ایران یکی از فرزندانِ پاکدامنِ خود را در تبعید از دست داد. دکتر ناصر پاکدامن انسانی شریف، روشنفکری متعهد، آزادیخواهی پرتلاش و پژوهشگری به غایت دقیق بود.
اول بار که بختِ دیدنِ او را داشتم حدود دوازده سال پیش در یکی از سخنرانیهایش بود. آن روز در برابرِ حملاتی که از جانبِ چند تن از حاضران به عملکردِ روشنفکران میشد قاطعانه ایستاد و گفت: «من میپذیرم که یک روشنفکرم!» (آن روز همچنین نخستین باری بود که کسانی را از نزدیک میدیدم که روشنفکری را اتهام، و روشنفکر را متهم در همهٔ امور میدانند!).
مدتی بعد فرصتِ آشنایی فراهم شد، آشناییای که خیلی زود به دوستی انجامید. هر چند وقت یک بار دیداری بود یا تماسی تلفنی، و گفتوگویی که اغلب در بابِ تاریخ بود، یا راجع به کتابی تازه یا پروژهای فرهنگی.
نگاهِ ژرفِ او به مسائل و روشنبینیاش تحسینبرانگیز بود. فروتنانه از مطرح کردنِ نامِ خود پرهیز میکرد، اما سخاوتمندانه دانستهها و امکاناتِ خود را در اختیارِ دیگران میگذاشت. برخورداری از استقلالِ فکری و پایبندی به اصولی مشخص از دیگر ویژگیهای شاخصِ او بودند.
ناصر پاکدامن عمیقاً دلبستهٔ دموکراسی بود و چندین دهه، هم در نظر و هم در عمل، برای تحققِ آن در ایران کوشش نمود. مدافعِ سر سختِ آزادیِ بیان بود و به دفاعِ عام از حقوقِ همهٔ انسانها فارغ از اندیشه و عملِ آنان باور داشت. در عینِ حال از نقدِ جریانِ آزادیخواهی و روشنفکری نیز غافل نبود.
کمالگراییِ او در امرِ پژوهش مانع از انتشارِ بسیاری از کارهایش شد. امیدوارم دستنوشتههای چاپنشده و آرشیوهای اسنادی که با تلاشِ فراوان جمعآوری کرده بود، به همتِ نزدیکان و پژوهشگران هر چه زودتر آمادهٔ انتشار شوند تا همهٔ فرهنگدوستان از زحماتِ ایشان بیش از پیش بهرهمند گردند. یادش ماندگار و راهش پر رهرو باد.
امیر بیگلری
اهمیت پیوند جنبش مهسا و جنبش کارگری، کورش عرفانی
دانش سیاسی در سیاست ورزی، امیر امیری