Sunday, Apr 16, 2023

صفحه نخست » این حکومت با مردم آن کرد که مغولان نکردند، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpg

"تأمین جانی از جامعه رخت بربست و امنیت مالی، سکه بی‌رونقی شد. مغولان برای چپاول اندوخته‌های جامعه، از هیچ کاری رویگردان نشدند... تار و پود قشرهای جامعه در شهرها از هم گسست. حرفه‌ها و پیشه‌ها رونق خود را از دست دادند و صاحبان حِرَف از شهر و دیار خود آواره شدند. اینجا و آنجا مردمانی گرد آمدند و نهضتی را علیه مغولان راه انداختند لیکن به شدت سرکوب شدند. یأس و ناامیدی جامعه را فراگرفت.
روزگاری که اقتضای آن چنین است که همه منفعت خود را بجویند و فقط در پی آن باشند تا خود از معرکه بگریزند و هرگونه عملی که به سلامت جانشان منجر شود انجام دهند؛ اگرچه این اقدام به زیان دیگر افراد پیرامون‌شان باشد آنجا که روی می‌نهی، به هر گامی که می‌روی، ناکامی‌ای خواهد بود و به هر قدمی که بگذاری، نادمی روی خواهد نمود. هیچ منزل قطع نکنی، که صد مشکل نبینی و به هر جهت که روی نهی، گذر بر حد شمشیر است.
"یسوی"

نوشته‌ای به یادگار مانده از یک دوره تلخ و سیاه تاریخ، سرزمینی بنام ایران که مورد هجوم قوم مغول قرار گرفت. نابکارانی که به قول یک جان بدر برده بخارائی، در مورد حمله مغول گفت: آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.
اما دریغ و درد که بار دیگر همان تاریخ در سیمای بسیار تلخ تراز آن در سیمای خمینی و حمله او به این سرزمین تکرار می‌گردد. تلخ تر! چرا که آنچه خمینی و جانشین او با مردمان این سرزمین، با تاریخ، تمدن، بنیان‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی این جامعه آن کردند، که مغول نکرد.

هیچ حمله‌ای به اندازه حمله خمینی که بر راس لشگری از مردم که در یک شور همگانی موهوم، توهم از عدالت اسلامی طوق بندگی بر گردن انداخته و با امید ساختن بهشتی زمینی که خمینی وعده آن میداد تلاش کردند. خمینی که از آزادی‌های سیاسی و عدالت اقتصادی و اجتماعی می‌سخن می‌گفت، اما مهلک تر و صدمه زننده تراز او کسی نبود.

یادی آوری شور، هیجان، امید و پایگوبی یک ملت برای روزهائی سرشار از شادی، از آزادی! که جان و مال بر سر دست گرفته و در مقدم آن سرود همبستگی می‌خواندند چون نیش خنجری در قلبم می‌خلد و درونم را به آتش می‌کشد.

از ملتی که موریانه‌ای بنام جمهوری اسلامی از درون با سلاح زنگار بسته تحجر دینی بنیان‌های تازه پا گرفته اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنها را مورد هجوم قرار داد. از درون خراشید هنوز در کار خراشیدن آن است.

با خودی و ناخودی کردن ملت گسست در بین مردم ایجاد کرد. خدا را از عرش بر زمین کشید جامه ولایت فقیه بر او پوشاند با مردم آن کرد و می‌کند که چنگیز نکرد.

از کودکان دهساله تا نوجوانان و جوانان، میان سال و پیران کسی از تیغ قدار این خون ریز نشسته بر مسند ولایت کسی در امان نماد. متحجر مردی برآمده از قعر تاریخ که هیچ احساسی به این ملت نداشت و خدعه می‌کرد!

برای اجرای یاسای چنگیزی خود، که تبدیل ملت به امت اسلامی و بر قراری حکومت ولایت فقیهی بود.، خودی‌های عقب مانده و فرصت طلب، نان به نرخ روز خور را حاکم بر جان و مال مردم کرد و بدتر از مغولان شمشیر بر آزادگان کشید.
"روسپی نامردمان را بر راس کار‌ها نهاد و گرم رو آزادگان را در بند کرد. "

تلخ است اما واقعی است.
در چهار دهه حکومت مهاجمان بر آمده از دل قرون وسطا به این سرزمین، چنان فجایعی صورت گرفته که قابل مقایسه با هیچ دوره‌ای نیست. این همه فقر، فساد، دزدی، جنایت؟ بی بها شدن علم! حاکمیت جهل! ارجمند شدن دیوان، رواج خرافه، تحقیر هنر، کرامت یافتن ابتذال، یکه تازی لشکریان در سیمای سپاه، بسیج، نیروهای هارشدۀ سرکوب که زیبا ترین فرزندان این سرزمین را به وحشیانه ترین صورت قتل عام کرده و می‌کنند. در شکنجه گاه‌ها و بیداد گاه هائی که با قاضیان خودفروخته که دست‌شان تا آرنج در خون مردم است، روزانه صد‌ها حکم نا صواب در حق معترضان و آزادی خواهان صادر می‌شود.
تلخ است، تلخی زندگی در سایه حاکمی خودشیفه، بی مسئولیت و متوهم، که به چیزی جز منافع خود و تداوم حکومت خویش در سیمای فرزند مستبدتر از خود به هر بها نمی‌اندیشد.
در هیچ دوره از تاریخ ایران، مردم این همه بی بها، سرگشته، مبهوت، سرکوب شده، ایمان و اعتماد از کف داده، گرفتار در روزمرگی که با هراس از آینده بدور خود می‌چرخند، با خشم دندان بر جگر می‌نهند، دست بر دست می‌سایند و با حسرت بر دوران گذشته خود می‌نگرند، وجود نداشته است.
مردمی که روزانه هزار بار لعنت بر خود می‌فرستند که چرا انقلاب کردند. با دایناسورهای تاریخ عهد مودت بستند. هر آن چه به قیمت سال‌ها تلاش بدست آمده بود، بدست خود ویران کردند. سیمای تازه عادت کرده خود به نظم و انضباط جهان معاصر و ظاهر شدن در چهره کشوری متمدن و منطبق با معیارهای قرن بیستم را پس زدند. از روشنفکران حزبی تا منفرد گرفتار در چنگ ایدئولوژی که چیزی جز مبارزه با امریکا نمی‌دانست و هر عقب مانده در ظاهر ضد امریکائی را بر حکومت شاه برتر می‌دانست، بر سرنوشت خود حاکم ساختند.
اما هستند احزاب، سازمان‌ها و کسانی که هنوز بعد چهار دهه با تمام فریاد وامصیبتا کشیدن از حکومت اسلامی زمانی که سخن از مبارزه با امریکا می‌آید، باز در همان جبهه قبلی خود می‌روند، و زیر علم حکومت سینه می‌زنند. همه ما نسلی که از خمینی حمایت کردیم و بدنبال کسی افتادیم که فکری جز بازگشت به هزار و چهار صد سال قبل نداشت، "اقتصاد را مال خر می‌دانست و دانشگاه‌ها را مایه فساد. " در این خود کشی تاریخی مقصریم.
تاریخی تلخ که ماحصل آن برای بسیارانی از مردم آرزوی بازگشت به گذشته است. برای نسلی تازه آرزو به زندگی در سیمای مدرن که شعارشان "زن، زندگی، آزادی" ست.
چرا که از این انقلاب و حکومت بر آمده از آن جز سرکوب، فساد، تحجر، دوروئی، تشتت در افکار مردم، فضائی بس خفقان آور، بی نشاط، دل بهم زن که حکومتیان خود را حاکم بر جان و مال مردم می‌دانند، چیزی ندیده‌اند، حکومتی جبار که حتی از کشتن کودک ده ساله نیز ابائی ندارد. حال مردم بوضوح می‌بینند که چگونه دنیای واقعی ساخته شده، به قیمت سال‌ها مرارت را به قیمت بهشت موهوم وعده داده شده در حکومت اسلامی و عدل علی که هرگز وجود نداشت، به بهای گزاف از دست داده‌اند.
تلخ است قبول این که مغولان آمدند و رفتند، اما این دشمنان مردم که دردا و دریغا از دل همین جامعه بیرون آمده‌اند، "آمدند و کندند و سوختند و کشتند و می‌کشند و می‌برند. اما هنوز نرفته اند"

اگر «یاسوی» زنده می‌شد، اگر قلمش را توان نوشتن این همه فجایع بود، چه می‌نوشت؟
جز این که چون بیهقی قلم بر کاغذ بگریاند همراه با آهی تلخ از درون چون من.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy