خامنهای: مولوی عبدالحمید را بی آبرو کنید
بیش از این پَستی مَکُن در سیستان
دستِ تو خونین بِشُد در آستان
میکُشی از مردُمانی بی گناه
کس ندارد دیگر از تیرت پناه
مولوی از کُشتهها گوید سخن
با لجاجت افکنی بر او لَجَن
هر گناهی نزدِ تو باشد روا
خونِ ما در کامِ تو گردد دوا
آنچه کردی اجنبی با ما نکرد
پاسُخت اینک فقط باشد نبرد
با حقیقت میکُنی دائم ستیز
همرهانِ شامِ تو مردانِ هیز
نیست گردد این بساطِ پُر زیان
که این نباشد در خورِ آزادگان
زانکه هستی آیتِ دوز و کَلَک
نالهها کر میکند گوشِ فَلک
آبرو از کویِ تو دارد حذر
نکبتت باشد عیان در هر گذر
آبرو را چون توان بُردَن به زور؟
ننگِ ظالم کِی رَود با او به گور؟
نقش مدرنیته در جنبش کنونی، کورش عرفانی