Wednesday, Dec 14, 2022

صفحه نخست » لبیک به دعوت شاهزاده رضا پهلوی!؛ ف. م. سخن

B37699E3-A724-4B27-BB6D-05CA0659D8BE.pngدیدم شاهزاده رضا پهلوی در توییتی از «نخبگان سیاسی» به شرط داشتن بعضی شرایط برای «سرنگونی جمهوری اسلامی» دعوت به همکاری نموده است.

بعد از این دعوت هر چه به سایت ها نگاه کردم دیدم هیچ نخبه ی سیاسی پا پیش نگذاشته و به دعوت ایشان پاسخ نداده و به قول اسلامیون به دعوت ایشان لبیک نگفته است.

از طرف دیگر چون مامان ام به من می گفت: «پسر جان! هیچوقت در جایی که تو را به اسم و با احترام دعوت نکرده اند مبادا بری و آویزون کسی بشی! یاد بگیر آدم با شخصیتی باشی، و بگذار طرف دعوت کننده، با احترام، با اسم و رسم، با تعیین مکان و ساعت حضور، اول از تو دعوت کند، بعد اگر دیدی، جای ات در آن مجلس است، برو بگو من آمدم در جمع شما باشم! حالا آن جا مهمانی است، مسابقه ی فوتبال است، جمع، برای مشاوره ی خلبانان است، محفل ادبی ست، این دیگر فرقی نمی کند. حواس ات باشد: اصل اول شخصیت تو ست و احترام خودت به خودت! کاری نکنی که شخصیت و احترام ات پایمال شود که آن وقت هیچکس تو را تحویل نخواهد گرفت!»

نظر به این که من در زمان حیات مرحوم مامان ام بچه ی حرف نشنوی بودم و زیاد به توصیه های ایشان گوش نمی کردم و الان می بینم که چه خسارت های گرانی به خاطر این حرف نشنوی ها خورده ام، لذا این روزها با احترام به روح ایشان، یاد پند و اندرز های ایشان می افتم و سعی می کنم به توصیه های حکیمانه ی ایشان عمل کنم.

اما این مورد دعوت شاهزاده را که دعوتی نامشخص و نا معین و نوعی حرف و باد هواست استثنا قائل می شوم، و با وجود این که نمی دانم لبیک به این دعوت چه فایده ای برای ایران و ایرانی و پیشبرد مبارزات بچه های ایران دارد، خود را یکی از دعوت شدگان می پندارم و برای دعوت کنندگان گوشه ای از رزومه ی خود را اعلام می کنم:
این جانب، ف. م. سخن، تقریبا از یکی دو ماه بعد از انقلاب شکوهمند، در مقابل حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی قرار گرفتم، و تا جایی که می توانستم، با عمل و با نوشتن، ضربه های زنبوری جمعی و تک نفره به این هیولای تازه بیدار شده زدم، و اکنون که چند صد نفری از خوانندگان وب سایت ها مرا به نام ف.م.سخن می شناسند، عرض می کنم که از سال ۱۹۸۶ یعنی ۳۶ سال است که با این نام و با نام های دیگر علیه حکومت نکبت می نویسم، و در اینترنت فارسی هم از سال ۲۰۰۳ یعنی ۱۹ سال است که می نویسم، و چهار پنج سال هم هست که اسم اصلی ناقابل ام مشخص شده و حکومت هم طبق گزارش های واصله توسط دستگاه های حافظ امنیت و جان در خارج از ایران می خواهد کرم اش را به من بریزد که تا کنون خوشبختانه، بیشتر به خاطر محافظت خودم از خودم این کار را نتوانسته انجام بدهد.

حالا چرا خودم را «نخبه سیاسی» معرفی می کنم، به این دلیل است که فکر می کنم اگر یک عمله، چهل سال کار عملگی بکند، حتما در کار قاطی کردن آب و سیمان در استانبولی و خاک کشیدن با فرغون و آجر بالا انداختن، نخبه می شود و می تواند حتی به مقام سر عملگی برسد.

در عالم نوشتن به طور مشخص دشمن خونی چهار گروه هستم و این چهار گروه هم دشمن خونی من هستند که عبارتند از:
سایبری های حکومت نکبت
سایبری های مجاهدین خلق نکبت
سایبری های تجزیه طلبان نکبت
سایبری های هخاهای زمانه دلقک.


اما نقاط ضعفی دارم که احتمالا دعوت کنندگان ترجیح خواهند داد مرا دعوت نکنند به دلایل زیر:
یک لاقبا بودن و پاپتی بودن و عصبانی بودن و بد دهن شدن من موقع عصبانی شدن و با زبان مردم کوچه و خیابان حرف زدن و به عمل آن ها هر چند نپسندم توجه کردن و در عالم سیاست، پدر و مادر نشناختن و بی رحمانه به هر کس که از نظر من خطا کند، حتی اگر رفیق هزار ساله ی من باشد تاختن. (شاید به همین دلیل است که یک بار که از دست ام در رفت و از شاهزاده رضا پهلوی که کلاس بالایی دارند و فقط با رسانه های مشهور گفت و گو می کنند، برای گفت و گوی دوستانه دعوت کردم، ایشان ما را تحویل نگرفت و چنین گفت و گویی را با من یک لا قبا نپذیرفت).

احترام بزرگان و سالخوردگان سیاست و فرهنگ را داشتن، حتی اگر بخواهند سر به تن من نباشد.

برای خودم و دانسته هایم ارزش و احترام قائل بودن در حدی که مرا خودخواه و خودبزرگ بین می دانند، در حالی که گردن ام در مقابل افراد دانشمند حتی اگر با من صد و هشتاد و به قول احمدی نژاد سیصد و شصت درجه اختلاف نظر داشته باشند نازک تر از نخ خیاطی ست.

یک موضوع مهم دیگر که باعث می شود کلا کسی طرف من نگردد و وقتی مرا می بیند سرش را هوا کند و سوت زنان به پیاده روی آن طرف خیابان برود این است که هیچ شهرت و محبوبیتی ندارم و آن ها هم که مرا می شناسند و مطالب مرا می خوانند سعی می کنند اسمی از من در رسانه های شان نبرند که خدای نکرده کسی مثل من مطرح نشود.

به همین خاطر همیشه با فقر دست و پنجه نرم کرده ام و لباس فراک برای پوشیدن در جمع های محترم ندارم و قیافه ام هم به آدم های معقول نمی خورد و با سبیل کلفتی که دارم بیشتر شبیه بزن بهادرهای محله ی فلاح هستم تا یک نویسنده ی سیاسی محترم.

خب. این ها را گفتم که هم بر خلاف توصیه ی مامانم اینا خودم را نامزد دعوت کنم، هم دعوت کننده اگر مرا ندیده و نمی شناسد، بداند با چه موجودی روبه روست یهویی اشتباهی دعوت ام نکند! :)

به سلامتی، ان شاءالله بعد از لبیک نخبگان سیاسی به دعوت نامشخص و نامعین و تا حدودی باد هوای جناب شاهزاده، انقلاب ایران به نتیجه می رسد و ما هم خوشحال و خندان به ایران بر می گردیم و در درکه، آبگوشتی دبش به رگ می زنیم! :)



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy