Thursday, Mar 16, 2023

صفحه نخست » اتوبوس شاهزاده با رانندگی مسیح علی نژاد و نقشه خوانی عبدالله مهتدی!؛ ف. م. سخن

A3F80771-5013-4008-ADAE-91286E4FB6D7.pngشاهزاده رضا پهلوی فرمودند:
این ائتلاف، اتوبوسی است که هر کس بخواهد می تواند سوار آن شود (نقل به مضمون).

البته تمثیل و آنالوژی هیچ وقت نمی تواند عین واقعیت را منعکس کند ولی بشر برای درک مطالب ناچار به استفاده از چنین صنایع گفتاری ست. آقای شاهزاده رضا پهلوی هم برای متوجه کردن بهتر مردم، از آنالوژی اتوبوس استفاده کرده اند و این اتوبوس را که قرار است در مسیر بر اندازی حکومت نکبت و به سمت آزادی حرکت کند بر سر زبان ها انداخته اند.

من نیز این تمثیل را می پذیرم و بر اساس آن داستان کوتاهی می نویسم که وضعیت این اتوبوس و موقعیت ما را نسبت به آن بهتر نشان دهد.

اولا این اتوبوس اتوبوسی ست با تعداد محدودی صندلی درجه یک، و چند تایی صندلی درجه دو و درجه سه.

بر صندلی های درجه یک، ابتدا ۸ نفر نشسته بودند که دو نفرشان بی هیچ توضیحی، ظاهرا همان اول حرکت از اتوبوس پیاده شدند و ۶ نفر باقی ماندند.

یکی از این صندلی های درجه ی یک متعلق به راننده است. دیگری متعلق به شخص نقشه خوان که به راننده می گوید کدام طرف برود.

راننده، خانمی ست گل به سر به نام خانم مسیح علی نژاد.

او که تازه رانندگی اتوبوس یاد گرفته و گواهی نامه ی رانندگی اتوبوس اش از انگلیس و امریکا صادر شده و هرگز در جاده های پر پیچ و خم بیابانی و مال روی ایران نرانده و همواره در ایران سوار ماشین لوکس اصلاح طلبان حکومتی بوده و آن ها بوده اند که ماشین شان را به هر طرف که می خواسته اند می رانده اند و ایشان مشغول به به و چه چه گفتن نسبت به رانندگی این اصلاح طلبان بوده و چشم هایش هم نسبت به مسیری که طی می شده طبق اظهارات خودش بسته بوده باری... ایشان پشت فرمان نشسته و دنده ی اتوبوس را با نیم کلاچ های فجیع، با خارخار و خر خر عوض می کند طوری که احتمال سوختن تمام و کمال کلاچ بسیار زیاد است.

3D6A60B6-25D6-4BC3-8345-CDC59FE26C7B.jpeg

او در مسیری می راند که یا جی پی اس های خارجی به او نشان می دهند، یا فرد نقشه خان بغل دستی اش که لُنگی هم بر گردن دارد و اسلحه ای بر کمر، به او می گوید. این نقشه خوان، جناب عبدالله مهتدی ست که علاقه ی بسیار زیادی به سرزمین مادری اش دارد و اصولا دوست دارد تمام مسافران اتوبوس از هم ولایتی های خودش باشند و اتوبوس هم فقط به سمت ولایت او حرکت کند، و هموست که مسیری را که راننده باید طی کند انتخاب می کند و به راننده نشان می دهد.

آرم این اتوبوس هر چند ساخت ایران است و قرار است در کشور ایران رانده شود و در خدمت تمام مردم ایران باشد، فقط یک «مشت زمخت» است که کلمه ی «زن» در درون آن مستتر است و دریغ از یک آرم ملی، نقشه ی ایران، یا پرچم شیر و خورشید نشان.

اما مسافر درجه ی یکِ دیگر،،، شخص شاهزاده رضا پهلوی ست.

او شخصیتی ملی و بین المللی ست. پدر ش و پدر بزرگ اش پادشاهان ایران زمین بوده اند. مادر ایشان ملکه شهبانوی ایران است که عمرش دراز باد. خودش شخصی بسیار با کلاس و آداب دان است که همنشین پادشاهان و روسای ممالک بزرگ جهان بوده است. مثلا او در جوانی، با ملکه ی انگلستان نشست و برخاست داشته و از نیل آرمسترانگ اولین مسافر کره ی ماه موشک مدل هدیه گرفته و سطح و سطوح ایشان در این اندازه ها ست.

او که خاکی و فروتن است، و هر کس هر شعاری می دهد برای همراهی با او همان شعار را تکرار می کند و روی تی شرت اش همان شعار را می نویسد که همه با هم در داخل اتوبوس دوست هم باشند و کسی به جان کسی نیفتد و مثلا نقشه خوان یهو تپانچه اش را بیرون نکشد و از این حرف ها....

باری چون شاهزاده، خیلی افتاده و خاکی ست، راننده و نقشه خوان، به او می گویند که:
رضا جون! شما برو اون عقب، ما در عقب اتوبوس رو باز می کنیم تو داد بزن:
انقلاب! آزادی! بیا بالا! این اتوبوس واسه همه است! جا واسه همه هست!

و مردم هم که می بینند فرد موجهی که پسر شاه بوده و هزار برتری اخلاقی و شخصیتی و خانوادگی نسبت به راننده و نقشه خوان و دیگر مسافران اتوبوس دارد سعی می کنند یکجوری به طرف اتوبوس بدوند و شده آویزان بشوند بلکه آن ها هم مسافر این اتوبوس شوند که نمی شوند چون اولا اتوبوس پر است از افراد شناس و ناشناس نایاکی و غیر نایاکی و بادمجان دورِ راننده و نقشه خوان چین و این حرف ها.

ثانیا اتوبوس اصلا معلوم نیست که ایستگاه ش کجاست، سمت سوار شدن اش کجاست، محل توقف اش کجاست، مقصد نهایی اش کجاست!

بنده ی خدا، شاهزاده ی فروتن، برای مسافران آب می آورد و در گفت و گوهای مطبوعاتی اش از ذخایر آب کشور ایران و محیط زیست و این ها می گوید در حالی که اتوبوس با بوق های شیپوری مداومی که راننده می زند و با ناز و غمزه و عشوه خرکی هایی که نقشه خوان می آید همینجوری با سرعت شونصد کیلومتر بر ساعت، در اتوبان های اسفالته و شش بانده ی محله ی جرج تاون دی سی و شهرهای بروکسل و رم و تورنتو و لاهه به پیش می تازد و خبرنگاران رسانه های بزرگ از این اتوبوس و راننده اش فیلم و عکس و خبر به سراسر جهان مخابره می کنند و ما کسانی که در حال دویدن به دنبال اتوبوس مزبور هستیم هن هن کنان، بال بال می زنیم که بابا ما را هم به گفته ی شاهزاده دستکم مثل هندی ها روی سقف اتوبوس سوار کنید ولی کسی عین خیال اش نیست!

وقتی از نفس می افتیم و دو تا بد و بیراه نثار اتوبوس و راننده اش می کنیم اتوبوسْ دوستان، بر ما رو تُرُش می کنند که تو چرا به اتوبوسی که حامل شاهزاده است بد و بیراه می گویی!

و این بود داستان اتوبوسی که در مسیر جاده ی بر اندازی و به سمت محله ای به نام آزادی در حال رانده شدن است تا ببینیم کجا چرخ اش پنچر می شود یا موتورش یاتاقان می چسباند یا راننده اش غش می کند و به دره می افتد، یا شاید هم به مقصد ش در نقشه هایی که نقشه ی ایران نیست برسد! کسی چه می داند.... :)



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy