Thursday, Jun 8, 2023

صفحه نخست » اندک‌اندک پاچه‌خاران می‌روند! ابومالش

akhoundak.jpgویژه خبرنامه گویا

حاج بابای ما از روحانیون بطور اعم و از مقام معظم رهبری بطور اخص بیزار است و معتقد است که اگر آخوندها به آخوندک که حشره‌ای مفید و بی‌آزار است تبدیل شوند، کشور گلستان می‌شود.
او می‌گوید سخنان اخیر رهبری در جشن ارتحال، مرا یاد این طنز عبید انداخت «قزوینی به جنگ شیر می‌رفت، نعره می‌زد و تیز می‌داد، گفتند چرا نعره می‌زنی گفت شیر بترسد، گفتند چرا تیز می‌دهی گفت خود نیز بترسم». حاج بابا به من می‌گوید، شواهد نشان می‌دهد که رهبر همیشه نشئه شما «خود نیزبترسد».
من خدمت حاج بابا عرض کردم رهبری تنهاست، او چندی قبل خود را با امام حسین مقایسه کرد و من همان زمان به اهالی بیت پیشنهاد کردم که نیزه‌ای دراز به دستش بدهید تا مانند امام حسین در ظهر عاشورا به آن تکیه کند و هل من ناصر ینصرنی بخواند.

حاج بابا گفت، مقایسه با امام حسین که سهل است اگر خود را با یزید هم مقایسه کند در حق یزید بی‌انصافی کرده است. برای این که یزید به خانواده امام حسین و بقیه مخالفین کاری نداشت.
من گفتم شما خود را جای ایشان بگذارید، بسیاری ازپاچه خاران ولایی که تا دیروز مانند دوندگان درمسابقات دو میدانی برای پاچه خاری درحالت استارت بودند، امروز مال و منال خود را فروخته، همسراول خود را پارک کرده، و به اتفاق همسران دوم و یا نشمه‌ها به خارج از کشور می‌روند، به رهبری حق بدهید که احساس تنهایی کند و خشمگین باشد.
حاج بابا گفت: اولاً دربین شیفتگان ولایت جا گذاشتن همسر اول از مستحبات است و همسر شایسته از نظر این گروه کسی است که در نه سالگی وارد خانه شوهر شده و حداکثر در بیست وپنج سالگی دار فانی را وداع کند و جای خود را به یک نه‌ساله دیگر بدهد. ثانیاً آنچه رهبر در جشن ارتحال گفت خطاب به مردم ایران نبود، خطاب به ذوب شدگان سابق در ولایت که اخیراً دوباره جامد شده اند، هم نبود، خطاب به لشکر سوسک‌ها بود که برایش باتوم می‌زنند. با صدائی لرزان که انگار از ته چاه جمکران در می‌آید می‌خواست به آن‌ها زور چپان کند که ماندنی هستیم.
گفتم شما با حضرت آقا عناد دارید و قبول ندارید هنوزهستند کسانی که حاضرند سینه خود را برای دفاع از ایشان سپر کنند.
حاج بابا در جواب من گفت، سال‌ها قبل در یکی از روستاها ی کشورمردی بود که هر شب بعد از نمازگریه می‌کرد و از خدا گله داشت که چرا او را جای حبیب بن مظاهر نیافرید، تا ظهر عاشورا جلوی امام بایستد، تیرهای دشمن به او بخورد و امام بتواند نمازش را تمام کند. دوستانش متوجه شدند که او مدتی است که دیگر هوس حبیب بن مظاهر شدن ندارد، علتش را پرسیدند، اعتراف کرد که یک شب پس از گریه فراوان خوابش برد وخواب دید که ظهر عاشورا است و او حبیب ابن مظاهر است و جلوی حضرت ایستاده است تا نمازش را تمام کند، اولین تیری که به سمت اوآمد جاخالی داد و تیر به امام خورد. از خواب پرید و از آن زمان، هم از امام حسین خجالت می‌کشد و هم از حبیب بن مظاهر.
به نظر حاج بابا حبیب بن مظاهرهای اطراف رهبری منتظرعاشورا نماندند و جاخالی دادن را مدت هاست که شروع کرده اند.

خردادماه ۱۴۰۲



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy