از آبگرمو تا بزقرمه!
مهندس میرحسین موسوی گفته است: "اجرای بدون تنازل قانون اساسی دیگر کارساز نیست و طرح یک سامان نو به جای جمهوری اسلامی برای نجات ایران لازم است."
من به جناب میرحسین احترام بسیار قائلم، امّا!...
وسط حرفم میپرد و میگوید: امّا و زهر چغوک! تو دوباره هوس اظهارنظر سیاسی کردی؟ نمیشه چند صباحی دندون رو جگر بگذاری و خفهخون بگیری!
رفتارش تو ذوقم میزند و سکوت میکنم. پیرمرد همسایه اما سکوتم را هم تاب نمیآورد و میپرسد: حالا میخواستی چی بگی؟
هرچی میخواستی بگی بگو! خداوکیلی اگر نگی نمیذارم از این کوچه رد بشی! هرچی نباشه، خوشمزه که میگی!.....
در واقع مجبورم میکند که حکایتی را برایش بازگو کنم.
یکی از رفقای بچگی من اسیر نامادری سختگیر و خسیسی شده بود که خورد و خوراک سادهای چون کشک و آبگرمو را هم از او دریغ میداشت تا جایی که دچار سوءتغذیه شده بود. رفیق من سرانجام تاب این همه محنت و گرسنگی را نیاورد و یک روز در ملأعام فریاد زد که اگر نامادریش با کشک و آبگرمو شکمش را سیر نکند، او چنین و چنان خواهد کرد. نامادری هم در مقابل، نه فقط بر شدت گرسنگی او افزود، بلکه پارهای تنبیهات تازه هم بر او تحمیل کرد! این بود که رفیق من دیگر طاقتش تاق شد و یک روز اعلام کرد که از این پس نامادریاش، کشک و آبگرمو را به هر مقدار هم که به او بدهد نخواهد پذیرفت و جز به آبگوشت و بزقرمه و پلو رضایت نخواهد داد.
در این بین، مرحوم مادرم که صراحت لهجهای آزاردهنده داشت، خطاب به رفیقم گفت: تو اگر میتونی اول همون کشک و آبگرمو را از نامادریت بگیر و بعد تقاضای بزقرمه و آبگوشت و پلو کن!......