یکی از مشکلاتی که سالهای دراز، به قدمت بیشتر از ۱۰۰ سال، جامعه ما را به خود مشغول داشته و میتواند مشکل آفرینی بیشتری هم داشته باشد معنا و مفهوم هویت است که در ابعاد متعدد و متفاوت آن، هویت ملی، هویت قومی، هویت سیاسی و هویت ایرانی مسائل و مشکلات بی شماری را ایجاد کرده است.
از آنجائیکه همهِ ما ایرانیان و بیشتر آنهایی که با حساسیتهای بی منطقِ خود آتش اختلاف را شعله ور تر هم میکنند بر آن شدم که بجای پنهان کردن مشکلات و واقعیت هایی که وجود دارد و امکان نادیده گرفتنش نیست به تعاریف و مفاهیم در این زمینه بپردازم.
پیش از پرداختن به تعاریف و مفاهیم باید بدین مهم توجه داشت که مبحث هویت و در ابعاد مختلف آن بیشتر از اوایل قرن بیستم به بعد مورد توجه قرار گرفته است چرا که تا پیش از آن تاریخ امپراتوریها و کشور گُشاییها بود و به عنوان مثال در تاریخ امپراتوری هخامنشی اشاره به ۴۸ نژاد مختلف در امپراتوری ایران بوده است و در آن ۴۸ نژاد هیچ اشارهای به فارسها، تُرکها، کُردها، بلوچها، عربها، لُرها، عرب و ترکمن و ...، نشده است. آغاز و پیدایش بحثهای هویتی از زمان تشکیل دولت - ملتها و بیشتر در اروپا شکل پیدا کرده است.
هویت ملی
در تعریف هویت ملی آمده است: تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، زبان مشترک، موسیقی، مذهب، وابستگی و همبستگی، منافع مشترک و در نهایت سرزمین و مرزهای مشترک که به موارد فوق میتوان نمونههای دیگری را افزود.
هویت قومی
در تعاریف و مفاهیمِ هویت قومی نیز کم و بیش تمامی عناصر ذکر شده در بالا وجود دارد و در زُمره یکی از بیشترین تفاوتهای آنان داشتن سرزمین و کشوری مستقل است.
هویت سیاسی - اجتماعی
در جهانِ امروزی که ما زیست میکنیم مجموعههای بسیاری با هویتهای گوناگون بوجود آمده است که میتواند بسیار فراتر از قالبهای هویتهای ملی، قومی، سرزمینی و یا ... باشد. جنبش هایی در ۷۰ سال گذشته در جهان بوجود آمده است که جغرافیای سیاسی جهان را تغییر داده است. در تشکیل سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ تنها ۵۱ کشور عضو آن بودند اما سال ۲۰۱۱ به ۱۹۳ کشور افزایش یافته بود. این حدود ۱۵۰ کشوری که به اعضای اولیه اضافه شدهاند هیچ کدام از آسمان نیفتادهاند، اکثریت قریب به اتفاق آنها از کشورهای بزرگ اولیه جدا شده و به صورت کشور مستقلی درآمدهاند.
اما جنبش هایی که نه به دنبال کشوری مستقل بل به دنبال هویتی مستقل و در جهت منافع مشترکی هستند نیز وجود دارند.
جنبش زنان، مجموعهای که هویت و خواستهای برابری خواهانه خودش را جستجو میکند، به همین ترتیب جنبش سیاهان، جنبش ال جی بی تی، و... و امروز در ایران خودمان گذشته از جنبشهای قومی، جنبش هایی مانند جنبش منتهی به انقلاب - زن، زندگی آزادی - بوجود آمده است که فراتر رفته و تمامی مردمان ایران با هر عقیده و دیدگاه و فرهنگی را در بر گرفته است. جنبشی که هدف مشترک داشت و بر سرنگونی جمهوری اسلامی پایه گذاشته شده بود و هویت سیاسی - اجتماعی پیدا کرد، جنبشی که تمام ایران را در نوردید و در اقصی نقاط جهان تاثیر گذار شد، جنبشی که با یک شعار آغاز و به یک هویت بدل شده است.
اگر چه هویت واژه ایست که بیشتر وزن و اعتباری مثبت از آن تلقی میشود ولی در مواردی هم در نقطه مقابل آنست به عنوان مثال: هویت آخوندی که امروز در دو بخش مجزا وجود دارد، آخوند داعشی و طالبانی که بدون قانون، در عصر هَجَری به سَر میبرد و اعدام میکند، و آخوند جمهوری اسلامی که با قانون خودش تجاوز و اعدام میکند، و یا در امروز ایران که نگاه میکنیم شاهد آن هستیم که چگونه لباس آخوندی به یک هویت ناهنجار، کثیف و ...، بدل شده است.
ایران و ایرانیان و هویت ملی
شکل پیدا کردن هویت ملیِ ایران را باید بیشتر از زمان انقلاب مشروطیت و دوران سلطنتِ رضاشاه مورد بررسی قرار داد که هم یکپارچگی ایرانِ از هم گُسیخته آن روز را برای ایران به ارمغان آورد و هم زمزمهها و خطرات از هم پاشیدگی ایرانِ امروز به دلیل حکومت فاجعه بار جمهوری اسلامی را که به دنبال آورده است، حکومتگرانی که برای پیشبرد ایدئولوژی خود آمادهِ فروش ایران نیز هستند.
در تاریخ ۲۰۰ ساله گذشته ایران اگر آخوند وجود نمیداشت ایران میتوانست همچنانکه در حوزه فرهنگی خود شاهد آن بودهایم دارای هویتهای دیگری نیز باشد. کشور و سرزمینی که ۵ جمهوری شمالی آن، هرات و قسمتی از افغانستان امروزی، قسمتی از بلوچستان که امروز در اختیار پاکستان است، قسمت گُستردهای از عراق و شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس که همگی کشورهای مستقلی شدهاند و میتوانستند بدون دسیسه آخوندها همچنان در چارچوب ایران بزرگ امروزی باقی مانده باشند.
تاریخ، پشتوانه تمدنی و امپراتوری، و فرهنگ غنی که همه آنان میتوانند پشتوانه یک ملت باشند اگر چه بسیار قابل ارزش و مهم هستند ولی هیچکدام درمان مسائل و مشکلات امروز ما نیستند.
امروز ما ناگزیر هستیم به خودمان و پیرامون و اطراف و جوانب خودمان نگاه کنیم، با چشم باز نگاه کنیم که در جامعه و کشورمان چه میگذرد.
اینکه تنها با شعارهای هیجانی و احساسی مشکلات اصلی خودمان را در زیر فرش پنهان کنیم، ایرانِ با عظمت امپراتوری هخامنشی و ساسانی با قریب بیشتر از۴ میلیون کیلومتر مربع و ایران پیش از ترکمانچای و گلستان و در همین صد سال اخیر در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه دیگر و به راحتی قابل تصور نخواهد بود.
امروز ناگزیر هستیم در یک اتاق فکر به امروز و فردای خودمان و بچههایمان به فکر بنشینیم، با اتهام زدن و فحش و ناسزا و لات بازی و چاقوکشی در قرن ۲۱ راه به جایی نخواهیم برد، خوب میدانم که فکر کردن سخت است و شعار و اتهام و ناسزا از سوی کسانی که امکاناتی نیز در اختیار دارند بسیار آسان است، چه آنهایی که امکانات مادی و ...، در اختیار دارند و چه آنهایی که به دلیل وابستگی به قدرتهای خارجی که پول و رسانههای پُرطرفدار حمایتشان میکنند، ولی هیچکدام نه تنها مشکلات پیش رو را از میان بر نخواهند داشت که بار آن را سنگین تر نیز خواهند نمود.
من به عنوان یک جامعه شناس، یک فرد و یا یک رهبر سیاسی و یا رهبر یک حکومت بدون اینکه یواشکی و خجالتی باشد اعلام میکنم که میتوان ایرانی داشت که برابری و حقوق شهروندی در آن وجود داشته باشد و با یک مثال ساده مانند ایالت - کِبِک کانادا - با چند رفراندوم برای کشوری مستقل شدن به دلایل اقتصادی و منافع متقابل بخواهند همچنان در هویت کانادایی خود باقی بمانند.
با خودمان صادق و رو راست باشیم، اگر ما ایرانی داشته باشیم که برابری و شهروند بودن در آن معنای مشخص ایرانِ بدون تبعیض را برساند، آیا بلوچهای ما میخواهند به طالبان بپیوندند و یا کُردهای ما به عراق و یا تُرکها و آذریهای ما که گاه و همواره تمام ایران و گاه نیم بیشتری از ایران را در اختیار داشتهاند به آذربایجان شمالی که به هر شِکلش در محدوده سرزمینی ایران است ملحق شوند؟
با زور اسلحه دیگر نمیتوان یکپارچگی ایران را تضمین نمود، باید انگیزه و منافع مشترک و متقابل وجود داشته باشد، دوست بسیار عزیزم دکتر علی الطایی استاد اقتصاد در شرق آمریکا در کنفرانس هویت ملی انجمن پژوهشگران ایران در دانشگاه آمریکایی واشنگتن در ۲۸ سال پیش، در موقع سخنرانی خودش انگشتهای دستش را نشان میداد و میگفت من همچنان به شکلی روانی به دلیل مداد هایی که لای انگشتهایم میگذاشتند که زبان فارسی را بفهمم و خوب تلفظ کنم، انگشتان دستم درد میکند.
زبان فارسی با تمام زیباییهایش، قدرتش، اشعار و ادبیات با ارزشش هیچگاه نیازمند خشونت برای یادگیری نباید باشد، نمونه با ارزش آن دوست فرهیخته آقای دکتر ضیای صدر الاشرافی است که با لهجه تُرکی شیرینش مجموعهای بسیار غنی از اشعار و ادبیات فارسی را از حفظ دارد که انسان را به حسادت وا میدارد.
باز نمونه دیگری، بیشتر ما همیشه شنیدهایم که از لطافت آب و هوا و زیباییهای سرزمینیِ کردستان دادِ سخن داده میشود ولی هیچگاه به دلایل آن برخورد نکردهایم که آب و هوای و زیباییهای کردستان بیشتر بدان دلیل بوده است که هیچگاه در صد سال گذشته دود و ترافیک و ...، در آسمان آنجا نبوده است، چرا که هیچ کارخانهای در آنجا ایجاد نشده است و به همین دلیل است که بیکاری خاصه بیکاری جوانان در آنجا بسیار گُسترده و کولبری تنها راه معیشت است تا جایی که به هموطنانی برخورد میکنیم که دارای تحصیلاتی دانشگاهی هستند و برای حداقلهای خودشان اجبار به کولبری و در نتیجه آن هر روز بیشتر از پیش دارای کارنامهای درد آور از کشتهها و معلولانشان هستند.
چرا ما از غنای زبان و فرهنگهای متعدد و متفاوتی که در سرزمین مان وجود دارد وحشت میکنیم و به دنبال نابودیش هستیم، اگر نگران از هم پاشیدگی کشورمان، تجزیه ایران مان و جنگهای داخلی هستیم پیش از فُحش و ناسزا و اتهام به خودمان بیاییم، من باور دارم که برابری و حقوق شهروندی نه در شعار که در واقعیت و اجرای آن درمان نگرانیهای ما و همبستگی ما خواهد بود.
داروی درد ما برابری، قبول همدیگر و احترام به خودمان و دیگر هموطنان مان فارغ از هر گونه برتری طلبی است.
برای من برابری بالاتر از آزادی است، چرا که اگر برابری وجود داشته باشد به دنبالش، آزادیِ ناگزیر است.
سالهای درازی است که اینگونه میاندیشم و باور دارم که آینده روشن و درخشان ایرانی برابر و بدون تبعیض با همت بچههای لایق و شایسته آن به سرعت ساخته خواهد شد.
باور دارم واقعیت تلخی که جمهوری اسلامی نام دارد با سرعت بسیار به پایان خود نزدیک است، چرا که هیچ پاسخی برای ایران و ایرانی ندارد.
ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم.
حسین لاجوردی
۱۵ ژوئن ۲۰۲۳