Sunday, Apr 16, 2023

صفحه نخست » بازبینی نقادانه گذشته در دو کتاب از مسئولان سازمان‌های چپ، اسد سیف

dw.jpgاسد سیف - دویچه وله

سقوط حکومت شاه، ظهور جمهوری اسلامی و آغاز سرکوب مخالفان گذشته‌ای‌ست محتاج بازبینی. نقی حمیدیان در "بر بال‌های آرزو" و باقر مرتضوی در "از وحدت تا فروپاشی" در این بازبینی گام نهاده‌اند. نگاه اسد سیف به این دو کتاب.

تاریخ با آگاهی از رویدادهای کوچک جان می‌گیرد. این رویدادها گاه به تنهایی چنان کوچک و بی‌ارزش جلوه می‌کنند که خواننده فکر می‌کند، به کار تاریخ و پژوهشگر آن نمی‌آید. در آگاهی از همین رویدادهای کوچک است که گاه بخشی از تاریخ بازنویسی می‌شود.

با کشف هر سند به ظاهر کوچک و بی‌اهمیتی‌ست که تاریخ هر روز روشن‌تر از پیش نوشته می‌شود. در واقع در کار نوشتن تاریخ، آن تاریخ‌نویسی موفق است که حدس و گمان را کنار گذاشته، بر سندهای بیشتری استناد کند.

تاریخ‌نویسی در کشورهای استبدادزده و حکومت‌های ایدئولوژیک مشکلی دیگر نیز به همراه دارد. در این کشورها تاریخ باید همیشه به نفع حاکمیت نوشته شود. نمودهایی از این‌گونه تاریخ‌نویسی را در کشورهایی چون اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین دیده‌ایم. در ایران نیز همیشه چنین شکلی از تاریخ‌نویسی حاکم بوده است.

جمهوری اسلامی نیز در ژرفش همین فرهنگ از تاریخ‌نویسی گام برداشت و تاریخی نوشت که آغاز آن پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ بود.

در همین روند و چنین فرهنگی است که سازمان‌های سیاسی نیز پیوسته‌ایام می‌کوشند بخش‌هایی از هستی اجتماعی خود را از تاریخ خویش حذف کنند.

👈مطالب بیشتر در سایت دویچه وله

از وحدت تا فروپاشی

"از وحدت تا فروپاشی- اسنادی از اختلافات درونی حزب رنجبران ایران" کتابی‌ست ویژه در راستای فاش‌گویی تاریخ. این اثر را باقر مرتضوی در ۵۵۰ صفحه فراهم آورده تا نوری بتاباند بر گذشته حزبی که خود زمانی از مسئولان آن بوده است.

این حزب که در سال ۱۳۵۸ از وحدت چند سازمان در تهران، "با الگوبرداری از چین، تئوری سه‌جهان را به عنوان یکی از اجزای اصلی خط‌مشی عمومی خود در مبارزه علیه دو ابرقدرت تعیین نمود"، بنیان گرفت و آغاز به کار کرد. وحدت اما دوام نیافت و حزب به "علت کشمکش‌های درونی و رشد اختلافات به ظاهر لاینحل"، بیش از دو سال نتوانست به فعالیت خویش ادامه دهد. نتیجه آن‌که: در پی سرکوب‌های جمهوری اسلامی، به همراه دیگر نیروهای مخالف، به مقابله با رژیمی برخاست که خود در آغاز از پشتیبانان آن بود.

حزب رنجبران در گرگان، در میان عشایر فارس و کردستان به مقابله مسلحانه با جمهوری اسلامی برخاست. در هر سه مورد شکست خورد و عده‌ای از نیروهایش کشته و یا بازداشت شدند. باقر مرتضوی با علم بر نادانی و ندانم‌کاری رهبری حزب و عدم شناخت از موقعیت موجود، بی‌آن‌که به نقد و تحلیل رفتار آنان بپردازد، اقدام به انتشار اسناد و مدارکی نموده است که بر تصمیم‌گیری‌ها و اقدام‌ها نظر دارند: «اسناد جمع‌آوری‌شده در این کتاب، بدون هیچ تحلیل و نظری منتشر می‌شوند تا در آینده مورد استفاده مورخین و پژوهشگران تاریخ ایران و به ویژه تاریخ جنبش چپ ایران، قرار گیرد.»

خط‌مشی حزب رنجبران نیز هم‌چون بیشتر سازمان‌های دیگر، با یورش روزافزون حکومت، رنگ باخت. در سردرگمی‌هاست که نبرد مسلحانه در دستور کار حزب قرار می‌گیرد. و در ادامه همین سردرگمی‌هاست که مقاومت‌ها به خون می‌نشینند: «این مبارزه نیز جز شکست نتیجه‌ای به همراه نداشت.»

در اسفند سال ۱۳۶۱ عده زیادی از اعضای حزب بازداشت شدند و «این خود سبب تشدید اختلافات درونی شد». کردستان به عنوان آخرین سنگر حزب پناهگاهی می‌شود برای بازماندگان آن که به خود آیند و گذشته را بازبینند و برای آینده تصمیم بگیرند.

پس از هر شکست، همه به دنبال مقصر می‌گردند. شکست‌ها در تاریخ احزاب همیشه آغاز انشعاب‌ها بوده است. از حزب رنجبران نیز در پی شکست‌ها، دیگر چیزی بر جا نماند. آنانی که زمانی با شور و عشق و به "رفاقت" گرد هم آمده بودند تا فردایی زیبا بیافرینند، به مقابله با هم برخاستند، در برابر هم قرار گرفتند و هر یک راهی دیگر برای ادامه زندگی برگزید. از بازماندگان تنی چند با همان نام، به زندگی حزبی خویش ادامه دادند.

باقر مرتضوی در پیشگفتار کتاب می‌نویسد: «اسناد منتشرشده در این کتاب حاصل سال‌ها جست‌وجوی من در راه شناخت بهتر حزبی است که سال‌ها در آن فعالیت می‌کردم». او تأکید می‌کند که نتوانسته به تمامی اسناد دست یابد. به نظر او: «بسیاری از این نوشته‌های به ظاهر بی‌اهمیت بخشی از تاریخ چپ ما هستند و تاریخ را نمی‌توان نادیده گرفت. ما همان‌بودیم که در این اسناد دیده می‌شود. نمی‌توان با عقل امروز دیروز را محکوم کرد ولی می‌توان با منطق تاریخ و نگاهی تاریخی به انتقاد از آن برخاست.»

باقر مرتضوی به درستی یادآور می‌شود که: «فاجعه انقلاب آن‌جا خود را نشان داد که دریافتیم که بنیان شکست پیش از آن‌که در ارتجاع حاکم خانه داشته باشد، در ناآگاهی ما ریشه دارد... ما از تئوری‌های چینی و روسی و ده‌ها تئوری کج و معوج آن سوی مرزها... مذهب ساخته بودیم و می‌خواستیم با این مذهب ناشناخته‌ی خود به جنگ مذهبی برویم که خمینی می‌خواست بر کشور جاری گرداند. ما از مذهب خمینی هم چیزی نمی‌دانستیم؛ نه آثارش را خوانده بودیم و نه از قدرت و نفوذ آن در جامعه اطلاع داشتیم.»

"از اتحاد تا فروپاشی" نیز گوشه‌ای از همین تاریخ است؛ تاریخی که در آن جمهوری اسلامی کشتار مخالفان را آغاز می‌کند و مخالفان نیز در چنین شرایطی، در ندانم‌کاری‌ها و نبود تجربه، به جان هم می‌افتند. ارزش این کتاب نیز در همین است. این‌که از آن تجربه چه درسی برای ادامه مبارزه گرفته شده است.

بر بال‌های آرزو

همه‌چیز از آن‌جا آغاز شد که کشور را سانسور فراگرفت. در پی کودتای ۲۸ مرداد، فصل سرد ناامیدی در هستی اجتماعی کشور آغاز شد. شاه فکر می‌کرد که می‌تواند با حذف آزادی‌های فردی و اجتماعی، دمکراسی را کنار نهد و در پناه سانسور اندیشه و بیان، ایران را به‌سان کشورهای غربی، به مسیر مدرنیته بیاندازد.

در چنین فضایی‌ست که نسل جوان پرچم عصیان برمی‌افرازد تا جوّ سکوت را بشکند. در سرکوب سازمان‌ها و احزاب سیاسی بود که جنبش چریکی در ایران بنیان می‌گیرد تا به باور خود، به راه توده‌ها و برای آنان، از میان اقتدار حاکم، جوانه‌های انقلاب فردا را با خون خویش آبیاری کند.

این نسل در سانسور و خفقان حاکم، امکان آن نیافت تا خود را بشناسد و از واقعیت جهان موجود چیزی بیاموزد. در زمانه‌ای که تاریخ به عنوان ابزاری در خدمت حاکمیت بازنویسی می‌شد، شورشیان این نسل نیز تصمیم گرفتند خود تاریخ‌ساز شوند.

آن‌جا که اعتراض را گوشی شنوا نباشد و معترض به عنوان دشمن سرکوب شود، شورش حق آدمی‌ست، اگرچه به خون بنشیند. شورش شور است، احساسی خوش و زیبا که اگر با آگاهی در پیوند قرار نگیرد، به تراژدی می‌انجامد. نسل چریک در ایران؛ مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی، به چنین دامگهی گرفتار آمدند. جان به کف، عاشقانه و صمیمانه از هستی خویش گذشتند؛ با این آرزو که عدالت و آزادی را برای خلق همگانی کنند.

مرگ حماسی و تراژیک صدها چریک در رویارویی با رژیم حاکم، گوشه‌هایی از تاریخ ایران معاصر است. می‌توان با دیدگاه‌های این نسل مخالف بود، ولی نمی‌توان هستی آنان را از تاریخ کشور حذف کرد.

با انقلاب ۵۷ ده‌ها سازمان و حزب سیاسی از بازماندگان این جنبش شکل گرفتند. "سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران" یکی از همین سازمان‌هاست که می‌توان آن را بزرگ‌ترین سازمان چپ در ایران بعد از انقلاب محسوب کرد. رهبران پُرشور و جوان آن بی‌تجربه‌تر از آن بودند که توان رهبری توده سازمانی را در کشمکش‌های سیاسی حاکم داشته باشند. نتیجه آن‌که: درگیری‌های درونی با انشعاب‌های بی‌پایان آغاز شد.

سازمان "فدائیان اکثریت" زاده چنین شرایطی‌ست. این سازمان که پس از چند سال در نهایت به وحدت فکری با حزب توده و اتحاد شوروی رسیده بود، در آستانه وحدت سازمانی با حزب توده، در پی یورش به این حزب و سرکوب نیروهای آن، خود را در محاصره حکومت یافت. «روحانیون و حزب جمهوری اسلامی که نیروی هدایت‌کننده روحانیت هوادار آیت‌الله خمینی بود، با سوء‌استفاده از احساسات مردم در دفاع از میهن و بسیج پایگاه اجتماعی‌اش موفق شد در یک رویارویی بسیار خشن و خونین تمام نیروهای رقیب اعم از آزادی‌خواهان مذهبی و نیروهای انقلابی دگراندیش را از صحنه سیاسی کشور حذف کنند و حاکمیت انحصاری ولایت فقیه را تا اواسط همین سال برقرار نمایند. به این ترتیب دنیایی از آرزوها و امیدهای شیرین ملت ایران را به یأس و شکست و نابودی کشاندند!»

در چنین شرایطی رهبران سازمان به ناگزیر به اتحاد شوروی گریختند، به این امید که در آرامش راهی برای ادامه مبارزه بجویند.

حضور در اتحاد شوروی واقعیتی را بر آنان آشکار نمود: ما «هیچ‌یک از رهبران سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در باره‌ی اتحاد شوروی و وضعیت واقعی آن کشور اطلاع و آگاهی روشنی نداشتیم... شگفت آن‌که هرگز گمان نمی‌کردیم روز و یا روزگاری به آن کشور پناهنده شویم.»

اگر زنده ماندن و فرار از دام‌های جمهوری اسلامی را یک شانس محسوب کنیم، فرار به کشورهای غربی موهبتی بود که فراریان در آن به جهانی بزرگ‌تر پرتاب می‌شدند و امکان این را می‌یافتند تا با چشمانی باز و فکری بازتر به جهان بنگرند.

فرار به اتحاد شوروی اما فاجعه‌ای بود که تنها شانس فراری، همانا فرار از دام‌های مرگ جمهوری اسلامی بود. در این کشور نه تنها هیچ افق روشنی نوازشگر چشم و ذهن نبود، بلکه انگار عقربه‌های زمان سال‌ها در آن دیار متوقف مانده بود. مدرنیزاسیون در اتحاد شوروی بسیار کند پیش رفته و سال‌ها از زمان شاه در ایران عقب‌مانده‌تر بود. در همین عقب‌ماندگی، فرهنگ ریا و تزویر و رشوه به سنت تبدیل شده، در باندبازی‌های رایج، دوران شکوفایی خود را می‌گذراند.

نخستین پرسش از همین نخستین دیدار با "سوسیالیسم واقعا موجود" به ذهن می‌نشیند و تخریب جهان آرزوها آغاز می‌گردد.

"بر بال‌های آرزو" اثر نقی حمیدیان بر فراز چنین خیال‌هایی شکل می‌گیرد. او که در شمار رهبران سازمان به اتحاد شوروی مهاجرت کرده، خاطرات سیاسی خویش را از هفت سال حضور در تاشکند، فعالیت‌های سازمانی در گذشته و حال، شکل‌های رابطه با رهبران و مسئولان کشور شوروی، روابط نیروهای سازمانی با یکدیگر از یک سو و با رهبری سازمان از دیگر سو، گزارش‌هایی از ادامه فعالیت سازمان در داخل کشور، باندبازی‌های درون‌سازمانی، رابطه سازمان با حزب توده ایران، رهبری سازمان با تشکیلات داخل کشور و ادامه بازداشت‌های یاران در ایران، همکاری سازمان با حزب توده در اداره "رادیو زحمتکشان"، زندگی سیاسی و اجتماعی اعضای سازمان در تاشکند و باکو، موج اعتراض‌ها و آغاز مهاجرت اعضای سازمان به کشورهای غربی و سرانجام مهاجرت نویسنده به سوئد و خروج از سازمان را در کتابی به حجم ۶۸۶ صفحه نوشته است.

این اثر پیش از آن‌که خاطرات سیاسی نویسنده باشد، گوشه‌هایی‌ست از تاریخ "سازمان اکثریت". نویسنده تا آن‌جا که امکان داشته کوشیده است سخنان خویش را مستند ارایه کند. از آن‌جا که امکان استفاده از اسناد سازمان را نداشته، کوشیده تا در کنار یادداشت‌ها و یادمانده‌های خویش، به کسانی دیگر از رهبری وقت سازمان رجوع کند و با استفاده از یادمانده‌ها و یا یادداشت‌های آنان این مجموعه را فراهم آورد.

این کتاب را که "نشر باران" در سوئد منتشر کرده است، در واقع جلد دوم از کتابی با عنوان "سفر با بال‌های آرزو" است که پیش‌تر منتشر شده بود و از جمله به نقد خط‌مشی سازمان در رابطه با جمهوری اسلامی می‌پرداخت. کتاب دوم اما در بیست فصل تدوین شده و از آغاز مهاجرت یعنی ورود به اتحاد شوروی در سال ۱۳۶۲ تا خروج از آن سال ۱۳۶۸ را در بر می‌گیرد. نویسنده یادآور شده که دیگر یادمانده‌های خویش را نیز در جلد دیگری منتشر خواهد کرد.

نقی حمیدیان با انتشار این اثر کوشیده است بر بخش‌هایی از تاریخ چپ ایران نوری بتاباند. در این شکی نیست که این کتاب سندی خواهد بود برای تاریخ‌نویسان، نه تنها در نوشتن تاریخ چپ ایران، بل‌که در نگارش تاریخ تبعید و مهاجرت ایرانیان به اتحاد شوروی.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy