Thursday, Feb 23, 2023

صفحه نخست » قصه ای رویایی، به نام انتخاب آزاد نوع حکومت و انتخاب آزاد حاکمان در جامعه استبدادزده؛ ف. م. سخن

2A5D4BC4-A47C-4233-BED3-E8B1102C1F35.pngامروز می خواهم قصه ای قشنگ و زیبا برای تان تعریف کنم:

فردا، همین فردا، حکومت نکبت اسلامی بدون هیچ مشکلی سرنگون می شود، و عده ای که امروز به نام اپوزیسیون آن ها را می شناسیم، بدون هیچ مشکلی، تمام ارگان ها و نهادهای کشوری در اختیارشان قرار می گیرد، و چون این یک قصه ی زیبا و امید بخش است، هیچ نیروی مسلح و امنیتیِ پیدا و پنهانی در مقابل مردم پیروز قرار نمی گیرد، هیچ نیروی مخالف حکومتی به جان دیگری نمی افتد، هیچ کس در هیچ نقطه ی ایران ادعای «سرزمینی (!)» نمی کند، هیچ کس به اسم این که من طی ۴۴ سال بیشتر از همه مبارزه کرده ام و کشته داده ام، به جلوی صف داوطلبان تشکیل حکومت جدید نمی پرد، هیچ کشور خارجی، برنامه و طرح خبیثانه ای برای در اختیار گرفتن حکومت بعدی به نفع خود پیاده نمی کند، و همه چیز مثل یک قصه ی شیرین، تمیز و قشنگ، بدون تعلیق و پیچیدگی های افسرده کننده، در چند صفحه با نقاشی های رنگی رویایی پیش می رود و مردم دست افشان و پاکوبان، بدون هیچ نگرانی یی، در حالی که هفت شبانه روز جشن و تعطیلی ملی اعلام شده است در خیابان ها به رقص و پایکوبی می پردازند و آتش بازی ها می شود و در کشور رویایی ایران، اپوزیسیون در حالی که همه دست به دست هم داده اند و نیش شان تا بنا گوش باز است، می نشینند و مجلسی ترتیب می دهند برای چگونگی برگزاری انتخابات مجلس موسسان، و آن مجلس بر اساس انتخابات کاملا آزاد و بدون ریا و بدون تقلب، از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال ایران، از ده پشتکوه تا کلان شهر تهران از مردمِ در حال شادمانی و رقص، آرای شان را اخذ می کند و مثلا اگر دو نوع حکومت در نظر گرفته شده یا پنج نوع حکومت در نظر گرفته شده یا اصلا بیست نوع حکومت با در نظر گرفتن حکومت های موجود در جهان در نظر گرفته شده، یکی از این انواع حکومت انتخاب می شود و بعد هم بسته به نوع حکومت، مدیران و گردانندگان جدید با خنده و شادی بر سر کارهای خود می روند و به صفحات آخر کتاب قصه که می رسیم، همه شاد و خندان، دست در دست هم کشوری می سازند شبیه به سوییس و در حالی که فرشته های قشنگ، در حال پایین کشیدن پرده ی نمایش هستند، داستان ما به انتها می رسد تا دوره ی جدیدی در کتابی جدید آغاز شود.


داستان قشنگی ست و نیش خواننده هم با خواندن آن تا بناگوش باز می شود و می رود که به خیابان ها بریزد، و با نعره ی این و آن دست به دست هم بدهند و بروند که کاخ ستم را سرنگون کنند و به این رویای زیبا صورت تحقق بخشند.

در این لحظه ناگهان یک نره خری، به نام ف. م. سخن مثل اجل معلق، در حالی که رحم و شفقتی هم ندارد، ما را تکان تکان می دهد که آهای پاشو پاشو لنگ ظهر شد تو هنوز خوابی و داری خواب می بینی! پاشو امروز باید سه شیفت کار کنی تا بتونی گوشت کیلویی نیم میلیون تومن بخری که زن و بچه ات رنگ شون از نرسیدن پروتئین به بدن شون زرد شده! و شما در حالی که به او و جد و آبادش فحش و بد و بیراه می دهید، چشم ها تان را می مالید و رویاهاتان در چشم بر هم زدنی، تبدیل به نقاط ریز نورانی می شود و همین جور نور ها کم و کمتر می شود تا دوباره تیرگی زندگی واقعی بر قلب و مغز شما حاکم می گردد....

آیا داستانی که برای تان تعریف کردم، داستان شوخ طبعانه ی خنکی نبود و شما را عصبانی نکرد؟

قطعا شما را عصبانی کرد. نویسنده را هم عصبانی کرد. انتخاباتی چنین آزاد و مفرح در جامعه ای استبداد زده حتی بعد از سقوط حکومت مستبد چیزی نیست جز یک دروغ بزرگ، یک دروغ که حتی بچه های امروز را نمی فریبد...

پس واقعیت چیست؟

در نوشته ی بعدی در باره ی واقعیت با هم صحبت می کنیم...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy