بیژن اشتری - بله، اگر دیکتاتوری باشی در حد قدرت و توان کالیگولا، امپراتور روم باستان، حتی میتوانی اسب محبوبت،اینکتاتوس،را به عضویت در مجلس سنای روم منصوب کنی و همه سران مملکت را وادار کنی که هر روز خدمت این اسب برسند و در برابرش زانو بزنند و از جام شرابی که اسبت خورده بنوشند و مدح و ثنایش را بگویند.
دیکتاتورها اصولاً دوست دارند با این نوع انتصابات عجیب و غریب هم قدرت نامحدود خودشان را به رخ ملت بکشند و هم به وزرا و وکلای زیردستشان بگویند شما هیچ پخی نیستید که اگر بودید در برابر این موجود نادان و احمقی که من منصوبش کردهام اینطور زانو نمی زدید.دیکتاتورها لذت وافری میبرند از تحقیر مقامات زیردستشان، تحقیری که در عین حال قدرقدرتی آنها را به امعا و احشاییترین شکل ممکن به دو گروه افرادی که وی با آنها سر و کار دارد،مقامات زیردست و ملت، حقنه میکند.
مبادا فکر کنید ماجرای این اسبی که امپراتور تصمیم گرفته بود به زودی وی را کنسول روم(نخست وزیر) بکند، اما اجل مهلتش نداد، افسانه و خیال است.خیر،اتفاقا خیلی هم واقعی است و من میتوانم دهها مثال برایتان بزنم.یک مثالش که خیلی هم به ما نزدیک است مربوط میشود به امپراتور پوتین خودمان که چند سال پیش انتصابی را فرمان داد که همه را به یاد اسب محبوب امپراتور دیوانه روم انداخت.
شهرهای روسیه چند سال پیش برای مدتی در تسخیر مخالفان پوتین بود و حضرتش برای جمع کردن بساط «اغتشاشگران» با مشکل روبرو شده بود و مقامات اجرایی کار سرکوبگریشان را به نحو مطلوب انجام نمیدادند.در همین اوضاع و احوال، پوتین در یک برنامه رادیویی سالانه شرکت کرد تا پاسخ شنوندگان را بدهد.
گولاخی از پشت خط به پوتین گفت:«جناب رییسجمهور،اگر پلیس نتواند بساط این اغتشاشگران را جمع کند،من و بر و بچهها حاضریم به خیابان بیاییم و حق اغتشاشگران را کف دستشان بگذاریم و اوضاع را ردیف و امنیت را برقرار کنیم.» و شما نمیدانید چقدر این کلمات به گوش امپراتور پوتین خوشاهنگ بود.او به تلفن کننده ،که کارگر ساده یک کارخانه تانکسازی در اورال بود،گفت:«تو نشان دادی که روس واقعی یعنی چه.تو نشان دادی که چقدر از این همه مقامات وراج و به درد نخور ما فهمیدهتری.» پوتین یک ماه بعد این کارگر کارخانه تانکسازی را نماینده تامالاختیار خود در منطقه اورال کرد،که از حیث درجه و مقام معادل منصب معاونت نخست وزیر بود.بله دیکتاتور که باشی...