ویژه خبرنامه گویا
هم میهنان چپگرا و پیرو مکتبهای رنگانگ کمونیزم و سوسیالیزم ما بدون شک نخستین جمله مانیفست حزب کمونیست به نگارش مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ میلادی را به خوبی حفظ هستند که صحبت از گردش «شبحى» در اروپا میکند که همه نیروهاى کهن براى تعقیب مقدس آن متحد شدهاند.
با تولد قابل پیش بینی اما غافلگیرانه جنبش انقلابی زن زندگی آزادی در پی قتل مهسا امینی، جامعه سرخورده و بی آینده ایران، با بازیابی توان ملی و اعتماد به نفس و البته جانفشانی، دستیابی به آزادی و حقوق انسانی خود در فرای عمر ننگین رژیم جمهوری اسلامی را امری امکانپذیر و واقعی یافته است.
در این راستا هر انسان ایرانی که حتی ذرهای از مهر میهن و آرزوی سرنوشتی بهتر برای امروز و فردای مردم آن در وجودش بوده خود را همسو و متعلق به این جنبش پنداشته و در حد توان و امکاناتش در گسترش و پیروزی نهایی آن گام برداشته.
شکی نیست که هیچ فرد یا گروه و سازمان حق این را نداشته و ندارد که تعیین کند چه کس یا کسانی «اجازه» حضور در این جنبش و طبیعتا بیان خواستههای اجتماعی و سیاسی خود در ایران پس از سرنگونی رژیم را دارند.
در این میان، شاهزاده رضا پهلوی و هواداران او از آغاز این جنبش دوشادوش سایر هم میهنان خود در همه اعتراضات ایرانیان خارج کشور حضور داشته و با تکیه بر چهاردهه مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی و کارنامه خدمات خاندان پهلوی، خود را به عنوان یک نیروی اجتماعی موثر و حذف نشدنی در مسیر آزادی ایران نشان دادهاند.
تا آنجا که امروز چه ما صادقانه بخواهیم و یا لجوجانه نخواهیم، رضا پهلوی به یک نماد اصلی مبارزه ایرانیان خارج کشور در پشتیبانی آنها از مبارزات مردم داخل کشور تبدیل شده.
با این حال ارتجاع فکری برخی روشنفکران دینی و لنینی که هنوز با شکست آرمانهای تخیلی و انقلابیشان به دست رژیم تبهکار ولایت فقیه کنار نیامدهاند، این بار آنها «پیروزی» خود را در ابراز نفرت از خاندان ایرانساز پهلوی و ادامه مبارزهشان با شاه فقید و به تبع آن رضا پهلوی و مشروطه خواهان میپندارند.
و در این راه از هیچ انتقاد و تهمت و حملات غیرمنصفانه علیه او کوتاهی نمیکننند، چون برای آنها «شبح شاه» و بازگشت مشروطه پادشاهی به ایران وحشتناکتر از تحمل جمهوری اسلامی است!
احمد وحدت خواه