تندتر شدن شیب سرنگونی جمهوری اسلامی معیارهای مشترک میان سهامداران «فتنه ۵۷» را چنان به جابجایی نقشها و رفتارهای ناشیانه کشانده است که سیاست فتنه سازان برای کاستن از توان و کارایی جنبش انقلابی به دست انداز افتاده است و اکنون به علت کمبود منابع سیاست ورزی، در کنار پهلوی ستیزی دروغ محور، حمله و توهین به شاهزاده رضا پهلوی، اینک به عملیات انتحاری روی آوردهاند.
پشتیبانی فکری این سیاست که با برنامهریزان دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی و با تولید کلیدواژگان «صدای پای فاشیسم»، «رهبر تراشی» و اینک «مصادره» مدیریت میشود، از طریق کسانی که در دو رنگی روی آفتاب پرست را کم کردهاند و در مکر روی روباه را سفید، هدایت و دنبال میشود. رژیم اسلامی اکنون با به خدمت درآوردن برخی از ماموران امنیتی اقلیمی در شمال عراق که در کشورهای غربی در پوشش ژورنالیستی برون سپاری شدهاند، و نیز با کمک سربازان نه چندان گمنامش، سناریوهایی برای خنثی سازی کنشهای سیاسی و بازیگران مطرح سیاسی با و با یک اسم رمز دنبال میکند. ولی این صحنه سازیها که همیشه با یک نت تکراری در خلع سلاح مخالفان سیاسی دنبال میشود بارها به دلیل فقدان محتوای اصولی و مجریان کم مایه و متوهم، ناکارآمدی خود را ثابت کرده است و به جایی نخواهد رسید.
ا
نگ مصادره انقلاب ملی و دیگر تهمتهای ناروا، آن هم با روایتهای جعلی، از سوی «زوجین» استمرار طلب به کسی که نامش در خیابانهای کشور طنین انداز گردیده است، بیشتر کاهلی ذهن این زوج زندانی!؟ و اربابانشان را نشان میدهد. فقر فکری و فرهنگی سرانجامی جز اراجیف ندارد. این ملق زدنها، صرف نظر از بینوایی حاملانش، از یک سو، بیانگر موقعیت شکننده رژیم اسلامی است و از سوی دیگر، چشماندازهای دلگرم کننده برای جنبش انقلابی را به تصویر میکشد. انحطاط شخصیت و سقوط اخلاقی این کسان که در نقش دروغین زندانی سیاسی از سالها پیش در آب نمک خوابانده و آماده سازی شدهاند تا حامل پروژهها و پیشبرد اهدافی خاص برای رژیم نکبت اسلامی شوند، دیگر آنقدر نخ نما شده است که کمتر کسی این مسخرگیها را جدی میگیرد و از همه بیشتر بازیگران و کارگردانان چنین فیلم نامههای سستی.
یک رسانه جهانی که با مدیریت معنادار، دسترسی این زوجین به امکاناتی برای تهمت زدن و ماله کشی فراهم میسازد تا نمایش حضور آنها، وارونه سازی واقعیت را به حداکثر برساند، باید بهتر بداند که حوزه عمومی مانند گذشته که نمیتوانست از دروغ و دستکاری جلوگیری کند، اکنون برای اولین بار با شبکههای اجتماعی و مجازی، یک حوزه عمومی، جهانی و نهادینه شده را امکانپذیر ساخته است که میتواند با اجتناب از سیاه و سفید دیدن رویدادها و با تمایز دروغ از حقیقت، به ارزیابی و کشف مجدد حقایق کمک کند.
تهمت، گزارشهای جهتدار، گسترش شایعه و انتشار اخبار دروغین به منظور مهندسی معکوس افکار عمومی، زمانی اثرگذار است که سوژه مورد نظر از اقبال عمومی برخوردار نباشد، ولی اکنون که گفتمان انقلابی سپهر سیاست را به چهارچوبهای «مرجعی مقبول» مجهز ساخته است و افکار عمومی را تابع مجموعهای از ابزارهای هویتی کرده و در مسیر جابجاییهای ریشهای در حرکت است، سوژهای که در تیررس تهاجم توپخانهای قرار گرفته و اکنون تهدید ترور فیزیکی هم بر آن اضافه شده، آنچنان مورد مقبولیت جامعه و استقبال مردم قرار گرفته است که این تخریبها کارساز نخواهد بود و با این نفرت پراکنیها از محبوبیتاش نه تنها کاسته که به آن افزوده خواهد شد. کسی که یک سخنرانی و یک اشارهاش کافی است تا شور و شوق در میان مردم بوجود آید و روح امید و همبستگی در آنان ایجاد شود، هم «مرجع مقبول» است و هم منشایی برای داوری و مبنایی برای رد یا قبول افکار.
همین شور و شوق مردم نسبت به «شخصیت محبوب»شان است که سمت و سوی تغییرات در جامعه را نشان میدهد. نام دیگر این «شخصیت محبوب» در دانش سیاسی و جامعه شناسی سیاسی «رهبر» است: کسی که مردم در هنگامههای انقلابی و بزنگاههای تاریخی و دگرگونیهای اجتماعی در چهره او همان کسی را میبینند که در جستجویش هستند، کسی که میتواند صدای آنها باشد و مردم را به اهدافشان نزدیک و چشماندازهای تازهای برای یک نظام سیاسی نوین برای رهایی از بختک رژیم اسلامی ایجاد کند. «شخصیت محبوب» کسی است که مردم در پندار و کردار و رفتار او راستی و نیکی و صداقت میبینند و احساس نزدیکتری با او برای برآوردن انتظاراتشان دارند و خواستههایشان را در چهره او جستجو میکنند.
شاید در نگاه نخست سپهر سیاسی تیره و تار به نظر آید، ولی مرزبندیهای سیاسی اکنون شفافتر شده و بسیاری از گروههایی که به نوعی شریک و وامدار سفره «فتنه ۵۷» بودند، بیش از هر زمان دیگری در کنار یکدیگر قرار گرفته و در برابر «شخصیت محبوب»، به نوعی در برابر مردم، صف آرایی کردهاند. آنها با افزایش مقدمات سقوط و نزدیک شدن رژیم اسلامی به قلمرو فروپاشی باز هم بیشتر به «یاران قدیمی» خود نزدیکتر میشوند و از همین منظر، تهدیدهای فیزیکی علنی تر و در دستورکار قرار میگیرند.
نگارنده پس از تجزیه و تحلیل دادهها در چهاردهم آپریل (شش هفته پیش) یک هشدار در باره افزایش تهدیدات جانی به شاهزاده رضا پهلوی را از طریق دو آشنا که مستقیم و غیرمستقیم با دفتر ایشان در ارتباط هستند فرستادم، تا ایشان ضریب امینتشان را افزایش دهند. اینکه این هشدار به مقصد رسید امر دیگری است. دو هفته پیش هم کوتاه شده این هشدار را در مقاله ایی بازگو کردم. با وجود این، هشداری دیگر لازم است.
تهدیدکنندگان ترور شاهزاده رضا پهلوی در حال حاضر امکانات چنین کاری را بطور کامل در اختیار ندارند و چنین کاری برایشان هزینههای گزافی به همراه خواهد داشت. هر چند از امکانات تروریستی اقلیمی در شمال کشور عراق برخوردار هستند، بعبارتی ما اکنون در وضعیت زرد هستیم. این تهدیدها را البته باید جدی تلقی کرد و از همه راههای حقوقی و قانونی جلوی آن را گرفت، ولی با مخاطره آمیز شدن وضعیت رژیم اسلامی و نزدیک شدن به مرز سقوط، که مفروضات و اطلاعات این را نشان میدهد، شرایط میتواند شکل و روند دیگری به خود گیرد. بعبارتی اگر جمهوری اسلامی امکانات لجستیک برون مرزی خود را در اختیار این تهدیدکنندگان قرار دهد، که نه دور از ذهن است و هم سابقه دارد، ما از وضعیت فعلی به وضعیت قرمز ورود میکنیم، بنابراین باید ضریب امنیتی و ملاحظه برخی جوانب را افزایش داد و هشیارتر بود و شاخکهای شناسایی این تهدیدها همواره فعال باشند.
میراث داران عقدههای دیروزی باز هم با رویدادهای بی شرمانه تاریخی خود، دوباره بیرقهای سیه روزی کشور و مردم را برافراشتهاند، تا بار دیگر به چشم مردم خاک بپاشند، اما آنها نمیدانند که نسل امروز مانند مسخ شدگان دیروزی نیستند تا فتنه گران با ادعای دروغین و پوشالی «آزادگی» بانیان رقص مردگان بر سر هر کوی و برزن شوند.
نسل امروز روایتگر حقیقت و عشق و زیبایی است، نسل ایستادگی هاست و راوی تفکرات میهن دوستی و ملی گرایی است؛ نسل دختران شجاع و مادران پیشگام، پسران شیردل و پدران خشمگین است که رهروان تصورات نحس پنجاه و هفتی را رسوا خواهد کرد و بر زمین خواهد کوفت.
«نسل پاسارگادی»، نسل بچههای «پشت به دشمن، رو به میهن»، ایستاده در کنار آرامگاه پدر ایران زمین با فریاد «جانم فدای ایران» بزودی رژیم آخوندی و دنبالههایش را به گورستان تاریخ روانه خواهد کرد و سرافراز، با جامه بلند «آزادی» خواهد رقصید.
آری، دور تکرار تاریخی کارل مارکس را بخوبی میشود این روزها رصد کرد، تاریخ واقعاً دو بار تکرار میشود؛ یک بار به صورت تراژدی و سپس در قالب یک طنز مسخره. گویا کارل مارکس فراموش کرده بود که اضافه کند که «فرومایگان» این تاریخ هم دوبار زاده میشوند: یک بار بعنوان سرمشقی برای عبرت تاریخی و بار دیگر همچون الگویی برای نفرت و نفرین ابدی.
کسب آمادگی برای یک جنبش سرکوب ناپذیر، کورش عرفانی
ضرورت همبستگی، ی. صفایی