کلمهای که از مدتی پیش بین فعالان سیاسی ایرانی رواج پیدا کرد و به نظر میاید که دارد به پایان عمر مفید خود نزدیک میشود صفت «فراجناحی» است. معنای کلمه روشن است ولی آن چه از معنایش مهم تر است، کاربردی است که به آن محول شده است. میخواهم چند کلمهای راجع به این صحبت کنم.
ریشۀ کار در همان توهم لزوم وحدت همه گیر است برای براندازی رژیم. این جا مسئلۀ ایدئولوژی و گزینش نظام سیاسی به پس صحنه رانده شده تا بشود همه را جمع کرد. در این وضعیت، رهبری خودبخود برتری پیدا میکند و پهلوی طلبان که همیشه در پی دست و پا کردن موقعیتی برتر برای مراد خود بودهاند و از بابت فکر و نظریه پردازی، اصلاً محلی از اعراب ندارند، مثل همۀ کسانی که میخواهند در حوزۀ گفتار امتیازی کسب کنند ولی بی بضاعتند، معمولاً میکوشند تا با جستن کلمهای یا حداکثر شعاری، گلیم خود را از آب بیرون بکشند، اسباب تمایزی پیدا کنند و احیاناً کسب برتری بنمایند. برای افرادی که معمولاً از بابت تحصیل و توان ذهنی مرتبۀ قابل توجهی ندارند، آویزان شدن به یک کلمه، هم آسان است و هم مغتنم. نقداً صفت فراجناحی آخرین یافتهشان در این زمینه است.
باید اول دید که کدام جناح هایی در کارند که باید کسی از آنها فراتر برود و در موقعیت فراجناحی قرار بگیرد. این جا، بر خلاف آنچه که بسیاری انتظار دارند، صحبت از چپ و راست نیست چون این تمایز به مقدار زیاد مخدوش شده است. چپ کلاسیک و نیمه جان هنوز در میدان است و چپ سوسیال دمکرات هم سر بر نیاورده که ابتکار عمل را در دست بگیرد و تعریف خود از چپ را در فضای سیاسی برتری بدهد. در حال حاضر فقط پهلوی طلبان هستند که از صفت چپ در معنایی کلی و به طرزی غیر دقیق و تؤام با سؤ نیت استفاده میکنند.
به هر حال، تفاوت بین جمهوریخواه و پهلوی طلب محور بحث است. اصل داستان این جاست و دعوا بر سر اینکه چهرۀ شاخص و نمایندۀ اصلی پهلوی طلبان در مقام رهبری همگان و حتی جمهوریخواهان قرار بگیرد. خود پهلوی هم مدت هاست در این جهت حرکت میکند و میکوشد چنین به همه تلقین کند که تنها چهرۀ شاخص است و تنها نامزد رهبری. همه شنیدهاند که به تناوب میگوید که خودش جمهوریخواه است ولی البته اگر هم شاه خواستند، حاضر است برای انجام وظیفه! استناد به گفتههای خود او با دو مشکل مواجه است. یکی این که در طول زمان هر حرفی زده و عکسش را هم گفته ـ نه یک بار که چندین بار. دوم اینکه در تمام این اغتشاش فکری و کلامی، پیام و هدف اصلیش مشهود است و باقی زائد: برقراری دوبارۀ رژیم آریامهری.
در این موقعیت، دنبال رهبر فراجناحی رفتن یعنی قرار دادن رهبر یک جناح که همان پهلوی است در مقام رهبری همۀ اپوزیسیون و تحمیل یک گزینه به همگان. بنا نیست که رهبری بالاتر از تقسیم بندی جمهوریخواه و پهلوی طلب قرار بگیرد. چنین حرفی بی معنی است چون در این جا و با حضور پهلوی که مشی سیاسیش روشن است، با دو گزینش متفاوت و متضاد در بارۀ نظام سیاسی سر و کار داریم و نه فقط در باب شکل بیرونی حکومت. جمهوریخواهان دمکراسی میطلبند و رژیم اتوریتر آریامهری ربطی به دمکراسی ندارد و تصور فراتر از این دو رفتن بی معناست.
کسی نمیتواند مدعی شود که از بابت نظام سیاسی موضعی ندارد یا بی طرف است. بی طرفی در این سطح یعنی غیر سیاسی بودن. انتخاب نظام سیاسی نقطۀ شروع سیاست است و اگر اینجا غیبت داشته باشید، اصلاً از میدان سیاست بیرون رفتهاید و اگر هر موضعگیری سیاسی دیگری هم بکنید، بی ارزش خواهد بود و بی معنی.
خواستاران نظامهای سیاسی متفاوت فقط بر سر یک چیز میتوانند «فراجناحی» عمل کنند و آن حفظ موجودیت مملکت است و اگر هم بگوییم الان چنین اتحادی لازم است، پهلوی که موضعش را با خواستهای اسرائیل و آمریکا میزان کرده است، در موقعیتی نیست که ادعا کند میخواهد از موجودیت ایران دفاع کند. او تعهدی به این امر ندارد و اگر مدت هاست که در نشست و برخاست با تجزیه طلبان مانعی نمیبیند، به همین دلیل است.
حتی اگر هم دنبال رهبری باشیم که بالاتر از جناحها قرار بگیرد، باید قاعدتاً دنبال کسی برویم که در فکر نجات ایران باشد ولی در عین حال حواسمان هم باشد که این آدم دنبال چه نظام سیاسی است، این عنصری نیست که بتوان نادیده گرفت. انتخاب رهبر، انتخاب آینده ایست که برای خود تدارک میبینید. دمکرات بودن صفت لازم کسی است که در مقام رهبری قرار میگیرد، چه فراجناحی و چه غیر از آن. پهلوی هم واجد این خصلت نیست و با ترفند فراجناحی و استتار انتخاب اصلی زیر پوشش جمهوری و سلطنت، نمیتوان برایش اعتبار خرید. این را باید درک کرد و کنارش گذاشت.
رامین کامران
این مقاله در [سایت ایران لیبرال] منتشر شده است.
انقلابیها مردهشوران آیندهاند، اکبر کرمی
هویت ملی، هویت قومی، هویت سیاسی، حسین لاجوردی