مطلب توهین آمیز جناب مزدک بامدادان را با عنوان «پنجاهوهفتی، سرزنش یک گفتمان، یا دشنام به یک نسل؟» در همین سایت خواندم و سری به علامت افسوس از جهل و نادانی نویسنده تکان دادم.
البته توهین حق آقای بامدادان و هرکس دیگری ست ولی وقتی همیشان یا امثال ایشان بخواهند راست را دروغ و حقیقت را وارونه جلوه دهند البته که باید در مقابل شان با قلم ایستاد.
طبق معمولِ «روشنفکران»ِ چند دهه ی اخیر، ایشان در مطلب مختصرشان، صد چیز را با هم ترکیب کرده اند و معجونی ساخته اند که پاسخ دادن به تک تک موارد را غیر ممکن می کند. من ابتدا به این جمله ی ایشان می پردازم که «ستایش پنجاهوهفت، ستایش فرومایگی است».
خوشحال ام که ایشان از نسل ما نیست و از فرومایگی به دور است ولی بد نیست ایشان به نسل جوان و بعد از ۵۷ هم نظری بیفکند ببیند این نسل مورد ستایش چه کارها کرده و چه کارها که نکرده است.
از دوران بنی صدر و دهه ی شوم شصت که بگذریم، و به دهه ی هفتاد که برسیم، ستایشگران اصلاح طلبان آدمخور را می بینیم که سر دسته ی همگی شان شخص جناب خاتمی ست. وه چه اسطوره ای و چه سمبل آزادی یی!
بعد در رویداد ی دیگر مهندس موسوی نخست وزیر محبوب امام راحل را داریم که به دنبال باز گرداندن دوران طلایی امام منفور و اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری نکبت بود.
بعد کم کم به مخالفت تمام و کمال با حکومت نکبت رسیدیم و اصلاح طلب و اصول گرا را هدف قرار دادیم که آن هم نتیجه اش شد چند ماه به خیابان آمدن و کشته شدن و زخمی و کور شدن عده ای از بچه های ما و بعد دوباره آرامش و شادی و پایکوبی در پیاده روهایی که تا چندی پیش خون بچه ها روی آن جاری بود.
همه ی این ها در چه زمان هایی اتفاق افتاد؟
در زمان هایی که رسانه ها حضور داشتند و اینترنت هم به آن ها پیوست و روشنگران،،، دائم در حال روشنگری بودند و نتیجه شد اینی که امروز می بینیم. در یک کلمه گند اندر گند. در یک کلمه افتضاح اندر افتضاح. از فرومایگی برخی تحلیلگران سرشناس رسانه ای و اهل سیاست هم می گذرم چون نشان دادن این فرومایگی در این مختصر نمی گنجد.
و همه ی این ها در زمانی رخ می دهد که امثال جناب بامدادانِ غیر فرومایه، و امثال او امکان روشن کردن جامعه را داشتند و دارند.
آری. در هم کوبیدن پنجاه و هفتی ها به اسم این که آن ها بهانه می آورند که «ما با دانسته های آن روز خود به خیابان رفتیم»، و بعد توهین های شگرفی مثل این که «در هیچ دادگاهی،،، من نمی دانستم تا کنون کسی را از کیفر رهایی نبخشیده» و پنجاه و هفتی ها از پرسش «چرا شاه را سرنگون کردید بزدلانه می گریزند» بسیار آسان است و باب طبع امروزی ها ولی جناب بامدادان و کسانی که مانند او فکر می کنند تصور نکنند که جوابی برای گفته های شان وجود ندارد و همه ی پنجاه و هفتی ها مثل مشتی ترسوی توو سری خورده ی پنجاه و هفتی هستند که جرات دفاع از خود و یاران شان را ندارند.
خیر. ما با شجاعت و با دلیل به شما خواهیم گفت که چرا شاه سرنگون شد. (نه این که سرنگون کردیم چون بستن چنین کار بزرگی یعنی سرنگون کردن یک نظام جا افتاده، و تقلیل دادن این کار به عملِ مخالفان نظام پیشین عین حماقت و ساده لوحی است).
حالا این جواب مختصر برای مطلب مختصر و پر از بیراهه ی آقای بامدادان را داشته باشید تا اگر بتوانند مسائل را به صورت تفکیک شده «بررسی» کنند، پاسخ بقیه ی اشارات ایشان داده شود.
وای به حال کشوری که «دیپلماسی» را پفیوزی میداند!