زیتون - علی شمایلی
چندان گزافهگویی نیست اگر آن چهار بندی را دکتر سروش برای دفاع و بیان چرایی تاختن خود به خانم فراهانی نوشت، جستاری بلند و چالش افکن برای واکاوی مسائلی چون فراخی فرامینِ گزاره های اخلاقی و دیگرشدگی آن، دامنه حق گزینش و کردار آزادانه افراد، درستی یا نادرستی نقد و نظر دیگران به ویژه اهل اندیشه و نظر در باره گزینش و کردار روزمره ی دیگران، و روایی و ناروایی ورود افرادی چون ستارگان هنر و ورزش به جهان سیاست بیانگاریم.
سروش خود را بیهوده و از سر خبط و خطا، در تنگنا و دشواری نقد و نظر در باره خانم گلشیفته انداخت ولی این خطای ایشان، گشودن راه و شیوه های مبارک است برای مطالعه و بررسی دیدگاه های پیشین سروش در باره ی آن جستارهایی که اشاره رفت. پیش از ورود به واکاوی آنچه سروش در این دفاعیه چهاربندی -یک تا چهار- نوشت، بر خود لازم می دانم این را یادآوری کنم که در جهان سیاست -به ویژه در دوره ی بی رحم شبکه های اجتماعی مجازی- ورود و بیان نظر هر کسی، بخصوص اگر صاحب کتاب و منبر و اهل قلم و نظر باشد، همین واکنش ها را خواهد داشت. در میان مردمان ایران که روابط قدرت و سیاست زندگی آنان را دچار پریشانی و جان و دل شان را دچار روان نژندی کرده است، این پنداشت زهرآلود برساخته شده که سیاست و قدرت پیوندی تنگاتنگ با منافع بدیهی وحقوق راستین و نخستین آنان دارد، پس در برابر اندیشه و بیاناتی که آنها را ناهمساز با اندیشه ها، آرا و منافع سیاسی خویش می انگارند، واکنش خشم آلود و گاه دشمنانه دارند.
دکتر سروش با اینکه سال ها بخاطر نگاه نوین او به نقش دین در قدرت، نقش علم و عقل در فهم مذهب و بدفرجامی نظام های ایدئولوژیک، از سوی حواریون قدرت و اصحاب مکنت و پیروان فقاهت، مورد نواختن قرار گرفته، بی آنکه چندان وقعی به آن همه بیداد نهد، وقتی نقد و نظرش در باره گلشیفته با واکنش گسترده ی مردمانی که برای دگرگونی چشم به فردا دوخته و امیدی برای دادستانی در آتش خیال و اندیشه پخته بودند، روبرو گردید این چهار بند را چنان شتاب آلود برای بیان بهتر و دفاع نوشت که بی سرانجامی سلام و آشفتگی کلام و پیروزی لشکر و حرامیان ظلام در آن آشکار بود. این آشفتگی کلام و پریشانی بیان، البته نه از ترس اراذل و اوباش قدرت، یا هتاکان باری به هر جهت، بلکه از آن سر است دکتر سروش به واسطه گلشیفته ناگهان با خویش روبرو شد که چون پیرانه سر آن جایگاه والایش در آزادگی علمی، و وجدان آرامش بخاطر دلیری در پرسشگری و گستردانیدن دانش، بیهوده و نابهنگام و از سر خبط و خطایی، اینگونه در کارزار با زیبارویی فتان در خطر نهیب دوستان، دشنام دشمنان و بدگمانی شاگردان قرار گرفت.
برای دکتر سروش سنجه بزرگی درد و درستی این نهیب ها و دشمنی ها و بد گمانی ها، نه نظر و شماتت و دشنام خلق، که نقد و چون و چرا خود با خویشتن بود که گریبان اش را به سختی گرفته و بر سر همه اندیشه ها و نوشته های پیشین اش بر زمین کوفته و بر او چنین تاخته که در پوستین دیگران افتادن و عیب شان را این چنین نمودن، با کدام یک از آموخته ها و آموزه های پیشین ات همساز و هم رای است؟! شگفت آنکه آن چهار بند هیچ نشانی از شیوه نگاشت نامه و نوشته و پاسخ های پیشین به مخالفان فکری و دشمنان سیاسی نداشت. در آن نامهها و نوشتهها و پاسخ ها، خروش سروش واژه ها را به لرزه در می آورد و بی پروایی او گاه دوستان را هم برمی آشفت، هر چند غرور نهفته در آنها دل را از مهراش به طپش وامی داشت ولی عقل از مهابتش می ترسید و دل نگران، خاموشی و شکیب برمی گزید. ولی این چهار بند هیچ نشانی از آن خروش ها و بی پروایی ها و گردن به غرور و انکار برافراشتن ها ندارد. گلشیفته زیباروی با آن اندوه گنگ در چهره اش که بیش از حسرت و ترحم، پرسش و چرایی را برمی انگیزاند و درخشش چشمان راستگویش، دیگران را به جستن و یافتن جان و دل ناآرام و غمزده اش می خواند، سروش را به سوی نهاد و ضمیر خود فراخواند تا خویش را در ترازوی نقد خود نهد.
سروش در این چهار بند کوششی نافرجام و استدلالی بی سرانجام برای دفاع از خویش می کند. ایشان در میان تاختن بخاطر برهنه شدن گلشیفته -به عنوان امری غیراخلاقی یا رویدادی نابهنجار- و نادرستی ورود او به جهان سیاست که گویی گاه این نادرستی را بخاطر اهل هنر بودن او می داند و گاه بخاطر همان برهنگی، سخت سرگردان است و هیچ نمی تواند نه علت تاختن به برهنگی اش را روشن کند و نه استدلالی درست و منسجمی برای چرایی ممانعت او از ورود به سیاست را ارائه دهد.
نخست، آن عمل برهنگی را "عمل نامحترم از سوی شخصی محترم" می داند. سروش در این عبارت "عمل نامحترم از شخص محترم" جداسازی نگران کننده ای را به جا آورده است، که اگر چون ابزار فکری و ایدئولوژیک در دست قدرت قرار گیرد نتایج هولناکی در پی می تواند داشته باشد. چیزی که در اینجا به دست دکتر سروش روی داده است، تفکیک رفتارهای افراد از شخصیت آن با این هدف است که می توان به برخی از رفتارهای کسی که زشتش می دانیم بتازیم، بی انکه به شخصیت و هستی واقعی فردی و اجتماعیش آسیبی وارد شود! به بیانی به تمامی عوامانه، برای نمونه می توان به کسی دشنام داد، سرزنش و نکوهشش نمود و در برابر اعتراض او یا دیگران توجیه کرد که من صرفا فلان رفتار زشت او را سرزنش کردم و کاری به آبرو و جان و مال او یا به تعبیر سروش با شخصیت او نداشتم! بر این اساس آیا می توان این گونه نتیجه غیر قابل باوری گرفت که از نظر دکتر سروش شخصیت افراد پیوند چندانی با گزینش ها و کردارها و کنش های او که در حیطه اقتدار عقل سلیم برآمده از اراده و اختیار اوست ندارد؟ بر همین روال می توان انتظار داشت که یکی از مخالفین یا منتقدان دکتر سروش، مثلا با دست مایه قرار دادن نظر جدید او در باره قران و وحی در آن، او را نابخردی پریشان گوی بداند، و سپس او را از نوشتن و نقد و نظر برحذر داشته و وقتی با مخالفت دیگران روبرو گردد، بهانه آورد که آن نظر سروش در باره وحی، ربطی با شخصیت سروش ندارد، پس نظر اهانت بار او صرفا در باره همین نظر است نه در باره دکتر عبدالکریم سروش! چنین تفکیکی از این حیث می توان نتایج نگران کننده ای را بیافریند که می توان به کمک آن یک فعل قبیح و زشت کسی را بر سر دست گرفت و به بهانه آن بدنامش نمود، یا باور و علاقیش را نابود کرد و حتی زندگیش را ستانید و در پایان گفت، این دشمنی با شخصیت او نیست بلکه تنها آن فعل زشت را نکوهش کرده ام.