در خبرها آمده است:
«دادسرای نظامی سقز و بانه، شلیک نیروهای یگانویژه جمهوری اسلامی به «فریدون محمودی»، از جانباختگان اعتراضات سراسری را تایید کرده، اما گفته چون امکان شناسایی مامور شلیک کننده وجود ندارد، در این پرونده قرار منع تعقیب صادر کرده است....»
اما دو کلمه با جناب قاتل:
آقای قاتل ی که مثلا شناسایی نشدی!
به خیال خودت از مجازات رستی! زدی جوان ما را کشت ی و خودت را قایم کردی و لابد کلی هم عشق و حال می کنی که گیر نیفتادی!
اگر هم عکس و فیلم ساچمه زدن ات را با کیفیت بالا می گرفتند البته باز هم مجازات نمی شدی و بعد از چند سال دواندن خانواده ی این جوان در دادگاه های کردستان، مجازات خفیفی می گرفتی و بعد هم عفو می شدی و پی کار ت می رفتی. به خاطر خودت می گویم: ای کاش گرفتار می شدی و مجازاتکی می شدی و فکر می کردی به خاطر آدم کشی ات حساب پس داده ای و شب ها می توانستی راحت سر ت را بر بالین بگذاری!
اما همین مجازات اندک را هم نشدی و به خیال خودت خیلی زرنگی کردی.
حالا یک داستان برایت تعریف می کنم که داستان آینده ی توست! خوب گوش کن که چه بر سر ت خواهد آمد:
از عراقی ها،،، متجاوز تر و جنایتکار تر که سراغ نداریم؟ داریم؟!
نه نداریم خاصه عراقی هایی که به خاک ما تجاوز کرده اند و دهات و روستاهای مرزی را در دست گرفته اند. بعد از تجاوز به خاک، آن ها به زن ها و دخترهای ما تجاوز کرده اند طوری که وقتی خاک ایران آزاد می شود تعداد زیادی زن و دختر، از متجاوزان عراقی حامله هستند.
بعد عده ای از این متجاوزان اسیر می شوند.
در یکی از این اسارت ها تعداد اسرای عراقی آن قدر زیاد است که اگر با دست خالی هم هجوم بیاورند می توانند اسیر کنندگان را خلع سلاح و نابود کنند.
ناچار طبق دستور العمل و دستور فرمانده، سربازان ایرانی، برای حفظ جان خود، تعدادی از اسرا را می کشند.
اسرایی که طبق معمول همه ی اسیر شدگان، اولا خشاب های شان کاملا خالی ست یعنی تا آخرین تیری که در مسلسل های خود داشته اند شلیک کرده اند و ثانیا حالا که گرفتار شده اند مثل ابر بهاری اشک می ریزند و خمینی خمینی می گویند و عجز و لابه می کنند.
خُب؟!...
حالا بشنو بقیه اش را! آن ها همگی مسلح بوده اند و با تیر و تفنگ با ما می جنگیده اند نه این که مثل جوانی که تو کشتی دست شان خالی باشد و فقط شعار بدهند.
آن متجاوزانِ به خاک، متجاوز به زن و دختر ایرانی بوده اند نه این که مثل جوانی که تو کشت ی، آزادی زنان ایران را از دست هیولاهایی مثل تو بخواهند و برای اعتراض به حکومت، به خیابان آمده باشند.
آن ها تعدادشان زیاد است و اگر به اسیرکنندگان شان هجوم بیاورند آن ها را می توانند خلع سلاح کنند و بکشند.
در چنین وضعیتی می زنیم و آن ها را می کشیم.
حالا یکی از این بچه های ایرانی را که دست به کشتار عراقی های اسیر زده به ذهن بیاور که در آن لحظه ی مرگ و زندگی چنین کاری می کند.
کسی هم به کار او کار ی ندارد چون در موقعیت جنگی است و چون برای حفظ زندگی اش حق داشته چنین کاری بکند.
فکر می کنی سرنوشت آن بچه ی ایرانی چه می شود؟
هیچ! دیوانه می شود!
شب ها خواب کشتاری که کرده می بیند. خواب عراقی هایی که مثل برگ خزان بر زمین ریخته می بیند. در یک کلمه زندگی اش نابود می شود.
حال تو آینده ی خودت را در آینده ی او ببین!
تو یی که یک جوان ایرانی، نه عراقی، یک جوان ایران دوست، نه عراقیِ ضد ایرانی، یک جوان خواهان آزادی زن ایرانی، نه یک عراقی متجاوز به زن ایرانی را می کُشی، و مثل یک آدم بزدل در می روی و به خیال خودت از یکی دو سال حبس توام با ملاطفت می گریزی!
هیچکس هم نداند که تو کیستی، خودت که می دانی!
الان هم که تن ات داغ است و فکر می کنی در راه اسلام زده ای یک ضد انقلاب را کشته ای و کار خوبی کرده ای، اما سیب اسلام و انقلاب و ضد انقلاب، هفتاد بار چرخ می خورد تا پنج سال ده سال بیست سال بعد به زمین بیفتد و تو هم تا آن زمان دستکم ده بار از نظر فکری عوض شده ای.
ولی....
ولی تصویر جوان ی که کشت ی در لحظه به زمین افتادن و جان دادن اش تا زمان مرگ ات همراه ت خواهد بود و تو این صحنه را در تمام ساعت های زندگی ات خواهی دید، در زمانی که کنار مادرت خواهرت پدرت برادرت همسرت فرزندت نشسته ای و داری بگو بخند می کنی....
امیدوارم زنده بمانی و زنده بمانم روزی که می آیی برای رهایی درون ات اعتراف کنی و از خانواده ی جوان ی که کُشتی حلالیت بطلبی و آرامش برای درون ات بخواهی ببینم.
من هم نبینم، مطمئن باش تو از رنج ابدی در امان نخواهی ماند....
سردار کوثری: رضا پهلوی، جوجه ایست که هیکل گنده کرده
زیدآبادی: امامان جمعه را برکنار کنید