حسن امرایی - ایندیپندنت فارسی
برخی شخصیتهای تاریخی به دلیل تاثیری که در فضای سیاسی و اجتماعی ایران داشتند، حتی پس از مرگ هم جلب توجه میکنند و جامعه همچنان به آنها و هر خبری که درباره آنها منتشر میشود، حساس میماند. اکبر هاشمی رفسنجانی از جمله این افراد است که سخنانش به دلیل حضور مستمر و پردامنهاش در سطوح بالای قدرت طی بیش از ۴۰ سال فعالیت سیاسی، همهگاه چالشبرانگیز بوده است. سخنانی که نهتنها به دلیل حضور تاثیرگذار او در عرصه سیاست که بهخصوص به دلیل خاطرات روزانهای که نوشت و منتشر کرد (بیش از ۲۰ جلد) و احتمالا پس از این منتشر خواهد شد (۱۶ جلد دیگر) همچنان بحثبرانگیز خواهند بود.
البته به اینها باید وضعیت کنونی سیاست در ایران را هم اضافه کرد. چنانچه برخی از چهرههای باسابقه جمهوری اسلامی و حتی مخالفان این سیاستمدار کهنهکار هم بر این باورند که در صورت حیات او، سیاست در ایران به چنین مداری نمیافتاد. منتقدانش نیز از او به عنوان عقل منفصل نظام یاد میکردند که مرگش سبب شد توازن قدرت در جمهوری اسلامی عملا به سمتی سوق یابد که عمده جریانها و جناحهای داخل حاکمیت حذف شوند و قدرت در انحصار قشری خاص قرار گیرد.
هفت سال قبل و پیشبینی چنین روزهایی؛ هاشمی امروز را دیده بود
در تازهترین اظهارنظر، محمد سروش محلاتی، از روحانیون منتقد نظام کنونی، در سخنانی که به مناسبت ششمین سالگرد مرگ هاشمی رفسنجانی در قم (۱۵ دی) ایراد کرد، ضمن اشاره به قدرت تحلیل و پیشبینی وقایع رفسنجانی و تحلیل دقیقش از اوضاع، به یکی از جلسات او در خرداد ۱۳۹۴ اشاره کرد که جمعی از روحانیون دو طیف به دیدارش رفته بودند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
سروش محلاتی با اشاره به اینکه این سخنرانی منتشر نشد اما متن مکتوب آن به دستش رسیده است، از پیشبینی هاشمی رفسنجانی درباره چنین روزهایی (رخدادهای تابستان و پاییز ۱۴۰۱) سخن گفت که تا چه اندازه دقیق بود و تمثیل در خشت خام دیدن پیر را میمانست.
به گفته محلاتی، در فرازی از سخنان رفسنجانی آمده بود که اگر جمهوری اسلامی و نظام نخواهد انتخاباتی درست برگزار کند و به رای مردم تن دهد و آنچه را مردم میخواهند اجرا کند، در آینده نه چندان دور و بهخصوص با تغییر نسلی که به وجود آمده است، سرنوشتی چون فروپاشی حاکمیت کلیسا در دوران قرون وسطی در انتظار نظام خواهد بود. در آن بخش از سخنرانی، هاشمی میگوید که در دوران قدرت کلیسا، این سطح از ارتباطات و رسانه نبود و مردم دیر مطلع میشدند؛ اما امروز و با این سطح از دسترسی به رسانه و گسترش دانش و سواد در مردم، سقوط و رسیدن به نتیجهای مشابه آنچه در رنسانس اروپا اتفاق افتاد، بسیار سریع و کوبنده اتفاق میافتد.
با این حال جدا از آنچه سروش محلاتی درباره یکی از سخنرانیهای منتشرنشده رفسنجانی بیان میکند، انتشار بخشهایی از خاطرات هاشمی در سال ۱۳۹۴ نیز بحثوجدلهای را در فضای سیاسی ایران به وجود آورد. انتشار این خاطرات از جهاتی استثنا بود؛ چرا که عموم خاطرات رفسنجانی با فاصلهای تقریبا بالای ۲۰ سال منتشر میشوند. چنانکه در سال ۱۴۰۱ و بهرغم تاخیر بسیاری که پیش آمد و سانسورهایی که انجام شد، خاطرات و روزنوشتهای سال ۱۳۷۸ او به بازار کتاب راه یافت. اما از قرار، فرا رسیدن سالگرد درگذشت او همزمان با شرایط پیچیده این روزهای ایران و زندانی شدن فائزه هاشمی رفسنجانی، سبب شد تا محسن هاشمی، فرزند بزرگ او، به صرافت انتشار بخشهایی جدیدتر از خاطرات او بیفتد. این خاطرات که به روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۹۴ باز میگردند، ۱۲ دی در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شدند؛ روزنامهای که مدیرمسئول آن، مسیح مهاجری، از دلبستگان هاشمی است و بارها از وضعیت سیاسی موجود انتقاد کرده است.
محسن هاشمی در ابتدای نوشته خود، با انتقاد از یکدستی حکومت و اشاره به این نکته که «شرایط سیاسی امروز جامعه به یک انسداد و بنبست سیاسی رسیده است»، به حذف جریان میانهرو و یکدست کردن حاکمیت انتقاد کرد و نوشت که دیگر نمیتوان با اتکا به شعارهای بانیان وضعیت موجود، از سوءتدبیرها بهانهای ساخت و مشکلات را به گردن دیگران انداخت؛ چرا که به تعبیر او، «جریان انقلابی هر سه قوه و همچنین سایر نهادها نظیر صداوسیما، شورای نگهبان، نیروهای مسلح و همه ارکان نظام را در اختیار دارد» و به دلیل آنچه او حذف نگاههای دیگر مینامد و با موانع داخلی و بینالمللی، پیشرفت ممکن نیست و عقبگرد و بازگشت به گذشته نیز برای بدنه جریان انقلابی قابل پذیرش نیست.
او در پاسخ به این پرسش که اگر هاشمی زنده بود، قطعا حل مشکل معیشتی و اقتصادی مردم را در اولویت اصلی قرار میداد، به وضعیت اقتصادی فوق بحرانی این روزها اشاره کرد و نوشت: «شاخص فلاکت (تورم + بیکاری) به مرز انفجار رسیده، خط فقر رسمی که از مرز ۱۵ میلیون تومان برای هر خانوار گذشته، بیش از ۷۰ درصد جامعه را به زیر خود کشیده و درآمد سرانه ایرانیان برای نخستین بار طی ۷۰ سال اخیر به زیر درآمد سرانه جهانی سقوط کرده است.»
سه حادثهای که هاشمی در آنها نقش اساسی داشت
هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۹۴ خود، به تاثیرش بر سه رخداد مهم تاکید میکند که به ترتیب عبارتاند از چگونگی پایان دادن به جنگ و متقاعد کردن آیتالله خمینی به پذیرش قطعنامه، ورود به انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲ و در نهایت تاثیر آن در برنده شدن حسن روحانی و نیز جهتدهی و قانع کردن روحانی و ظریف برای تمام کردن توافق برجام.
خاطرات رفسنجانی در روزهای آخر جنگ هشت ساله و پذیرش قطعنامه پیش از این در روزنوشتهای سال ۱۳۶۷ با عنوان «پایان دفاع، آغاز بازسازی» آمده بود. بهخصوص که او نامه محسن رضایی را که در آن تجهیزاتی را تقاضا کرده بود که امکان فراهم نشدن آنها عیان بود، هم آورد و توضیح داد که با بردن این نامه نزد آیتآلله خمینی و ارائه برخی توضیحات، او را به این جمعبندی رسانده است که اگر واقعیت موجود را نپذیرد، باید به انتظار سقوط جمهوری اسلامی بنشیند: «سرانجام ایشان موافقت کردند و فرمودند با حضور جمعی از وجوه روحانیت و مدیران و مسئولان تصمیمگیری شود... قبل از روز گردهمایی اصلی (۲۶ تیر)، احمدآقا خبر داد که امام مطالبی برای جلسه یکشنبه نوشتهاند و با آتشبس موافقت کردهاند و افراد افراطی را از اظهار مخالفت بر حذر داشتهاند.» (پایان دفاع، آغاز بازسازیــ ص ۲۱۴)
هاشمی در سال ۱۳۹۴ هم نوشت: «روشن بود که ادامه جنگ مصلحت نیست. ولی با وجود شعارهای جنگ، جنگ تا پیروزی و تایید امام، به عنوان فرمانده جنگ و جانشین فرمانده کل قوا، نقش مهمی ایفا کردم و واقعیتهای جبهه را که با هیاهوی سپاه و... روشن نبود، به مسئولان و سپس به امام گفتم و... ایشان گفتند خودشان از مسئولیت رهبری کنار میروند و ما اداره کنیم. من در جواب گفتم: اینکه کار را مشکلتر میکند و بهتر است من به عنوان جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ، قطعنامه را امضا کنم و شما برای حفظ حیثیت مرا محاکمه کنید و با قربانی شدن من، کشور و مردم و انقلاب نجات پیدا میکنند. امام با نظر عطوفانهای به من، آن را نپذیرفتند و پذیرفتند خودشان بپذیرند ولی از ما خواستند که دیگران را توجیه کنیم.»
خاطرات سال ۱۳۹۴ هنوز منتشر نشده است؛ بهخصوص اینکه بین او و خامنهای چه اتفاقهایی رخ داد که حتی به تلفن او برای کسب مشورت و رفتن به ستاد وزارت کشور پاسخ نداد و سبب شد هاشمی خود بیاعتنا به تایید یا رد خامنهای برای ثبتنام اقدام کند: «تصمیم گرفتم که اسم بنویسم و عصر شنبه در وزارت کشور ثبتنام کردم و از همانجا موج شادی مردم برخاست و ظرف چند ساعت تمامی کشور را لرزاند. گرچه شورای نگهبان با اصرار مصلحی، وزیر اطلاعات، مرا به بهانه سن زیاد رد صلاحیت کرد و من این موج عظیم مردمی را پشت سر دکتر روحانی قرار دادم که پیروز شد و دولت از دست تندروها نجات یافت، اعتدال و امید حاکم شد ولی تندروها میدان را خالی نکردند و مانع حل مشکل تحریمها میشدند.»
به گفته محسن هاشمی، خاطره سوم به عصر شنبهای مربوط است که «بنا بود فردای آن نتیجه مذاکرات یک هفتهای لوزان اعلان شود. هم روحانی و هم ظریف سرگردان بودند. ساعت ۳:۴۵ بعدازظهر به دفتر روحانی رفتم و در مدت کوتاهی او را قانع کردم اقدام کند و توطئه تندروها را گفتم که ایشان هم منکر نبود. ایشان هم فورا ظریف را قانع کرد. ورق برگشت و یاسها رفت و امید و تصمیم آمد.»
این سه خاطره هاشمی پیامی واضح و آشکار به حاکمیت، بهخصوص رهبر جمهوری اسلامی و هسته سخت قدرت است که در تمامی این سالها بین آنها و هاشمی نزاعی پنهان در جریان بود؛ نزاعی که تقریبا در تمامی آنها، پیشبینیهای هاشمی به واقعیت پیوست که شاید شاخصترین آنها انتقادش به قدرت گرفتن محمود احمدینژاد و حمایت خامنهای از او در دور اول انتخابات ریاستجمهوری و اصرارش بر تداوم آن و ماجرای جنبش سبز و انتخابات ۸۸ و پس از آن بود. حوادثی که به گفته سروش محلاتی در همان سخنرانی، باعث شدند تا هسته اصلی خبرگان رهبری نشستی دو ساعت و نیمه با هاشمی داشته باشند و او توضیح دهد که چرا با ادامه ریاستجمهوری احمدینژاد مخالف است و چرا آن نامه بی بسمالله را به خامنهای نوشت.
از این سه خاطره یک نتیجه و پیام میتوان گرفت؛ اینکه یا باید در برابر خواست مردم کوتاه بیایید و آن را بپذیرید و کارشکنی هم نکنید یا با رنسانس مواجه و به سرنوشت اهالی کلیسا در قرون وسطی دچار شوید که در برابر جنبش مردمی، تمامی قدرت و اعتبارشان را از دست دادند.