بر تصویر دفیق میرزا جهانگیر خان شیرازی ازسیمای یک دیکتاتورکه یک قرن قبل ترسیم کرده مکث میکنم. تصویر امروز کشورم را گرفتار ترآن زمان میبینم! با قلبی دردمند از خود میپرسم: "چگونه است؟ چگونه شد؟ هنوز بعد گذشت قرنی در چنگ استبدادی خشن تر گرفتار شدیم؟ چه بر سر این ملت آمده است؟
"دیسپوت کسی است که در مملکت داری به هیچ قانون و قاعده متمسک نبوده و به همه چیز توده و بلاحد و انحصار تسلط داشته باشد و همواره مستبداً به رأی و هوای نفس خویش رفتار کند و مردمان در حکومت او از هیچ چیز حتی جانهای خود ایمن نباشند. و چون بندگان ناتوان زر خرید اسیر، از حقوق بشریت و حظوظ آدمیت محروم و ممنوع به سر برند. "
تعریف وتصویری که یک قرن قبل میرزا جهانگیر خان شیرازی ازحاکم مستبد واستبداد میدهد و بدستورمحمد علی شاه سرش بریده میشود! همان سان که امروزبسیار سرها بریده میشوند " بی جرم وبی جنایت. "
بیش از صد سال ازجنبش مشروطه این بزرگترین جنبش آزادی خواهی وعدالت طلبی مردم بجان آمده از استبداد میگذرد. جنبشی که ببهای جان هزاران آزادی خواه در سیمای مجلس وقانون اساسی مشروطه ثبت تاریخ گردید. اما دریغ، دریغ که هرگز این جنبش بزرگ ببار ننشست.
ملت گرفتار در چنگ دستگاه حاکمه مستبد، دستگاه عریض وطویل حوزههای قرون وسطائی آخوندی امتزاج یافته با نیروی سرکوب گر نظامی هنوز در آرزوی عدالت، در آرزوی مجلسی واقعا ملی وبر آمده از دل انتخاباتی آزادمی سوزد. برای حداقل خواستههای مدنی وانسانی خود میجنگد و در جنگی نا برابر زیبا ترین فرزندانش قربانی میشوند.
توده عظیم بر آمده ازدل عقب مانده ترین لایههای اجتماعی، همراه با لئیم ترین قشرطفیلی تشنه قدرت! از آخوند در پیتی بگیر تا تلکه گیران ولاتهای میدانهای تره بار، جنایت کاران نشسته برراس دولت، دستگاه مقننه وقضا چنان نمایشی از استبداد در تمامی عرصه به صحنه آوردهاند که اگر میرزا رضا زنده میبود قلمش قاصر از با باز گوئی آنچه میدید میگردید.
مینوشت هنوز نمیتوان ابعاد استبداد آخوندی حاکم بر ایران رادر چهار چوبهای کلاسیک تعریف کرد.
بعد یک قرن و اندی وقتی به تصویر وحال روزاین ملت مینگری درد تمامی وجودت را میگیرد و از خود میپرسی چگونه روح خبیث شیخ فضل الله بعد این همه سال مبارزه برای آزادی در سیمای خمینی، خامنهای وهزاران عمله واکره دستگاه حکومت اسلامی باردیگر بر ما حاکم گردید؟
چگونه مردی مستبد، خود شیفته، لجوج، نادان، بی مسئولیت در سیمای ولایت فقیه بمراتب شنیع تر از آنچه که میرزای شیرازی قرنی قبل ترسیم میکرد بر این کشور حاکم شد؟
دوران یکه تازی سپاهیان پروار شده درسایه حکومت اسلامی، دوران امنیتیهای جانی ومزدور! قاضیان حلفه بگوش مستولی شده بر جان ومال مردم که بی محابا جانهای آزاد ومعترض را به بند وشکنجه میکشند حکم بر قتلشان میدهند تا ترس و وحشت را در جامعه حاکم کنند..
جامعه درهم ریخته، شیرازه امور دریده شده. مستبدی قدارحاکم حداقلهای ناچیز بدست آمده طی سالها که در سه قوه تفکیک شده مقننه، اجرائیه و قضائیه تعریف شده بودرا نابود ساخته و نظام تلخ هیئتی مسجدی، نظامی را با فاسد ترین افراد، هیئتیها، مداحان، روضه خوانهای پاچه ور مالیدهها، سخت مغزهای بر آمده از حوزههای علمیه، دانشگاه الصادق و نظامیان لات و بی چهره سرکوبگر را بر راس امورقرار داده، نهادهای قانونی را ویران کرده است.!
مجلس شورا این نهاد شکل گرفته از آرزوی جانهای آزاد ونیاز تاریخی یک ملت را به مجلسی فرمایشی وانتصابی، به اصطبل ستوران مغولی و سرداران سرکوبگر گازانبری که بزرگترین وظیفه آنها لبیک به تراوشات ذهن علیل رهبراست بدل ساخته است.
جانی بلفطره فاقد ذرهای دانش، خرد استقلال رای، حداقل تعهد اخلاقی در قبال ملت که قتل عام هزاران زندانی بی گناه را در پرونده خود دارد نخست بر راس دستگاه قضا، سپس بر راس قوه اجرائیه نهاده و بمردم حقنه کرده است! قاتلی ابله تر وخشن تر از او را بر راس قوه قضا قرار داده است.
این گونه تصاویر عنان قلم از دستم وزبانم میگیرد. بخصوص زمانی که به حال روز این روزهای مردم، به خودم! به اپوزیسیون گرفتاردر خود مینگرم رنج میبرم.
درد ناک است دیدن چهرههای فرسوده شد ه اپوزیسیونی ممنجمد شده در اردوگاهی جنگی با وجودی انباشته از کینه که در فکر تدارک جمهوری اسلامی دیگریست که از هم اکنون رهبر و رئیس جمهور آن معلوم گردیده است.
از خود میپرسم آیا تمامی این تحجر ناشی ازحکومت اسلامی ومستبد نشسته بر راس آن است؟ نقش کشورهای خارجی، نقش مردم، نقش احزاب، سازمانها، تشکلهای سیاسی، روشنفکران وافراد تحصیل کرده چیست؟ خود مردم چه میزان در میدان دادن به دیکتاتوروحکمرانی مستبدانه اومقصرند؟.
در نهادن یوغ بر گردن! که هنوز بعد از دیدن این همه رذالت از حاکمان مذهبی بخشی نه اندک در جستجوی یافتن مرجع تقلید بهتر هستند. از خود میپرسم حاصل یک فرن تلاش، گفتگو وبرسر هم زدن احزاب، سازمانها، کنشگران سیاسی، روشنفکران در این صد واندی سال چیست؟
این همه تشتت فکری ناشی از بحثهای انتزاعی چه زمان خاتمه خواهد یافت؟
چه وقت این پوسته بافته شده از توهم گروهی، محفلی! تراوش کرده از ذهنهای مجرد و همه چیز دان که مانع از دیدن واقعیتهای پیرامونمان میگردد را از خود دور خواهیم کرد؟ ذهنهای بستهای که حتی جنبشی به عظمت جنبش مهسا قادرنشد سکت حاکم براین حریانها را در هم ریزدوتعریفی در خور از چگوگی فائق آمدن بر دیکتاتوری یا همان "دیسپوت " تعریف شده میرزا ارائه نماید.
میرزا هنوز تعریفت بقوت خود باقیست. ونیاز به صور اصرافیلت بیشتر از هر زمان لازم.
ابوالفضل محققی