البته بحث تاریخی کردن، کار بسیار خوب و پسندیده ای ست و می توان ده ها کتاب و سند تاریخی در مقابل خود گذاشت و به افشای پیداها و پنهان های تاریخ یک کشور پرداخت.
ولی وقتی در سال ۱۴۰۲، یک بحث ی در حد کشتار طرفین بحث ایجاد می شود که سال ۱۳۳۲ کودتا بود یا تغییر قانونی نخست وزیر، یا در سال ۱۳۵۷ انقلاب اتفاق افتاد یا «کودتای پاتریس لومومبایی» (!) به وقوع پیوست، یا دختری که آخوندها سال پیش او را کشتند، اسم اش مهسا بود یا ژینا، یا آن چه سال پیش اتفاق افتاد، اسم اش «قتل مهسا» بود یا «انقلاب ژینا» (!) اینجا باید کمی مشکوک شد که وقتی این حرف ها نه در سطح تخصصی بلکه در سطح اجتماعی مطرح و «آگراندیسه» می شود، برای چه مطرح و بزرگنمایی می شود، بعد ملاحظه می کنید که ته این بحث ها، مثلا به ملاقات «واسطگان ناشناس جمهوری نکبت» با «واسطگان پیدا و پنهان وزارت خارجه امریکا و عربستان» مربوط می شود که هیچ ربطی هم ظاهرا و باطنا میان غش کردن مصدق با گشوده شدن سفارت عربستان و دل دادن و قلوه ستاندن در منطقه ندارد.
به هر حال امثال من که گاگول هستیم، نه این که بدمان بیاید، فیلم های سکسی «باجناق گیت» تماشا کنیم یا با موج هیجانات رادیو گیلان بالا و پایین برویم و این که موضوع حیاتی «شهناز تهرانی در خانه ی کی با شاهزاده رضا پهلوی صحبت کرد؟» را دنبال کنیم و به پاسخ های شهناز خانم جان، گوش جان بسپاریم ولی خب، آن پشت مشت ها خبرهایی از توافقات جمهوری نکبت با دولت بایدن و اسراییل و آرامش در نوار غزه و کاهش دخالت های جمهوری اسلامی در امور مناطق عربی و اوکراین و کوتاه آمدن های حقیرانه در مقابل طالبان پاپتی و بذل و بخشش کیلومترها خاک کشورمان به آن ها به گوش مان می رسد که یخرده در دریافت خبرهای مصدق غش کرد و غنی نژاد چی گفت و شهناز تهرانی در خانه ی کی با شاهزاده گفت و گو کرد دچار اختلال می شویم که خب بشویم و اصلا این حرف ها به ما چه!