البته مبنای این نوشته را بر «فرض»هایی می گذاریم، که جناب فرمانده خوشمزه نیروی دریایی سپاه می فرماید، سرباز امریکایی با دیدن پاسدارها به خودش ش.ا.ش.ی.د، و چند سال بعد هم سرباز دیگری به خواست خداوند به خودش ر.ی.د که این «کرسی شعر»ها را در واقعیت بسیار شنیده ایم که نمونه ی حی و حاضر آن حرف های ژنرال های ارتش صدام بود که وقتی یک سرباز دختر سیاه پوست را به عنوان اولین نفر از نفرات ارتش امریکا اسیر کرده بودند، و او را که واکنش خاصی هم نشان نمی داد در مقابل دوربین های تلویزیونی نشانده بودند، کلی هارت و پورت کردند که ما چنین ایم و چنان ایم، و آن مردک دلقک، سعید صحاف که وزیر اطلاع رسانی صدام بود در حالی که نیروهای امریکایی به پشت دروازه های بغداد رسیده بودند با نیشخندی ابلهانه می گفت که کدام امریکایی؟ کدام ارتش؟ کدام دروازه ی بغداد؟ و وقتی صدام را با سر زمین کوبیدند، این مردک نشسته بود بیایند دستگیرش کنند، کسی به سراغ اش نیامد بس که بی ارزش و خوار بود، باری این چیزها را به چشم دیده ایم.
ولی فرض را می گذاریم بر این که سرباز امریکایی با دیدن چهره گوریل های پاسدار و توصیف هایی که از وحشیگری اسلامی های ایران شنیده بود واقعا به خودش ر.ی.د.
حالا این بدبخت فرمانده سپاه و کل لشکریان سدعلی را ببین که در مقابل یک جوان رعنا، یک جوان بیست و سه ساله، با یک کارد آشپزخانه (فرض را می گذاریم به صحت اتهام ها) به نام مجید رضا رهنورد، یا یک جوان بیست و سه ساله ی دیگر که این یکی کلاً دست اش خالی خالی بوده است، به نام محسن شکاری، چنان به خودشان ر.ی.د.ه اند که آن ها را به فوریتی باور نکردنی مثلا محاکمه کرده و بالای دار کشیده اند!
جناب فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که نام و عنوان ات را باید با تریلی این ور و آن ور کشید!
بد نبود به جای معاینه ی تنبان سرباز امریکایی، یک نگاهی به داخل تنبان خودت و پوشک سدعلی دَوَنگ می انداختی تا میزان شجاعت خودت و ارباب ات در مقابل امریکایی ها که هیچ، در مقابل بچه های جوان و دست خالی شان بر خودت معلوم شود!
*************
***
گزارش بلومبرگ از چرایی سقوط شدید قیمت ریال