«سیستم و دستگاه رهبری هم به غیر از آقا بالا سر و شخص واحدی است، بلکه جمعی است که از اتصال شبکهها و گروهها و صنفهای مخلتف و در داخل جنبش انقلابی و نه برون از آن پدید میآید. خلق و ایجاد سیستم و دستگاه رهبری هم در گرو سازماندهی و همآهنگی و ابتکار نیروی جوان و فریدونهای زمان است»
پس از کشته شدن مهسا امینی دختر ۲۲ ساله دختر ایران در بازداشتگاه گشت ارشاد در۲۵ شهریور۱۴۰۱ در تهران، در روز خاکسپاری این دختر کردستان ایران در۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در آرامگاهش در سقز شعار «زن زندگی آزادی» سر داده شده وبه مانند سنگی رها شده در اقیانوس پر آتش و متلاطم کشور موجها از پی هم آفرید و در کمتر از چند ساعت در خیابانها و صحن دانشگاههای ایران طنین انداز شد. و به سرعت به علامت رمز جنبش و انقلاب آزادی و استقلال خواهی، حق طلبی و داشتن حق اختیار سرنوشت تبدیل شد. و اکنون که این جنبش انقلابی سومین ماه خود را میگذراند، و تا به امروزکه من در اینجا با ملت ایران سخن میگویم، به هر سرنوشت و سرانجامی که برسد وضعیت به عقب بر نخواهد گشت. اما تا به حال دستآورهای مهمی در بر داشته که میشود به آنها اشاره کرد:
۱-در این جنبش انقلابی ترس از جامعه جوان رخت بر بسته و این است رمز و شاه کلید رها شدن از دست ضحاک و ضحاکیان است که حکیم فردوسی در هر زمان و مکانی میآموزد، لباس ترس از تن به در آوردن است. «هر کس که بترسد و ترس بر او غلبه کند، هر روز میمیمیرد و هر کس که نترسد فقط یک بار میمیرد.» ولی چنان قدرتمند و شجاع میشود، که هیچ چیز و قدرتی به آنها کارگر نخواهد افتاد. و امروز و در این جنبش انقلابی کاوهها و فریدونها و مردم لباس ترس از تن به در آوردهاند، و لذا مرگ ضحاک و ضحاکیان رقم خورده است. و این رمز پیروزی است.
۲- چه رمزی در شعار «زن، زندگی، آزادی» نهفته بود که طنین انداز شد و به شعار کلیدی و اصلی جنبش تبدیل و جهانی شد. زن کوثر است، و در وجود او خیر کثیر، و فزونی از حد وجود دارد. زن عشق و حیات آفرین است و این عشق حیات آفرینی است که هنرها را خلق میکند و در دامن خود میپرورد. رمز زندگی و استمرار آن در زن نهفته است و بدون زن زندگی تداوم نخواهد داشت. و زن آزاده و مستقل قادر است که حیات آدمیان را در جهت تکامل حیات و پیشرفت استمرار بخشد و اگر زن آزادی و استقلال نداشته باشد، آدمیانی که در دامن خود میپرورد، به آدمهای کلیشهای و ماشینی و برده منش، خواست قدرتها تبدیل میشوند. این آن رمزی است که این شعار را به سرعت جهانی کرد چون همه آن را حس میکنند و میتواند انگیزه دهنده به همه جهانیان باشد. و متأسفانه تا گفته میشود در زندگی فردی، خانوادگی و کشوری که اجتماع مجموع خانوادهها است، باید مستقل بود، بسیاری از ناآگاهان و و یا افرادی که مصداق شیاد و دانشمندند میگویند که در دنیای امروز دیگر استقلال بی معنی است. در صورتی که آزادی و استقلال که دو روی یک سکه است بارها توضیح داده شده است. (۱)
۳-با تمامی ترفندها که رژیم بکار بسته و به شهادت رساندن بیش از ۴۵۰ نفر دختر و پسر جوان و کودک و نابینا ساختن عده زیادی از مردم با گلولههای ساچمهای و گسیل دادن انبوهی از قشرهای مختلف مردم به زندانها و زجر و شکنجه دادن آنها و حتی در بعضی از موارد تجاوز به آنهانیز گزارش شده است، با این وجود این شعله خاموش نشده و تداوم و استمرار پیدا کرده است. و اکنون سومین ماه خود را میگذراند.
۴-وارد شدن هنرمندان رشتههای مختلف، موسیقی دانان، سینماگران، تئآترگران، خوانندگان، ورزشکاران و... به صحنه مبارزه که این در تاریخ مبارزات چهل سال گذشته اولین بار است که چنین اتفاق مهمی بوقوع پیوسته است و میرود تا همه اقشار مردم بدان بپیوندند.
۵- نداشتن علامت ویژه و یا خاصی که نشان دهند این دسته و یا آن گروه باشد، هیچ رنگ دستهای، گروهی، طبقهای، حزبی، طایفهای، نژادی، زبانی، ندارد. خالص و زلال و بی رنگ و شرکت همه طبقات دختر و پسر جوان، دانش آموزان دبیرستان و دبستانی، در سرتاسر کشور و عاری از هر رنگ و نشانی و تنها نشان، نشان تمامی ایران. ولی متآسفانه در خارج از کشور و در بعضی از تظاهرات اینهائی که باید صدای مردم آزاده کشور باشند و دامن به رنگ و بوی خاصی نزنند، مشاهده شده که با این پرچم و یا آن پرچم، این نشان و یا آن نشان، در میان صفوف مردم جدائی میافکنند و بدینطربق چه آگاه و چه نآگاه باشند، آب به آسیاب رژیم میریزند و در خدمت رژیم واقع میشوند.
۶- گرفتن حربه این شیعه است و آن سنی و یا بی دین از دست رژیم مطلقه غارتگر و نداشتن رنگ دین و مذهبی خاص و فقط داشتن رنگ سفید و خالص عقلی و حقوندی تمامی کشور که این هم بسیار مهم است. و میبیندید که که این مراجع بی ریشه، بی دین و جیره خوار صدایشان در نیامده حتی سیستانی!! و این هم مهم است که دینداران بفهمند که اینان هرگز به فکر ملت نیستند بلکه هر کدام به نوعی به دنبال کسب قدرت و هر چه بیشتر امکانات مالی از این خوان، برای خود و خانوادههایشان به یغما ببرند. اصلاً نمیخواهند که ساق پایشان تر شود. البته از حق نباید گذشت که علمای کردستان و سیستان و بلوچستان به وظیفه خود عمل کرده و صدای مردم شده و پیشنهاد رفراندوم هم کردهاند.
۷-از تقلید همه جانبه پرهیز شده و هر روز ملت حاضر در صحنه از هر صنف و طبقهای برای پیشرفت کار دست به ابتکار و ابداع تازهای زدهاند. که در تاریخ مبارزات اخیر ما بی سابقه بوده است. از بین رفتن تقلید و حجاب اجباری واجب و لباس دروغین عبا و قبا و عمامه که تبلیغ میکنند که این لباس پیغمبر است. هم ولایت مطلقه و هم اینکه این لباس پیغمبر است، هر دو از ریشه دروغ بزرگی است. چرا که موافق آیات متعددی از قرآن همه پیامبران لباس مردم زمان و مکان خود را به تن داشتند و هم در تاریخ و هم بارها از زبان خود این بی دینان نقل شده و من خودم بارها از زبان آخوندهای منبری شنیده و خواندهام که وقتی فرد نا آشنا به جمع پبامبر میآمد، نمیتوانست بفهمد که پیامبر کدام شخص است برای اینکه هیچ نشان ویژهای نداشت میپرسید، محمد کدامیک از شما است؟ اما این بی دینان را با اخلاق دینی کاری نیست. تقدس زدانی دروغین و بی معنی و از روحانیت شیفته قدرت و بر ملا شدن آنچه که آقای خمینی به مردم گفته بود همه دروغ و ریا و خدعه بوده است. وقتی گفته میشود که اینها بی دین و ایمان هستند، بعضیها شاید تعجب کنند، اگر کمکی هم تا قبل از انقلاب ۵۷ داشتند، بعد از به دست گرفتن قدرت آقای خمینی به همه آنها آموزش داد که همه اینها به خاطر قبضه کردن قدرت بوده است و حساب و کتابی هم در کار نیست. مرحوم طباطبائی صاحب المیزان میگوید: ممکن است فردی به اجتهاد برسد ولی دست به قرآن نزده باشد. (۲) و همین آقای خمینی کتاب مبانی اقتصاد اسلامی، اثر شهید مطهری، که یکصد هزار چاپ شده بود و آماده پخش بود که فقط به علت دو جمله که در آن کتاب آمده بود، دستور داد که آن را سانسور و خمیر کنند (۳) آن دو جمله این بود که «عدالت مقیاس دین است و نه دین مقیاس عدالت» (۴) و «اصل عدالت اجتماعی با همۀ اهمیت آن در فقه موجود نیست.» (۵) و نبودن اجبار و الزامی در قوانین و مختار بودن انسان (۶). اینها بود، خلاصهای از آنچه تا به امروز به یمن جنبش انقلابی به دست آمده است.
نیازهای مبرم جنبش انقلابی برای موفقیت:
پیروزی و موفقیت هر جنبش انقلابی همگانی حداقل در گرو سه چیز است که باید شفاف و زلال و روشن باشد تا هر چه بیشتر قشرهای مختلف مردم به آن دلگرم شوند و به جنبش بپیوندند و آن را به موفقیت برسانند: هدف، نیروی جانشین، سازمان و سازماندهی و دستگاه رهبری.
۱-هدف جنبش: باید بطور شفاف و زلال معین و مشخص شود تا مردم و آن کسانی که به آن نپیوستهاند، به آینده خود دلگرم شوند و به آن به پیوندند. در شعارهایی که داده شده مثلاً مرگ بر ستمکر چه شاه باشه چه رهبر و یا آزادی، آزادی و یا مرگ ولایت فقیه، مرگ بر خامنهای و از این قبیل؛ بخشی از هدف معلوم است و این برای پیوستن، خاموشان، نگرانها، و کسانی که نگران آینده خود و کشور هستند، کافی نیست. اینها همه شعارهای سلبی است و جنبش به شعارهای ایجابی هم نیاز مبرم دارد.
۲-نیروی جانشین: باید از قبل برای مردم مشخص باشد که کدام نیرو و سیستمی جایگزین نیرو و سیستم قبلی میشود، و مهمتر اینکه روشن و صاف خواسته و نیروی جانشین را برای خود مشخص کنید که چه نوع سیستم و رژیمی را جانشین رژیم گذشته خواهید کرد. چون هدف تنها ساقط کردن رژیم نیست، بلکه مهمتر رژیمی است که جایگزین رژیم گذشته میشود و این یکی بیشتر از اهمیت برخوردار است. باید برای مردم مشخص باشد که مثلاً در فردایی که این رژیم ساقط و یا استحاله شد، چه نوع رژیمی جایگزین آن میشود. آیا میخواهیم به گذشته سلطنت بر گردیم و یا میخواهیم در دنیای امروز رژیم تجربه و عمل شده، دموکراسی و مردم سالاری بر اساس برابری همه آحاد کشور وشرکت فعال در سرنوشت خود و انتخاب آزاد نمایندگان و رئیس جمهور خویش است برگردیم؟ آیا ما میخواهیم به ارتجاع برگردیم؟ اصولاً رژیمهای موروثی از هر نوعی که باشد بازگشت به ارتجاع است. آیا ما چرا نباید بین خوب و خوبتر انتخاب کنیم؟ و عادت کردهایم که باید همیشه بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم که قطعاً به بدترین ختم خواهد شد. بنابراین شعارها باید بر این مبنا انتخاب شود. بخشی از شعارها باید بر این مبنای نیروی جانشبن انتخاب شود. رهبران جوان باید بدانند که از هم اکنون و در آینده کشور، سیستم اداره کشور کدام است. در داخل و بویژه در خارج از کشور شنیده میشود که آلآن همه و همه، چه و چه ما باید با هم باید متحد شویم و تمامی نیروی خود را جمع کنیم تا این رژیم ساقط شود، و بعد از سقوط رژیم هر چه مردم بگویند همان میکنیم. این حرف قدرت طلبانه و ناپختهای است. این نظر و فکر عمل نادرست و غلطی که به خاطر کینه وعداوت و جنایات رژیم هدف فقط باید سقوط رژیم باشد و یا اینکه بگویند، بعداً به مردم مراجعه خواهد شد و هر رژیمی را که مردم خواستند، بر پا خواهند کرد، این حرفها مبهم، هدفدار و مفید حال قدرت طلبان و برای قدرت طلبی است. اگر از هم اکنون برای جامعهای که در جنبش و انقلاب است مشخص نشود که بعد از سقوط رژیم، چه سیستم و رژیمی را میخواهند جایگزین رژیم گذشته کنند و نیروی جاشین کدام است، بسیاری به جنبش نخواهند پیوست. و اگر هدف و نیروی جانشین انقلاب روشن و زلال برای مردم مشخص نباشد، طبعاً نگرانها، خاموشان، و اقشار مختلف به آن نخواهند پیوست و سرانجام جنبش انقلابی به شکست منجر خواهد شد. پس از هم اکنون باید که رهبران جوان خواستهها و یا منشور آینده خود را صاف و زلال مشخص و آن را منتشر کنند. و هر دوی اینها در گرو سازمان و سازماندهی و دستگاه رهبری است.
۳- سازمان و دستگاه رهبری و چرا سازماندهی ودستگاه رهبری لازم و ضروری است؟
از جنبش اسپارتاکوس به امروز تمامی خیزشهای خود جوشی که سازماندهی و سیستم رهبری کننده که بتواند در موقع خیزش حرکت مردم را به سمت خواستههای به حق آنان هدایت و شعارها را هماهنگ سازد، نداشته و یا آن را خلق نکرده است، جز تخریب و خسارت و نا امید کردن بیشتر مردم، چیز دیگری ببار نیاورده است. و اگر هم نتیجهای ببار آورده، قدرت پرستان و چماق داران آن را تصاحب کردهاند. در هیچ جاى دنیا، انقلابى را نمىتوان سراغ گرفت که بدون داشتن سازمان و تشکیلاتى که رهبرى حرکت مردم را بدست گرفته باشد، پیروز شده باشد. تجربه طولانی و بشری تا به امروز میگوید که جنبشهای مردمی که سازماندهی و سیستم رهبری کننده نسبی منسجمی نداشته و یا پیدا نکند ولو شرکت کننده گانش هم بخش عظیمی از مردم باشند، سرکوب و یا به ویرانی میانجامد. هموطنان عزیز من نیک بدانید علمی که از تجربه حاصل میشود، از کتاب و استاد حاصل نتوان کرد. و نمیشود گفت که مثلا با وجود فضای مجازی و غیر مجازی موجود، و نسل دهه هشتادیها و یا این جنبش انقلابی نیاز به سازمان و تشکیلات رهبر کننده ندارد. حرف درست و پسندیدهای نیست و مثل این است چون همهِ مردم با پا راه میروند، ما باید با سر خود راه برویم. فضای مجازی و غیر مجازی موجود و برای نسل بپا خاسته مصمم، کار پیشبرد جنبش انقلابی را تسهیل و تسجیل میکند و نه آنکه آن را بی نیاز از سازمان و تشکیلات رهبری کند. به هوش باشید و اغفال بعضی از شیادان دانشمند نما و یا قدرت طلب را نخورید. اگر شما مردمی که در جنبش و انقلاب هستید، خود به سازماندهی و تشکیلات رهبری کننده نپردازید و این فضا را خالی بگذارید، قطع بدانید که فضای خالی رهبری و نیروی جانشین را دیگران میسازند و به شما تحمیل میکنند. و هم اکنون خارجیها سخت در صدد ساختن الترناتیو و نیروی جانشین هستند. از این همه تجربه عبرت آموز حد اقل در همین دو سه دهه اخیر باید عبرت آموخت اخیر که از این تیپهای چلبی ساز مانند، ایرانی ملی، مستقل و آزاد مردمی به دست نخواهد آمد نمیآید. پس یاید سخت مواظب آلترنتاتیو سازی که در خارج از کشور و با حمایت و کمک بیگانگان در جربان است، بود.
سازمان و تشکیلات و دستگاه رهبری کننده چیست؟
سازماندهى و خلق و ایجاد سازمان، اصلى انکارناپذیر است و هیچ سازمان و تشکیلاتى نیز بدون رهبرى و هدایت متصور نیست و نگاه به سازمان از این منظر یعنى رهبرى و هدایت حرکتها بسمت هدفهاى معین. تا گفته میشود سازمان و دستگاه رهبری کننده، بعضیها میگویند که خوبی این جنبش انقلابی این است که سازمان و دستگاه رهبری کنند ندارد؟ این حرف مغلطه آمیز و بی معنی و برای اغفال مردم است. اصلاً منظور از سازمان و دستگاه رهبری کننده چیست؟ سازمان و یا تشکیلات عبارت است از: پیوستن عناصر مختلف براى برقرار کردن ارتباطات بمنظور تبادل اطلاعات، مشاوره وگرفتن پیام جهت رسیدن به هدف معین. هر سازمان و یا تشکیلاتى داراى یک دستگاه رهبرى است که حرکت عناصر مختلف را همسو و همآهنگ کرده و در جهت رساندن و یا نزدیک شدن به آن هدف معین آنرا رهبرى مىکند. و شعارها را در هر زمان برای پیشبرد کار همآهنگ میسازد. سیستم و یا دستگاه رهبری است که نیرو و عناصر مختلف در جنبش را با هم همآهنگ و همسو کرده و نیروها و مؤلفههاى مختلف را در جهت اهداف جنبش انقلابی مشخص میسازد و نمیگذارد که تا جای ممکن نیروها بیهوده تلف شوند.
هر پدیدهاى در طبیعت، از موجود تک سلولی تا خود انسان و هر آنچه در طبیعت و در اطراف خود مشاهده میکنیم، در برگیرنده نوع خاصى از سازمان و دستگاه رهبری است. فرقی هم نمیکند که این پدیده طبیعی باشد و یا اجتماعی. کسانی که این امر بدیهی را القا میکنند که خوبی این جنبش انقلابی این است که سازمان و دستگاه رهبری کنند ندارد؟ قطعاً هدفهای خاصی در نظر دارند و آن را با مغلطه انکار میکنند.
هیچ حرکتى بدون برنامه و سازماندهى و دستگاه رهبری به نتیجه مطلوب نخواهد رسید و سازماندهى خودجوش و از زیر بوته به دست نمیآید و باید دست به خلق و ایجاد آن زد. وقتی صحبت از سازمان و سازماندهی به میان میآید، نباید فکر و اندیشه ما در اطراف سازمانهای عریض و طویل و یا احزاب موجود در اینجا و آنجا بگردد. هر ده نفر، بیست نفر کمتر و یا بیشتر که به هم اعتماد دارند، و با شبکه سازیهای مختلف بهم مربوط و اطلاعات رد و بدل میکنند، میتوانند به نوعی با شعار مشخص و فکر راهنمای در خور آزادی و استقلال و عدالت وبرابری آدمیان در حقوق و حقوقمداری و آزادی با هم در رهبری بهم بپیوندند وجمع شوند و هستهای را ولو با دو یا سه نفر بوجود آورند، حتی یک خانواده که کوچکتری واحد سازمان و عضوی از اعضای یک کشور است، ممکن است بر اساس اهداف فوق به مثابه یک سازمان عمل کنند. این شبکههای کوچک وقتی به نوعی بهم متصل شوند، شبکه و سازمان بزرگتری را پایه ریزی میکنند. و سازماندهی و سیستم رهبری در خور زمان موجود را خلق میکنند. تشکلهای معلمان، کارگران، دانشگاهیان و... که وجود دارد، باید به نوعی در ارتباط تبادل اطلاعات با هم قرار بگیرند وهمچنین بر خود جوانان دختر و پسر است که خود به سازماندهی و مدیریت بپردازند و به نوعی با هم همآهنگی ایجاد کنند. گرچه این عمل در شرایطی که ما درگیر آن هستیم بسیار سخت اما غیر ممکن هم نیست. اماهمین که مشاهد میشود که جنبش شبکه بندی شده، توانائی این را هم دارد که سیستم و دستگاه رهبری خلق کند. اشتباه نشود، سیستم و دستگاه رهبری هم به غیر از آقا بالا سر و شخص واحدی است، بلکه جمعی است که از اتصال شبکهها و گروه هها و صنفهای مخلتف و در داخل جنبش انقلابی و نه برون از آن پدید میآید. خلق و ایجاد سیستم و دستگاه رهبری هم در گرو سازماندهی و همآهنگی و ابتکار نیروی جوان است و کاری است بسیار سخت و پیچیده ولی غیر ممکن نیست و باید راه حلی به سرعت برای این سختیها پیدا کرد. نیک میدانید که هر آدمی به نسبت استعداد و توانائی رهبری ذاتی را در خود دارد. اما برای رسیدن به هدف جمعی باید این استعداد رهبری به هم پیوسته گردد و یک دستگاه رهبری توانمند و در خور وضعیت موجود به وجود آورد. همچنانکه قبلاً گفته شد اگر خود شما و در درون کشور به سازماندهی و تشکیلات رهبر کننده نپردازید و این فضا را خالی بگذارید، قطع بدانید که فضای خالی رهبری و نیروی جانشین را دیگران میسازند و به شما تحمیل میکنند.
باید سخت به هوش بود که از مدتها قبل در خارج از کشور گروهها مختلف مشغول آلترناتو سازی و نیروی جانشین هستند. جمهوری دموکراتیک، جمهوری لائیک، جمهوری ایرانی، و یکی دو سال اخیراً هم راه سوم «نه ملا و نه آمریکا»، و مدیریت دوران گذار و... متاسفانه وقتی در این چهل سال گذشته این جماعت خارج نشین آلترناتیو ساز، گاه در خفا و گاه آشکار با هم رابطه بر قرار کرده، از هدف بگذریم، حتی نتوانسته است که در نام جمهوری با هم به توافق برسند، چگونه میتوانند، جامعه ایران را از این فلاکت گریبانگیر نجات بخشد، جز اینکه راه هایی پیدا کنند که به مصادره جنبش همگانی مردم بپردازد. بویژه این دسته «مدیریت دوران گذار» معلوم نیست این دیگر چه صیغهای است. اگر ملت ایران با جنبش همگانی خود، قادر شد که حکومت مطلقه غارتگر را به زیر بکشد، حتماً این توانائی را خواهد داشت که دوران گذار را هم خود مدیریت کند. اینکه تعدادی مینشینند و برای خود نقش «مدیریت دوران گذار» تعیین میکنند، این توهین به یک ملت بزرگ است. اینان چه فکر میکنند، فکر میکنند که ملت در داخل کشور قاق هستند، و نمیتوانند خود دوران گذار را مدیریت کنند و فقط وظیفه اشان این است که جنبش کنند و وقتی رژیم در حال سرنگونی بود، اینان میروند و دوران گذار را مدیرت میکنند. واقعاً این به جک بیشتر شبیه است و خنده دار تا یک حرکت واقعی. البته به دردکانداری، بودجه گرفتن و درست کردن برای تعدادی میخورد.
به غیر از این گروهها، گروه سلطنت طلب هم هستند که نظام موروثی شاهی و شاهنشاهی- اگر هم در گذشته خوب بود که هرگز خوب نبوده است - مال دنیای دیروز بود و نه دنیای امروز، با طرح شعار سلطنت و این گونه شعارهای تفرقه آمیز در رسانههای بیگانه و باد کردن آن، آب به آسیاب جمهوری غارتگر ولایت مطلقه ریختن است. اگر شخصیتی از خود چیزی داشته باشد و عامل دست این و آن نباشد، بنا به هر موقعیتی پروژهای بنامش راه نمیاندازند، از قبیل "ققنوس"، "هشتگرد"، "شورای ملی ایرانیان"، "پیمان نوین" و.... که همه آنها بنام او باد هوا شده است. بعد از شروع این جنبش انقلابی هم، فضاها و تلویزیونهای بیگانه هم، کوشش دارند که اورا به عنوان آلترناتیو و نیروی جاشین با کمک بیگانگان اگر این جنبش انقلابی به نتیجه رسید او را بر مردم تحمیل کنند. و چنان وانمود میکنند که بله دوران سلطنت پدرش دوران گل و بلبل بوده و بقول بعضیها دوران طلائی بوده، نظیر همان دوران طلائی خمینی و مردم هم از روی سیری و آزادی و استقلال و داشتن حق تعیین سرنوشت خویش، علیه این بیچاره به انقلاب برخاستند و او را سرنگون کردند. در اینجا فقط به چند نمونه کوچک که مشتی از خروار است اشاره میکنم. در آن دوران چنان عرصه را به همه روشفکران، صاحبان قلم و آزادیخواهان و حتی وزاری خودش تنگ کرده بود، که اسدالله علم غلام خانه زادش چندین بار در خاطراتش گفته که میترسم و با این وضع «انقلاب خواهد شد». وقتی بحرین در سال ۱۳۵۰ که استان چهاردهم کشور بود، در حقیقت به انگلیسیها بخشید، وقتی در مجلس شه فرموده پزشک پور به آن اعتراض کرد، هویدا به او گفت «این آخرین ترانه من است» و شادروان داریوش فروهر که اطلاعیه داد و به آن اعتراض کرد، سه سال به زمدان فلک الافلاک فرستاده شد. از بلاهت و غرور بی حد و حصرش همین بس که وقتی آب هیرمند را به افغانستان بخشید، علم میگوید من گریه کردم و گفتم این کار نابودی سیستان است. در جواب گفت:، این بیش از پول سه روز نفت نیست. و یا سانسور را به حدی رسانده بود، که حتی جزوه کوچک «ماهی سیاه کوچولوی» صمد بهرنگی که چیزی هم در بر نداشت، از هر کسی گرفته میشد او زندانی میگردید و یا همین کتاب ولایت فقیه آقای خمینی را که اگر گذاشته بودند به حد وفور چاپ و پخش شود بطور قطع خود آخوندها پته و پنبهاش را میزدند. شاه چنان از مصدق و یاران و طرفداران وی که دین را نیز از سیاست جدا مىدانستند و در فکر براندازى نظام مشروطه سلطنتى نبودند کینه داشت و چنان غرور و قدرت او را کور کرده بود (۷) که حتی نمیتوانست بفهمد که سیاست موازنه منفی یعنی اینکه ما در عین حالی که با تمامی کشورها رابطه و داد و ستدهای مختلف داریم ولی سرنوشت ملت ایران باید به دست ملت ایران در تهران تعیین شود و نه در واشنگتن، لندن و یا مسکو و یا هر جای دیگر. و با وجودی که اذعان میکند که «مصدق رسماً بیانگر احساسات ملى ضداستعمارى و میهن دوستانه ایرانیان بود و اعلام مىداشت که باید از اعطاى هرگونه امتیاز به خارجیان اجتناب کرد و این رویه را "سیاست موازنه منفى" مىنامید و در حقیقت بزرگترین نقطه ضعف او همین منفى بودن در همه شئون بود» (۸) او را در تبعید و زندان وممنوع الاملاقات در ده احمد آباد نگاهداشت تا که جان به جان آفرین تسلیم کرد.
رژیم شاه خود مهمترین عامل خمینیسم است و خمینیسم را باید در کودتای ۲۸ مرداد جستجو کرد. و الامصدق و ملیون در صدد از بین بردن سلطنت و خلع شاه از سلطنت نبودند، بلکه آنها در صدد از بین بردن خودکامگی و دیکتاتوری بودند. و این شعار دقیق است که: «مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر» شاهی که خودش از زبان ربیعی گفت «ژنرال هایزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد» (۹) یک چنین شاه خوار و خفیفی که خودش اعتراف میکند: هایزرمثل موش مرده به خارج پرتابش کرده اصلاً میتوانست شاه ملت باشد؟ نمیدانم چرا این دسته خود را به تجاهل زدهاند؟ و با حمایت و کمک تلویزیونهای بیگانه پرست شب و روز به تحریف و جعل تاریخ میپردازند، که آن زمان «دوران طلائی» بود و به امید اینکه غرب رژیم را سرنگون کند، غافل از اینکه غرب به سرکردگی آمریکا در صدد براندازی رژیم نیست و بر اندازی هم به نفع آنها نیست و فقط میخواهند که او را در چهار چوب خود بیاورند. و یا در صورت امکان یک آلترناتیو دست نشانده با کمک دست بوسان خارج نشین خود بسازند. همه این آلترناتیو سازی در خارج از کشور و با دست بیگانگان به ضرر ملتی که به جنبش و انقلاب برای احقاق حقوق خود برخاسته تمام خواهد شد.
سخنی هم به ملت ایران که به جنبش و انقلاب برای احقاق حقوق و حق تعیین سرنوشت خویش خود برخاسته دارم و آن اینکه:
باید مواظب کس و کسانی بود که سخت خود شیفته هستند و به هر در و تختهای برای مطرح کردن و جان انداختن خود میزنند و بنام ملت ایران و یا سخنگوی ملت داد سخن میدهند و وقتی پرسیده میشود که آیا شما نگران این نیستید که از آمریکا پول میگیرید به عنوان وسیلۀ دست آمریکا مطرح شوید، پاسخ میدهد که خیر برای من مهم نیست و از هر کسی پول میگیرم و من میخواهم سخنگوی مردم باشم (۱۰) و همین آدم و آدمها در جای دیگر خود را رهبر جنبش میخوانده (۱۱) و اخیراً هم طبق گزارشها با کمک برنار-آنری لوی صهیونیست مشکوک و توطئه گر و تجزیه طلب ایران، به کاخ الیزه راه یافته است. اینان غافل از این امر مستمر هستند که از هرکسی و جائی که پول و امکانات گرفته و تبلیغ و تقویت شود، در نهایت چه بخواهد و چه نخواهد بنده و برده آنجا است و هر وقت بخواهد از ارباب خود جدا شود تمامی اسرار را منتشر و او را سکه پول میکنند. همچنانکه تا به امروز در طول تاریخ چنین بوده است. بنابراین جوانان دختر و پسر و فریدونهای زمان و همه کسانی که در جنبش و انقلاب هستند، خود و از درون شبکه بندیها به سازماندهی و سیستم رهبری که هم اکنون هم تا حدودی در جریان است بپردازید. وخواستهها و یا منشور آینده خود را صاف و زلا ل مشخص و آن را منتشر کنید که تنها شعار آزادی، آزادی و یا «زن، زندگی آزادی» کفایت نمیکند. حالا که رژیم درمانده است وقت آنست که حلقه فشار بر رژیم تنگ تنگ تر شود. شعار کودک دبستانی حق است که:
یکی یکی را میکشن // اگر همه با هم نشیم: باید کسانیکه خاموشند، دو دل و نگران آینده هستند به میدان بیایند و الا شعار این کودک دبستانی تحقق پبدا خواهد کرد. و یک به یک را خواهند کشت و یا از هستی ساقط خواهند کرد، همچنانکه تا به امروز چنین بوده است و باز پیوستن اقشار مختلف به جنبش انقلابی در گرو این است که هدف، دستگاه رهبری و نیروی جانشین به نحوی صاف و روشن مشخص شود و خواستهها و یا منشور آینده خود را منتشر کنند تا عموم مردم را دلگرم و به آیند روشن امیدوار سازد.
سخنی هم با هموطنان خارج نشین:
اگر خارج نشینان به واقع به فکر ملت ایران و جنبش آنها هستند، مهمترین مسئولیت و وظیفه آنها این است که صدای ملتی که به پا خاسته است را بیش از پیش بگوش جهانیان در هر نقطهای که هستند برسانند و صدای آنها باشند و البته نظرها و پیشنهادهای سازنده و بدیع خود را هم به داخل منتقل کنند و نه اینکه تحت نام سخنگوی مردم و صدای مردم دنبال رهبر سازی و آلترناتیو سازی که به ضرر جنبش تمام خواهد شد، سخت پرهیز کنند. و از آمریکا و یا از غرب به سرکردگی آمریکا هم خدا نسازند. که اگر هم روزی خدا بوده است، اکنون آن ممه را لولو برده است. فرض بگیریم که چند کشور غربی هم رابطه خود را با حکومت مطلقه غارتگر قطع کردند، کشورهای دیگر چطور؟ در آن صورت بیش از پیش، چین و روسیه و... بهره خواهند برد و یحتمل غربیها هم پنهانی برای منافع خود، رابطه بر قرار میکنند. پس باید بیش از پیش مواظب پیشنهادهای تخریبی و غیر عملی خود بود. هموطنان عزیز ازعشق و محبت، رشد و خلاقیت و عمران خلق میشود و کینه متراکم شده تخربب و ویرانی و فساد ببار میآورد. شعله خود شیفتگی عاقل ترین، باهوشترین و زیرک ترین آدم را کور میکند. هموطنانی که در خارج هستند، باید صدای مردم ستمدیده و بپا خاستهای را که در جنبش انقلابی هستند بگوش جهانیان برسانند وعرصه را بر ولایت مطلقه غارتگر تنگ و تنگتر کنند تا ملتهای جهان به دولتهای خود فشار بیاورند و این به غیر از به پابوس رفتن قدرتهای جهانی است و نه اینکه از جانب ملت با آرزویهای خود شیفتگی وارد گفتگو و بده و بستان شوند.
تجربه عمل شده توسط غربیها صاف و روشن میگوید که غرب و در رأس آن آمریکا از اینکه در ایران حکومتی آزاد و مستقل مبنی بر حفظ حقوق و منافع ملی شکل بگیرد سخت نگران است، برای اینکه اگر ایران مادر شهر (۱۲) منطقه دارای چنین حکومتی شد، آن به تمامی منطقه سرایت خواهد کرد و منافع غرب به خطر خواهد افتاد و این است نگرانی غرب از یک حکومت مستقل ملی در ایران. و البته این نیرو و توانائی در ملت ایران هست که بهم بپیوندند و به ایجاد و خلق حکومتی ملی، آزادیخواه و حقوقمدار بپردازند و اکنون هم که رژیم درمانده است وقت آنست که فرصت برای نفس کشیدن رژیم تنگ و تنگ ترشود و این تنها از خود ملت بر میآید و نه ازهیچ دولت و یا قدرت دیگری.
محمد جعفری
[email protected]
نمایه و یادداشت:
۱- https://news.gooya.com/2022/05/post-64163.php
۲- ترجمه تفسیرالمیزان، ۲۰جلدی، جلد ۵، ص ۴۵۰؛ «اگر در بارۀ این علوم دقت به خرج دهی خواهی دید که طوری تنظیم شده که پیدا است گوئی هیچ احتیاجی به قرآن ندارد. حتی ممکن است یک محصل همۀ آن علوم را فرا بگیرد متخصص در صرف و نحو بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول بشود، و همۀ این درسها را تا آخر بخواند و قهرمان این علوم نیز گردد، و حتی به پایۀ اجتهاد نیز برسد، ولی قرآن را آنطور که باید نتواند قرائت کند، و یا به عبارتی اصلاً دست به قرآن نزده باشد، پس معلوم میشود از این دیدگاه هیچ رابطهای میان علوم و میان قرآن نیست»
۳-آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۷۳ و ۱۰۳؛ سازندگی و بازسازی هاشمی رفسنجانی، ص ۱۰۴.
۴- مبانی اقتصاد اسلامی، اثر شهید مطهری، انتشارات حکمت، ص ۱۴و۱۵؛ «اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است، که باید دید چه چیز بر او منطبق میشود. عدالت در سلسلۀ علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین میگوید، این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین، پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین. مقدسی اقتضا میکند که بگوئیم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست»
۵- همان سند، ص ۲۷؛ «اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است، که باید دید چه چیز بر او منطبق میشود. عدالت در سلسلۀ علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین میگوید، این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین، پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین. مقدسی اقتضا میکند که بگوئیم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست»
۶- همان سند، ص ۴۷؛ «و خلاصه هر چند در طبیعت مقرراتی جبری و الزامی برای انسان وضع نشده که چگونه عمل کند و هر چند انسان در مقابل قوانینی که از ناحیۀ عقل و یا مذهب (توسط وحی) برای او وضع میشود اجبار و الزامی به اطاعت نداشته و مختار است.»
۷- اشعه غرور و قدرت بزرگترین و هوشمندترین و عاقلتری آدم را کور میکند.
۸- پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوى، ص ۶۷؛ «علت عدم اعتماد من به مصدق آن بود که در گذشته تناقضهاى بسیارى میان گفتار و کردارش مشاهده کرده بودم. مصدق رسماً بیانگر احساسات ملى ضد استعمارى و میهن دوستانه ایرانیان بود و اعلام مىداشت که باید از اعطاى هرگونه امتیاز به خارجیان اجتناب کرد و این رویه را "سیاست موازنه منفى" مىنامید و در حقیقت بزرگترین نقطه ضعف او همین منفى بودن در همه شئون بود.»
۹-پاسخ به تاریخ، محمد رضا پهلوی ص ۲۷۴.
۱۰-https://www.bbc.co.uk/iplayer/episode/m001ccyh/hardtalk-masih-alinejad-journalist-and-campaigner
۱۱- https://z-upload.facebook.com/newyorker/posts/10159193544853869
۱۲-این اغرق نیست که در منطقه، ایران تنها کشوری است که استعداد و توانائی مادی و معنوی، مادر شهر شدن را داراست و لذا هر تحولی که در ایران رخ دهد، به تمامی کشورهای منطقه سرایت خواهد کرد.
معرفی یک کتاب، نیکروز اعظمی
بی آبرو، مهران رفیعی