در حالی که در طول سالهای اخیر خیزشهای اعتراضی متعددی مانند دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ در کشور روی داده، جنبش زن، زندگی، آزادی اولین حرکتی است که ماندگاری خود را به طور نسبی تامین کرده است. این جنبش، با کسب یک پیروزی که نیاز به تثبت و نهادینه شدن دارد -یعنی عدم پذیرش حجاب اجباری-، یکی از سنگرهای مهم نمادین و ایدئولوژیک نظام جهل و جنایت را فتح کرده است. دشمن در حال دست و پا زدن مفلوکانه برای پس گرفتن آن است.
اینک و در این موقعیت، جنبش مهسا در مقابل دو انتخاب روشن قرار دارد: یا تن دادن به یک استراتژی دراز مدت با پیروزیهای موردی، مقطعی و گام به گام تا شاید، در نهایت، منجر به فروپاشی یا اجبار تغییر در نظام سیاسی شود و یا، رفتن به سوی پیوند خوردن با منابع و حوزههای نارضایتی دیگر در جامعه و تبدیل شدن به یک جنبش قوی با هدف روشن سرنگون سازی حاکمیت ضد مردمی آخوندی.
استراتژی نخست ممکن است کم هزینه تر جلوه کند اما بسیار خطرناک است، چرا که به رژیم فرصت میدهد تتمهی ایران عزیزمان را نیز نابود کند و یک «سرزمین سوخته» تحویل ایرانیان بدهد. هرگونه دادن فرصت دراز مدت به رژیم تهدیدی است برای موجودیت ایران و ایرانی. برای این منظور کافیست به وضعیت بحرانی همزمان اقتصادی و اقلیمی نگاه کنیم. فجایع متعددی در کشور و در این دو عرصه در انتظار است و دیر نیست که در همین سال ۱۴۰۲ خود را آشکار سازند. به یاد داشته باشیم که وقتی از مرحلهی «بحران» (crisis) عبور کنیم و به فضای «فاجعه» (catastrophe) بگذاریم، راه بازگشتی نیست. هم اکنون در عمق بحران به سر میبریم، چه بخواهیم باور کنیم و چه نخواهیم.
استراتژی دوم، یعنی پیوند با جنبشهای دیگر برای قویتر شدن جبههی تغییر، بسیار هوشمندانه تر است، چرا که رژیم با عملکرد پرخطا و ساختار مافیایی فاسد و ابله خود زمینه را برای آن فراهم کرده است. میلیونها ایرانی متعلق به اقشار فقیر و کم درآمد -مانند کارگران- به تدریج در حال پیوستن به جمع معترضین هستند. گرانی و تورم لشگری از ناراضیان خشمگین و گرسنه تدارک میبیند که در صورت سازماندهی و رهبری باید به عنوان اهرم تغییر به آنها نگاه کرد.
به همین خاطر، در یک پیوند کارکردی میان جنبش مهسا -که دارای مطالبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است- با جنبش معیشت محور -که مطالبات مادی و صنفی و اقتصادی دارد- میتوان نیروی مناسب برای یک قیام برانداز را تدارک دید. فرمول این قیام عبارت است از ۱) پی گیری اعتراضات متداوم برای رسیدن به اعتراضات سراسری، ۲) تدارک اعتصابات موردی و مداوم برای دستیابی به اعتصابات سراسری و فلج کننده و ۳) تهاجمهای پیاپی و بدون توقف به ماشین سرکوب و دستگاه مالی نظام از طریق حرکتها و حملههای ایذایی.
این فرایند سه جزیی نیاز به دو عنصر «سازماندهی» -یعنی کار جمعی منظم شهروندان برای پیشبرد مبارزه - و «رهبری» -یعنی یک مدیریت هماهنگ ساز اعتراضات و اعتصابات در سطح کشوری- دارد. در سایهی این دو میتوان به پیروزی جنبش امیدوار شد.
بدیهی است که این چارچوب نظری مختصر به کار عملی مفصل احتیاج دارد تا به ثمر نشیند. برای این منظور نیز، «تقسیم کار» میان ایرانیان تغییر طلب چه در داخل و چه در خارج لازم است. این مهم است که هر یک از ما جایگاه خاص خود را در شکل بندی نیروهای فعال در درون ایران و بیرون از آن بدانیم و در آن چارچوب مشخص کاری خود به طور فعال و منظم عمل کنیم. از این جا به بعد، بقای رژیم نه ناشی از قدرت او، به دلیل ضعف ما خواهد بود.
این را بدانیم که کشورمان ایران در لبهی یک پرتگاه واقعی است. یا مردم ایران آن را نجات میدهند یا دشمنان ایران آن را به درون درهی اضمحلال تاریخی هل خواهند داد. انتخاب با ماست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@