان از سال ۲۰۱۷ در پیشاپیش این اعتراضات در ایران قرار داشتهاند، اما شناخت این نکته که جنبش مخالفت با حجاب اجباری تنها محدود به زنان نمیشود نیز اهمیت دارد. درواقع، دادههای ما نشان میدهند که نسبت مردان (۷۱درصد) با زنان (۷۴درصد) در مخالفت با اِعمال حجاب بسیار نزدیک به یکدیگر هستند. اکثریت قریب به اتفاق مردان ایرانی از حق زن در انتخاب پوشش حمایت میکنند. دادههای ما نیز این دیدگاه پیشرو توسط مردان ایرانی را تأیید کرده و نشان میدهد که آنان نیز نسخه پیچیده شده زنستیزی توسط ملایان را خریدار نیستند. مردان ایرانی همراه با زنان به خیابانها آمدهاند. آنها هم حتا موهای خود را در این اعتراضات علیه اِعمال حجاب اجباری قیچی میکنند. حجاب اجباری تنها به حقوق زنان محدود نمیشود چرا که نماد یکی از پایههای کلیدیِ حاکمیت تمامیّتخواهانه در سراسر ایران است.
در نهایت، باور ضدیت با حجاب اجباری، در کانون اعتراضات کنونی در ایران قرار دارد و چنانکه نظرسنجی «گمان» نشان میدهد، سراسر جامعه ایران را در بر میگیرد. در حالی که تنها ۱۳درصد از زنان و ۱۷درصد از مردان از اِعمال حجاب اجباری پشتیبانی میکنند، اما رژیم حاکم همچنان بر طبل خشونت برای اِعمال اجباری آن میکوبد. این نشان از ژرفتر شدن شکاف میان حکومت و جامعه ایران دارد. بر چنین بستری، خامنهای هرچه بیشتر به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روی آورده تا برای حفظ نظام اقدام کرده و نظم اصولگرای اسلامی را در جامعه ایران اِعمال کند. با وجود این، نبردِ ارزشها میان جمهوری اسلامی و جامعه ایران، به حجاب اجباری محدود نمیشود. مخالفت با حجاب اجباری، نشان از عرفی و سکولار شدن تودهی مردم و رها شدن جامعه ایران از اسارت دینی دارد که گواه آن با شکل رستاخیز کنونی به پهنای ایران در خیابانها دیده میشود.
چگونه فرآیند عرفیگرایی در حال ایجاد شکاف گستردهتر میان حکومت و جامعه است
از اوایل دهه ۱۹۹۰ جامعه ایران در حال تجربه فرآیند تدریجی عرفیگرایی و رها شدن بوده است. با وجود زندگی تحت یک حاکمیت دینی، اهمیت مذهب اما برای مردم ایران در حال کاهش بوده است. امروز شکاف میان جمعیتِ سکولار و آزاداندیش با رژیم اسلامیِ تندرو به درجات بیسابقهای رسیده است. مخالفت با رژیم، منجر به کشیده شدن مردم به خیابانها گشته، تا جایی که روند اعتراضات ضدحکومتی در دامنه و تکرار آن در حال گسترش بوده، و متقابلاً با سرکوب وحشیانه رژیم برای حفظ قدرت روبرو گشته است. در طول ۳۰ سال گذشته، ما شاهد روند این فراگشت بودهایم: در سال ۱۹۹۹ / ۱۳۷۸ اعتراضات دانشجویی در سه شهر رخ داد و ۷ تن کشته برجای گذاشت؛ در سال ۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ اعتراضات در ۱۰ شهر ایران به وقوع پیوست، که ۱۰۰ شهروند در خلال آنها کشته شدند؛ ۱۰ سال بعد، در نوامبر ۲۰۱۹ / آبان ۱۳۹۸ ما شاهد اعتراضات در بیش از ۱۰۰ شهر ایران بودیم که ۱۵۰۰ شهروند طی آن در طول چند روز توسط رژیم به قتل رسیدند. با اهمیتتر آنکه، از سال ۲۰۱۷ / ۱۳۹۶ الگوی اعتراضات بطور چشمگیری روند ضد رژیم یافته که بیانگر سوق داده شدن جامعه ایران به سوی عرفی شدن بوده است. در حالی که شدت یافتن مخالفت با حجاب اجباری نشاندهنده وجود دوگانگی بین حکومت و جامعه است، اما در عین حال مردم در حال پس زدن تمام سیاستهای اِعمال شده اسلامیِ رژیم در طول اعتراضات بودهاند. در حالی که جمهوری اسلامی تلاش در پیشبرد سیاست اسلامگرا کردن جامعه را دارد، اکثریت جمعیت ایران هر چه بیشتر از مذهب رویگردان میشوند. اما روند سکولاریزه شدن جامعه ایران هنوز توجه جامعه جهانی را به خود جلب نکرده است. این نکته میتواند توضیحی بر این باشد که چرا سیاستمداران غربی و رسانههای بینالمللی با اعتراضات جاری و طرح خواستهای عرفی توسط مردم، و با خواست آزادی آنها از قید یک حکومت دینی غافلگیر شدهاند. از سوی دیگر، میزان بالایی از تردید در مورد عرفی شدن جامعه ایران در غرب وجود داشته است. عدم و یا پایین بودن میزان دسترسی جهانیان به اطلاعات درست از ماهیّت تمامیّتخواهی جمهوری اسلامی، سبب گشته تا سیاستگذاران و رسانههای غربی تکیه بر اطلاعات نادرست و نظرسنجیهای کج و معوج داشته و درک درستی از میزان مذهبی بودن مردم ایران نداشته باشند.
رسانههای شاخص غربی شامل اِسکای نیوز و وال استریت ژورنال همواره از ایران به عنوان «کشوری عمیقاً محافظهکار» با «فرهنگی محافظهکار» یاد کردهاند. اینگونه طبقهبندی تنها به رسانهها محدود نمیشود. برای نمونه، سیاستمداران زن اروپایی، راضی بودهاند تا به ایران سفر کرده و حجاب اجباری بر سر کنند و آن را با «احترام به فرهنگ ایرانی» توجیه کنند. این درک بیگانه با جامعه ایرانی، با دادههای نادرستِ گرفته شده از نظرسنجیهای معمول با روشهای کهنهشده، که باعث میشود تا ایرانیان پاسخهای صادقانه به آنها ندهند، تشدید شده است. روشهای معمول و کهنه شده در نظرسنجیها توسط بیشتر بنگاههای نظرسنجی، که شامل مصاحبههای رو در رو یا تلفنی میشود، در نظامهای شدیداً تمامیتخواه کارکرد ندارد؛ به ویژه در جایی که پرسش در مورد مباحثی حساس، مانند باور به اسلام و موافقت با قوانین شرعی باشد. هر باور صادقانهای در قبال اینگونه پرسشها، بخوان مخالفت، در کشوری مانند ایران میتواند به تنبیه سختی منتهی شود. در نتیجه، اینگونه نظرسنجیها به دلیل دریافت پاسخهای نادرست، گمراهکننده هستند. همین امر در مورد نظرسنجیهایی که برخی در آنها شرکت نمیکنند و تنها عدّهای موافق با رژیم در آن شرکت میکنند صادق است؛ چرا که چنین نظرسنجیهایی نمیتوانند گسترده باشند. برای نمونه، در سال ۲۰۲۰، بنیاد «سنجش ارزشهای جهان» (World Values Survey) گزارش کرده بود که ۹۶/۶درصد ایرانیان، باورمند به دین اسلام هستند و در سال ۲۰۱۳، مرکز تحقیقات پیو (Pew Research Centre) اعلام کرد که ۸۳درصد از ایرانیان با اِعمال قوانین شرعی موافق هستند. روشهای برگرفته شده در نظرسنجیهای معمول و عُرفی، این برداشت را به دست میدهند که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان مذهبی هستند. اما این ادعا با اطلاعات میدانی که بنیاد ما در عمل از ایران به دست آورده در تضاد است چرا که بنیاد ما تحلیل عرفی شدن و وقوع اعتراضات در خیابانهای ایران را از سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ پیشبینی میکرد.
برای سنجش رویکرد جامعه ایران به سوی عرفی شدن، به ویژه در گسترههای متفاوت جغرافیایی، نظرسنجی ما از ایرانیان پرسیده بود که آنها تا چه اندازه به احکام دین اسلام پایبند هستند. پرسشهای مشخصی نیز در ارتباط با رعایت حجاب و نماز خواندن پنج بار در روز مطرح شدند. در حالی که برخی ادعا میکنند که موج عرفیگرایی در ایران مشخصاً در بین گروه اجتماعی ویژهای به حرکت درآمده، اما دادههای ما ثابت میکند که اهمیت مذهب در تمام پهنای ایران بطور فزاینده رو به کاهش بوده است.
اگرچه جوانان نیروی محرکه جامعه ایران به سوی عرفیگرایی هستند، اما نسلهای پیش از آنها نیز در حال غیرمذهبی شدن هستند. با وجود کم اهمیت شدن نقش مذهب در ایران، جهان غرب اما، هنوز طبق کلیشههای شرقشناسان، جامعه این کشور را ذاتاً مذهبی قلمداد میکند. در سال ۲۰۲۰، کانال خبررسانی «فرانس ۲۴» جامعه ایران را ازهمگسیخته و ناهمگون خواند. این خبرگزاری بینالمللی، نسلهای سالمند و پا به سن گذاشته را مذهبی، و نسلهای جوان را دگراندیش و مخالف قوانین و مقررات سختگیرانه حکومت دانست، که سودای دگرگونی و آرزوی داشتن روابط بهتری با غرب را در سر میپرورانند.
با وجود این، دادهها به ما نشان میدهند که اندیشههای مذهبی در تمامی گروههای سنِّی در ایران رو به افول است. اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان، دیگر پنج بار در روز نماز نمیگزارند، یا باور به پوشش حجاب ندارند. این دادهها آشکار میکنند که باور به داشتن حجاب، تنها در اقلیت کوچکی متداول بوده و از این جهت نمیتوان آن را بخشی از بافت فرهنگی ایران دانست. تنها ۱۷درصد از شرکت کنندگان در نظرسنجی، بین سنین ۲۰ تا ۲۹، و ۲۶درصد بین سنین ۳۰ تا ۴۹، و ۲۳درصد بالای سن ۵۰ سال باورمند به پوشش حجاب هستند. بازتاب این روند را میتوان در مورد اصل نماز گزاردن نیز در پهنای جامعه ایران مشاهده کرد. تنها ۱۸درصد از شرکت کنندگان در نظرسنجی بین سنین ۲۰ تا ۲۹، ۳۰درصد بین سنین ۳۰ تا ۴۹، و ۳۴درصد بالای سن ۵۰ سال، پنج بار در روز نماز میگزارند. برخلاف نظری که معتقد به وجود ازهمگسیختگی و ناهمگونی در جامعه ایران است، کاهش این وظایف مذهبی در میان تمامی نسلهای ایران اتفاق افتاده است. این شامل نسلهایی میشود که در انقلاب سال ۱۹۷۹ شرکت داشتند. ۵۹درصد از شرکت کنندگان، بالای سن ۵۰ سال، که شامل نسل انقلاب میشود، پنج بار در روز نماز نمیگزارند.
در نظرسنجی «گمان» از سنین مختلف پرسیده شد آیا به داشتن حجاب و گزاردن نماز باور دارند یا نه؟
چرخش به اینجهانی شدن در تمام مناطق شهری و روستایی، و طبقات اجتماعی اتفاق افتاده است. روایتهای متداول در غرب این شبهه را به دست میدهند که مناطق روستایی ایران بطور محافظهکارانهای مذهبی بوده و بنابراین، از آنجا که از نسخهپیچیهای رژیم حمایت میکنند، پس از زمره پایگاههای آن به شمار میروند. همین روایت در مورد کمسوادان و شهروندانی که از درجات پایینی از تحصیلات برخوردارند و در کل از آنها به عنوان هواداران جمهوری اسلامی یاد شده و یا به عبارت دیگر، «مستضعفان» خوانده میشوند، تکرار میشود. درواقع، انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، اغلب از سوی رهبران مذهبی در ایران، انقلاب «مستضعفان» خوانده میشد چرا که آرمانهای طبقه کارگر و روستائیان را برای زندگی با ارزشهای اسلامی محقق کرد. این نظریه که روستائیان و ایرانیانِ کمتر تحصیلکرده عمیقاً مذهبی بوده، در حالی که شهرنشینان و ایرانیانِ تحصیلکرده مذهبی نیستند، اساس درک دوقطبی بودن جامعه ایران توسط آنها بوده و دائماً بر آن تأکید میشود. این درک بطور عام در غرب، با نحوه لباس پوشیدن زنان به تصویر کشیده میشود. برای نمونه، پوشیدن چادر سیاه، که محافظهکارترین نوع پوشش اجباریِ اسلامی در ایران محسوب میشود، به شکل کلیشهای به پوشش عادی زنان در مناطق روستایی نسبت داده میشود. در سال ۲۰۱۵ روزنامه «تلگراف» گزارشی منتشر کرد که در آن آمده بود: «در مناطق روستایی ایران که از لحاظ مذهبی محافظهکار هستند، پوشیدن چادر عمومیت داشته و امری عادی است». برای نمونه، در سمیناری که در دانشگاه جانز هاپکینز تحت عنوان «بازاندیشی در مورد ایران» برگزار شد، تارا کنگرلو یک گزارشگر مسائل و امور جهانی، ادعا کرده بود که «هرچه بیشتر به مناطق روستایی نزدیکتر میشوید، مردم مذهبی بیشتری را خواهید یافت». در جای دیگری، کنگرلو قید کرده بود: «مناطق شهری مدرن جامعه ایران، با داشتن ساکنان تحصیلکرده، مذهبی نیستند».
در نظرسنجی «گمان» از شرکت کنندگان از مناطق گوناگون با داشتن سطوح متفاوت تحصیلی پرسیده شد به پوشش حجاب باور دارند یا نه؟
نظرسنجی اما نشان میدهد که موج فرآیند عرفیگرایی در ابعاد تودهای، در میان تمام طبقات اجتماعی، و در مناطق روستایی و شهری در ایران رخ داده است. تا جایی که به مذهبی بودن مربوط میشود، تفاوتی چشمگیر میان ایرانیان روستایی و شهری وجود ندارد. در هر دو مناطق، مخالفت با حجاب اجباری در ابعادی مطرح است که اکثریت مردم را در بر میگیرد. پیروی از رعایت حجاب در مناطق روستایی ایران ۲۸درصد، و در مناطق شهری ۲۱درصد است؛ اختلاف تنها ۷درصد میان دو منطقه. همچنین، نظرسنجی «گمان» آشکار میکند که نقش مذهب در زندگی ایرانیان با درجات متفاوت تحصیلی نیز بیاهمیت شمرده میشود. باورمندی به رعایت حجاب در میان ایرانیان تحصیلکرده با درجه لیسانس ۲۱درصد، و در میان آنهایی که تا حد دیپلم دبیرستانی یا کمتر تحصیل کردهاند، رقمی بسیار نزدیک، یعنی ۲۳درصد است.
کاهش باورمندان مذهبی در ایران، با شمار پایین نمازخوانان نیز آشکار میشود. تنها ۲۶درصد از ایرانیان در مناطق شهری، و ۳۳درصد در مناطق روستایی به اجرای این نسخه پیچیده شده اسلامی باورمند هستند. اصولاً، حمایت از هر نسخه پیچیده شده توسط جمهوری اسلامی، چه در میان شهرنشینان ایرانی چه روستایی، در حال افول است. همچنین ۲۶درصد از ایرانیان با درجه تحصیلی لیسانس پنج بار در روز نماز میگزارند، در حالی که این رقم در مورد کسانی که سطح تحصیلات آنها تا دیپلم دبیرستانی است، ۲۸درصد است. این آمار آشکار میکند که فرآیند عرفیگرایی جامعه ایران در هر دو مناطق روستایی و شهری رو به پیشرفت دارد.
در نظرسنجی «گمان» از شرکت کنندگان از مناطق گوناگون با داشتن سطوح متفاوت تحصیلی پرسیده شد به وظیفه نماز خواندن وفادار هستند یا نه؟
دادههای ما با روند اعتراضات جاری که از سال ۲۰۱۷ / ۱۳۹۶ آغاز شد همخوانی دارد؛ همان زمانی که اولین شعلههای اعتراضات ضد حکومتی در مناطق روستایی ایران با پیشگامی کشاورزان و کارگران آن مناطق شعلهور شد. این اعتراضات، طبق معمول، به نارضایتیهای اقتصادی نسبت داده شد و بُعد فرآیند عرفی و آزادیخواهانه آن از نظرها دور ماند. شوق آزادیخواهی بیشتر از سوی مفسران و تحلیلگران منحصراً به طبقه متوسط ارتباط داده شده تا به اقشار روستایی و یا تهیدست!
در حالی که پرواضح است، کارگران و زحمتکشان زیر بار فشار از نابسامانیهای اقتصادی کمر خم کردهاند، اما دادههای ما نشان میدهند که حمایت بیسابقهای از ارزشهای عرفی در میان طبقات کارگر ایران نیز در حال رشد بوده است. این میتواند بخشی از توضیح در مورد پیدایش رو به افزایش شعارها و دیوارنویسیهای ضد حکومت از سال ۲۰۱۷ به اینسو باشد که خواهان فروپاشی نظام بوده و نه صرفاً محدود به خواستهای اقتصادی و رفع مشکلات معیشتی.
محاسبات غربیها در ارزیابی جامعه ایران بر پایه دانش میدانی و بر اساس اطلاعات و دادههای واقعی نبوده و برداشت آنها، همچنان بر بستر گسست در جامعه ایران در امتداد خطوط مذهبی استوار بوده است. این میتواند توضیحی برای تعلل آنها در پذیرش درجات بالای عرفیگرایی در جامعه ایران باشد. از سوی دیگر، این عدم درک از جامعه ایران سبب شده تا دولتهای غربی درجات عرفیگرایی در اعتراضات کنونی ایران و حمایت از پیشروی آن در تمامی استانهای کشور را اشتباه ارزیابی کنند. نظرسنجیهای به انجام رسیده توسط «گمان» همراه با شاهدان میدانی و تحلیلهای بنیاد ما، قادر به دادن پاسخ برای آن هستند.
در مقایسه با گذشته، امروز مردان و با همان نسبت زنان ایران، اهمیت کمتری برای مذهب قائل هستند. بر اساس زمینههای فراهم شده در اعتراضات کنونی، رسانههای غربی تصویری از زنان ایرانی ارائه میدهند که کلیشههای «فرهنگ محافظهکارانه ایران» و «تبعیض اجتماعی» به مثابه «فرهنگ جامعه» را به چالش کشیدهاند. با اینهمه هنوز روایتهای غربی ارزشهای عرفی و آزادیخواهانه در مردان ایرانی را نمیبیند. نکته مهم در این است که نبایست ترکیب و چیدمانِ مردانه رژیم اسلامی را با عقاید مردان ایرانی در یک ظرف قرار داد. نظرسنجی ما نشان میدهد که مردان ایرانی به همان درجه به عرفیگرایی سوق داده شدهاند که زنان.
دادههای ما نشان میدهند که مردان و زنان ایرانی به یک میزان از گرایشها و ارزشهای محافظهکارانه مذهبیِ اسلامی رویگردان شدهاند. در یک تراز بسیار نزدیک بهم، تنها ۲۳درصد از زنان، و ۲۲درصد از مردان باور به رعایت حجاب دارند. به همین منوال، اکثریت قریب به اتفاق مردان و زنان ایرانی تمایلی به نماز خواندن ندارند؛ تنها ۳۱درصد از زنان، و ۲۴درصد از مردان خریدار نسخههای پیچیده شده مذهبی حکومت هستند: مردان کمتر از زنان! مردان و زنان ایرانی در فرایندِ عرفیگرایی دوشادوش یکدیگر به پیش میروند. این نه تنها عدم تمکین به دستورات دینی از سوی مردم ایران در مقیاسی گسترده را آشکار میسازد، بلکه حاکی از آن است که تنها اقلیّتی از جامعه ایران وفادار به دین اسلام هستند. درواقع، ایرانیان اغلب خود را «مسلمانزاده» مینامند. تمامیّتخواهی رژیم با نام اسلام، و اِعمال خشن احکام اسلامی، نه تنها مخالفت با رژیم را موجب شده، بلکه باعث آن شده تا مردم از دین گریزان شده و هرچه بیشتر در فرآیند عرفیگرایی حرکت کنند.
در نظرسنجی «گمان» از زنان و مردان پرسیده شد، به حجاب هستند باور دارند و نماز میخوانند یا نه؟
دادههای نظرسنجی «گمان» با آنچه ما امروز در صحنه اعتراضات در ایران مشاهده میکنیم تطبیق دارد. امروز، جامعه ایران بایستگی و اهمیت بیشتری برای ارزشهای فرهنگیِ پیشااسلامی و جشنهای و آیینهای عرفی ایرانی مانند شب یلدا، روز کوروش بزرگ و روز عُشاق که شناخت بینالمللی نیز از آنها وجود دارد، قائل است. با اینکه رژیم بارها تلاش کرده تا با مانعتراشی در برابر برگزاری اینگونه مراسم، فرهنگ ایرانی را از همه لحاظ به سوی اسلامگرایی بکشاند، اما هربار بر شمار ایرانیانی که فعالانه در این جشنهای عرفی حضور پیدا میکنند اضافه میشود. این موضوع، در طول ۴۰ سال گذشته به روشنی آشکار بوده. تلاشهای رژیم برای جایگزینی نوروز باستانی، و سال نو ایرانی با سال نو اسلامی، همواره با شکست کامل مواجه بوده است. نوروز که به پیش از ظهور اسلام در ایران بازمیگردد، بیش از هر مراسم ایرانیِ دیگری جشن گرفته میشود. سیاستگذاران بینالمللی، نبایست شکاف فرهنگی میان جمهوری اسلامی و مردم ایران را به مثابه یکی از نیروهای محرکه اعتراضات در خیابانهای ایران دستکم گرفته و از نظر دور بدارند.
کاهش اهمیت مذهب در میان تمامی اقشار ایران گسترده و آشکار است. با وجود این، سیاستگذاران غربی و رسانههای بینالمللی، هنوز با رویکردی شرقشناسانه به جامعه ایران نگاه میکنند. ادامه به تصویر کشیدن ایران به عنوان یک کشور مذهبی و محافظهکار، باعث شده تا غرب دامنه خواستها و ارزشهای آزادیخواهانه مردم ایران، و به همان میزان ماهیت مخالفتهای مردمی از سال ۲۰۱۷ / ۱۳۹۶ به اینسو را نادرست محک بزند. نظرسنجی ما به روشنی نشان میدهد که ارزشها و به کاربستن احکام اسلامی توسط بخش چشمگیری از جامعه ایران دیگر رواج ندارد. همین نکته، پیشرفت فرآیند عرفی شدن و سکولاریزاسیون جامعه ایران را تأیید میکند.
این واقعیت که اعتراضکنندگان ایرانی در خیابانها زندگی با داشتن یک حکومت مذهبی را پس زده و خواهان سرنگونی آن هستند، گواه از پیشرفت بیسابقه فرآیند عرفیگرایی در جامعه ایران دارد. ایرانیانی که خواهان تغییر رژیم هستند، قریب به اتفاق غیرمذهبی و عرفیگرا هستند. نظرسنجی ما نشان میدهد که ۷۵درصد ایرانیانی که خواهان تغییر رژیم هستند، پدیده دین در زندگی خود را بیاهمیت میشمارند. این تأیید میکند که انگیزههای اعتراضات ضدحکومتی ایرانیها از پنج سال گذشته تا کنون، کانونی از عرفیگرایی در خود داشته است. قوانین شرعی، هسته مرکزی و وجودیِ رژیم مذهبی را تشکیل میدهد. این همان دلیلی است که ایرانیان خواستار اصلاحات در این رژیم نبوده، بلکه به دنبال عبور از تمامیّت آن هستند.
اما سیاستگذاران غربی و رسانههای بینالمللی هنوز کانون توجه خود را بر روی خواستههای ضد حجاب اجباری توسط اعتراض کنندگان نگه داشته و به این میاندیشند که ایرانیان خواستار اصلاحات در قانون حجاب اجباری هستند. نکتهای که به آن توجه نمیشود آنست که حجاب اجباری معنایی بیش از یک تکه پارچه بر سر زنان در جمهوری اسلامی دارد. حجاب، یکی از ستونهای اصلی رژیم و آشکارترین تجلیِ نماد و مکتب اسلامگرایی، و برای موجودیت آن، یک امر کلیدی به شمار میرود. خود رژیم این را میداند. در سال ۲۰۱۵، در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، که به اصطلاح یک اصلاحطلب شمرده میشود، آیتالله مکارم شیرازی، یکی از مقامات بلندپایه رژیم اظهار کرد: "با از بین رفتن حجاب، نظام اسلامی هم نابود میشود". هم رژیم مذهبی، و هم مردم ایران حجاب اجباری را یکی از ارکان اصلی جمهوری اسلامی میدانند. دقیقاً به همین خاطر است که مخالفت با حجاب اجباری در اعتراضات کنونی، معنی دیگری جز خواست سرنگونی رژیم توسط مردم را ندارد.
چرا مخالفت با حجاب اجباری نمادی برای سرنگونی رژیم است؟
نه تنها مخالفت با حجاب اجباری نمادی از خواست مردم ایران برای تغییر رژیم است، بلکه خواست سکولاریسم و آزادیخواهی آنان نیز در شعار اصلی اعتراضکنندگان تبلور یافته است: «زن، زندگی، آزادی». این سه عنصر، دقیقاً همان چیزی هستند که رژیم تلاش داشته در طول ۴۳ سال گذشته آنها را پایمال کند. مردم ایران واقف شدهاند که خواستهای خود را در جمهوری اسلامی و بر بستر مذهبی و مسلک رژیم حاکم نمیتوانند تحقق ببخشند.
تمام موجودیت جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایت فقیه، و اِعمال و گسترش قوانین شرعی بنا شده است. بر پایه چنین اصلی که توسط خمینی پدید آمد و در قانون اساسی جای گرفت، به ولی فقیه اختیار قانونی داده شده تا اقتدار مطلقهی خود را به «نمایندگی از خدا بر روی زمین» و به نیابت از امام دوازدهم شیعیان، که به باور پیروان آن از ۱۱۷۵ سال پیش غیب شده اِعمال کند. طبق این قاعده، وظیفه جمهوری اسلامی آنست تا مقدمات بازگشت و ظهور امام دوازدهم را با اسلامی کردن جامعه و گسترش مرزهای اسلام از طریق صدور انقلاب اسلامی به تمامی جهان مهیا کند. حذف هرگونه آرمان و پسند غیراسلامی، شامل عرفیگرایی و آزادیخواهی، در هسته مرکزی موجودیت و عزم رژیم قرار دارد. پر واضح است که رژیم جمهوری اسلامی نه تنها مخالف سکولاریسم بلکه عملاً با آن دشمنی داشته و رهبران روحانی رژیم خود را در برابر خدا موظف به نابودی آن میدانند.
به این ترتیب خواستهای عرفی اعتراض کنندگان هیچگاه با وجود جمهوری اسلامی به تحقق نخواهد پیوست و این واقعیت در اعتراضات جاری ضد حکومتی به روشنی آشکار است. در حالی که برخی مفسران غربی بر این باور بودهاند که تغییر در قانون حجاب اجباری ممکن است اعتراض کنندگان را تسکین داده و آرام کند، اما آنچه نظرسنجی «گمان» نشان میدهد آنست که این خیزش کنونی در مقابله با حجاب اجباری توسط ملت ایران، سرآغاز مرحله تازهای از تاریخ مبارزات مردم ایران برای به دست آوردن آزادی است و ما صرفاً شاهد نوک کوه یخ هستیم. خواستهای عرفی آنان تنها برای برچیده شدن حجاب اجباری نیست؛ آنها تمامیت و کل نظام جمهوری اسلامی را به چالش کشیدهاند. مخالفان حجاب اجباری خواهان تغییر رژیم با یک سامانه حکومتی عرفی هستند. نظرسنجی «گمان» نشان میدهد که ۸۴درصد از آنهایی که مخالف حجاب اجباری هستند، خواهان زندگی در یک حکومت عرفی هستند و از آنجا که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی چنین امری غیرممکن است، سرنگونی آن را تنها راه برای رسیدن به اهداف عرفی خود میبینند. پس مخالفت با حجاب اجباری، با سرنگونی رژیم رابطه مستقیم دارد. روند تازهای از مخالفت با رژیم که از سال ۲۰۱۷ / دیماه ۱۳۹۶ با برداشتن حجاب از سر زنان آغاز شد، مُهر تأییدی است بر این واقعیت. آنچه ما امروز شاهد آن هستیم، ادامه آن روند، اما با ابعادی بسیار گستردهتر است. تمام شواهد نشان از آن دارند که این روند با ابعادی رو به افزایش ادامه خواهد داشت.
اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان با اِعمال حجاب اجباری مخالف هستند. اهمیت دین در جامعه ایران رو به کاهش است؛ چرا که پوشش حجاب و نماز خواندن رو به کاهش گذاشته است. با وجود این، جمهوری اسلامی به طرز خشونتباری خواهان ادامه سیاستهای خود در مقابل جمعیتی عرفیگرا و آزادیخواه است. شکاف رو به افزایش میان حکومت و اجتماع در حال رخ دادن در خیابانهای ایران است؛ جایی که خواستهای ملت ایران به عنوان آنتیتز نظام جمهوری اسلامی عمل میکند. اما تغییر حکومت در متن ایران به چه مفهوم است؟ چرا تغییر رژیم بجای اصلاحات؟ اعتراضکنندگان با تغییر رژیم خواستار به دست آوردن چه هستند؟ حمایت از اعتراضکنندگان در پهنای ایران تا چه اندازه است؟ و مردمسالاریِ عرفی تا چه میزان در این کشور طرفدار دارد؟
*منبع: بنیاد تونی بلِر برای دگرگونی جهانی
*نویسندگان: کسرا اعرابی و جِمیما شِلی
*ترجمه و تنظیم: داریوش افشار