چند تن از دوستان با دیدن ویدیو کلیپی دربارهی حقیقت نصب مجسمههای قره العین در قفقاز و آسیای میانه از من سوال کردند. با تمام احترامی که به قره العین دارم باید بگویم وصل کردن دروغین مجسمههای ایشان در آسیای میانه و قفقاز یک جعل تاریخی است.
من در نوشتههای خود خیلی مختصر بدون این که تخصصی در این موضوعات داشته باشم اشاراتی جسته و گریخته به حال و احوال بابیها و بهائیان در روسیه تزاری و شوروی کرده بودم. چندی پیش متوجه شدم آقای عباس امانت و فریدون وهمن در کتاب «از تهران تا عکا» اشاراتی به نوشتهی من کردهاند. حال نصب مجسمههای قره العین را بهانه کرده و آن اندک اطلاعاتی که از سر کنجکاوی در مورد بابیها و بهاییها در شوروی کسب کردهام را شرح میدهم.
پس از کشتار بابیها و آزار و اذیت بهائیان در ایران این نگون بختها برای حفظ جان از اصفهان، یزد و مناطق شمالی ایران رهسپار آسیای میانه و قفقاز شدند. برداشت من این است اولین مهاجران سیاسی ایران در ۱۵۰ سال اخیر به روسیه تزاری، بابیها و بهاییها بودند. پس از اعدام باب و شکست جنبش بابیه و سرکوب وحشیانه آنان، پیروان جنبش بابیه بطور گسترده به روسیه تزاری پناه بردند. با وقوع این حوادث پیروان جنبش بابیه با دین رسمی دولت قاجار به مقابله برخاستند.
زمانی که من در شوروی بودم بطور تصادفی با باز ماند گان این افراد جسته و گریخته دیدارهایی داشتم. یکی از این باز ماندهها پیرمرد هشتاد سالهای به نام آقا تقی بود. او مردی با حال و خوش صحبت بود. حرفهای آقا تقی گرچه محتاطانه اما ساده و پر از تجربه زندگی بود. او متولد عشق آباد بود پدر و مادرش از بهائیهای تبریز بودند. گرچه او کارهای نبود ولی با این همه حال میگفت من بسیار شانس آوردم که در دوره استالین جان سالم بدر بردم. پدر و عمو و تعدادی از فامیلها در دوره استالین دستگیر شدند و پس از آن من دیگر هرگز پدرم را ندیدم. آقا تقی میگفت: اولین نشریه و مدرسه دخترانه و پسرانه در روسیه تزاری توسط بابیها و و بهائیها به راه انداخته شد. وهمچنین اولین معبد بزرگ بهائیان مطابق اصول مهندسی در عشق آباد ساخته شد. زلزله شدیدی که در سال ۱۹۶۳ رخ داد بجز معبد یهائیان تمامی بناهای شهر عشق آباد از جمله کلیساها، مساجد و ساختمانهای دولتی که در دوران تزاری و شوروی ساخته شده بود، ویران شدند.
باری، بابیها که با بی رحمی هر چه تمام تر، با قتل، زجر و شکنجه و غارت اموال مواجه میشدند به اجبار از سرتاسر ایران با مشقت و بدبختی جلای وطن میکردند. بیشتر آنان برای این که از تعدی دولت قاجار و حکامین بی رحم محلی در امان باشند تبعه روسیه میشدند. البته پذیرفتن تبعه روسیه مختص بابیها و بهائیان نبود بلکه ایرانیان غیر بهایی نیز برای حفظ اموال خود از جمله اقوام اینجانب به این کار تن میدادند.
پس از شکست بابیها هر چه زمان گذشت جریان بها برخلاف ازلیها در انسجام و سازماندهی بابیها دست بالا را پیدا کردند. به سبب وجود امنیت در آسیای میانه و قفقاز موفق شدند اکثریت بابیها را به تشکیلات خود جذب کنند. این جریان در عشق آباد و آسیای میانه توانست در تشکیل جلسات و برنامههای آموزشی بچهها و جوانان نظم و ترتیبی برقرار کند. آقا تقی میگفت: من خودم در این مدرسه درس خواندم. خانواده ما نه تنها با مسلمانان، بلکه با مسیحیان و ارامنه نیز رابطه خانوادگی داشتند. شخص دیگری که بهایی و مشهدی بود میگفت: «خواهر بزرگ من مانند روسها بی حجاب بود اما همه بابیها موافق بی حجابی نبودند. اولین بار بود که جامعه بابی با آزادی نسبی عشق آباد، نهاد نو پا برای خود ایجاد کرده بود. این جماعت در مورد حجاب اختلاف نظر داشتند. بیشتر جوانان درس خوانده طرفدار آزادی زنان و بی حجابی بودند اما بخشی از بابیها و بهاییها بشدت طرفدار حجاب بودند».
اوائل که در شوروی بودم برایم این سوال پیش میآمد که چرا تعداد یزدیها در سمرقند و بخارا نسبت به شهرهای دیگر زیاد است. آخر یزد کجا؟ آسیای میانه کجا؟ چگونه در آن زمان این بدبخت هایی که تحت تعقیب بودند این همه مسافت را طی کردند. بارها در شوروی پیش آمده بود افرادی به من میگفتند که اصل و نسب ما یزدی است.
دوران تزازی در واقع برای بابیها و بهائیان ساکن روسیه در حکم ماه عسل بود. آنان پس از کشیدن مشقتها در سایه امنیت و قانون حداقلی لااقل این فرصت را پیدا کردند که از دست دولت قاجار و علمای شیعه نفس راحتی بکشند و بتوانند خود را جمع و جور کنند. اما غافل از این بودند که هیولای بلشویکی از پشت سر مانند عزراییل در راه است.
پس از تسخیر قلدرمآبانه آسیای میانه توسط روسیه تزازی، دولت روسیه شروع به آبادانی و شهر سازی و به تغیر و تحولات اقتصادی زد. دولت تزاری عشق آباد را به عنوان پایتخت ماورای خزر انتخاب کرد. جامعه بهایی و ایرانیان ساکن آسیای میانه از برقراری نظم و امنیت استقبال میکردند آنان در سایه کار و زحمت به پول و ثروت میرسیدند. کارگران مزد بگیر میتوانستند بخشی از دسترنج خود را برای خانوادهی خود به ایران ارسال کنند و به مرور با خانواده و اقوام به این دیار کوچ کنند. بابیها و بهاییها به سبب سازماندهی و انطباق با شرایط جدید در مقام مقایسه با دیگر ایرانیان از نظر کادر فرهنگی، بهداشت و کادرهای اداری موفق تر بودند توانسته بودند به سبب منش و رفتار و نوع نگاهشان توجه و اعتماد مثبت مقامات را به خود جلب کنند
اشاره به یک نکته لازم است. در آسیای میانه بابیها و بهائیان در جذب مسلمانان سنی به سمت خود کاملا ناموفق بودند اما توانستند بخشی از روسهای مسیحی را با آئین خود همراه کنند.
برداشت من از صحبتهای آقا تقی و دیگران این بود که پس از انقلاب اکتبر شرایط نوینی برای بهائیان به وجود آمد. در اوایل روی کار آمدن بلشویکها بر سر قدرت بهائیان از سر ناچاری خود را با شرایط جدید تطبیق دادند و در هماهنگی با حکومت شوروی در مدارس، سر و سامان دادن ادارات و مراکز بهداشتی به کار مشغول شدند. اما پس از سالهای ۱۹۳۶ طاعون دستگاه استالینی در اردوگاهها و زندانها چنان بلایی بر سر بهائیان آورد که آنان باب و بها را به امان خدا رها کردند. آنان یا در اردوگاهها کشته شدند و آن بخش هم که زنده مانده بودند از ترس جان در خود را جامعه شوروی حل میکردند. یعنی آن کاری که ناصرالدین شاه و فقها موفق نشده بودند این بار توسط دستگاه امنیتی استالین مثل آب خوردن عملی شد. اولین کار سازمان یافته دولت شوروی این بود، هسته رهبری و نهادهای اصلی همهی دینها را منحل و نابود کنند. آنان مساجد و کلیساها را مصادره و سران آن را یک راست روانه اردوگاهها میکردند. تشکیلات بهاییها نیز دچار همین سرنوشت شد. معبد بهائیان عشق آباد در سال ۱۹۲۸مصادره و سران آنان دستگیر و به اردوگاههای کار فرستاده شدند. البته این جنایات در محدوده سران بهاییها باقی نماند. اغلب پیروان آئین بهایی مانند بسیاری از ایرانیان پس از ۱۹۳۶ به اتهامهای بی اساس دستگیر و همچون بردههای مجانی روانه اردوگاههای کار میشدند. آن بخش از ایرانیان و بهائیان در اوایل حکمرانی بلشویکها به سیبری تبعید شدند اکثریت آنان به سبب کار طاقت فرسا، گرسنگی و شکنجه روحی و جسمی از بین میرفتند و برگشتی در کار نبود.
پس از مرگ استالین و روی کار آمدن خروشچف آن بخش از ایرانیان و بهائیها که جان سالم بدر برده بودند با موافقت دولت رضا شاه به ایران بازگشتند. یکی از تودهایهای ساکن دوشنبه به من میگفت: پدرم یکی از آن بهائیها بود. وقتی پدرم فهمید که من با حزب توده همکاری میکنم و کشور شوروی عشق آرمانی من شده است، دنیا برایش تیره و تار شد. او به شدت از حکومت شوروی متنفر بود. پدرم گاه با مهربانی و گاه با خشم از مصیبتها و بلاها یی که در زندان و اردوگاهها کشیده بود برایم شرح میداد اما من باور نمیکردم و او بیشتر خشمگین میشد. اما من بدون اطلاع پدرم روانه بهشت شوروی شدم. همین که قدم به خاک آنجا گذاشتم دستگیر و روانه زندان شدم. مدت شش ماه هم در اردوگاه کار اجباری بودم. شانس آوردم که استالین به درک واصل شد. و حال بعد از ۲۸ سال من ماندم و حرفهای پدرم.
باری، مجسمههای زن آزاد در آسیای میانه و قفقاز هیچ ربطی به قره العین ندارد. نهضت بابیه برای مردمان آسیای میانه اصلا شناخته شده نبود. نصب مجسمههای «زن آزاد» در این منطقه یکی از پروژههای اجباری حزب کمونیست شوروی برای کشف حجاب بود. در آن زمان زنان و دخترانی که کشف حجاب میکردند بسیاری از آنان توسط اعضای خانواده به قتل میرسیدند. واقعیت این است که آسیای میانه یک منطقه بسته و عقب افتاده بود. این منطقه بزرگ توسط خانات خیوه، بخارا و خوقند اداره میشد و به قول ازبکها توسط «یاریم شاه» نیمه شاهان اداره میشد.
پس از اشغال آسیای میانه توسط روسیه تزازی و سپس کسب قدرت توسط بلشویکها، سلاح اصلی مردمان آسیای میانه مذهب اسلام و تعلقات قومی و مذهبی آنان بود. نگاه مردمان آسیای میانه به تزارها و بلشویکها البته با نگاه ایرانیان مهاجر و بابیها و بهائیان فرق داشت. با تمامی سختیها مهاجرین ایرانی و هواداران نهضت بابیه در سایه قانون و امنیت رضایت داشتند اما مردمان آسیای میانه روسها را یک نیروی اشغال گر و کافر میدانستند که با قلدری بر این سرزمین مسلط شده بودند. منتها حکومت تزاری بلافاصله با جدیت شروع به آبادانی و شهر سازی و برقراری امنیت مبادرت ورزید و با ساختن راه آهنهای طولانی کل آسیای میانه را به هم وصل کرد. اگر خلاصه کنم تزارها پس از اشغال گری دست به یک سری رفرمهای اقتصادی و فرهنگی زدند. اما بلشویک که شعار «حق تعیین سرنوشت» برای خلقهای روسیه سر میدادند پس از کسب قدرت با سرکوبهای وحشیانه روزگار مردمان این خطه را به خاک سیاه نشاندند. آقا تقی پیر مرد ۸۰ ساله که در یک خانواده بهایی به دنیا آمده بود هنوز در زمان دبیر اولی گورباچف میترسید شفاف سخن بگوید. او میگفت خانواده مادری من در بخارا بودند وقتی انقلاب اکتبر رخ داد ۹ ساله بودم. بلشویک در نبرد با مردمان این دیار بخارا را به ویرانه تبدیل کرد و بازار بخارا را غارت و به آتش کشید. خانواده مادری من دار و ندارشان را از دست دادند و آنان از سر ناچاری به عشق آباد کوچ کردند. در دوره استالین بیشترشان به سیبری تبعید شدند که هیچ کدامشان زنده بر نگشتند.
گرچه بهائیها در نهایت به یک دین فرقهای تبدیل شدند. اما جنبش بابی بخشی از تاریخ کشور ماست. این جنبش به نوعی پیش زمینه انقلاب مشروطه بود. بخشی از بابیها که ازلی بودند به اصلاح گران سکولار تبدیل شدند. آنان برخلاف بهاییها نقش بسیار مثبتی در انقلاب مشروطیت و ایجاد مدارس نوین داشتند. از این که در کشاکش انقلاب مشروطیت دولت قاجار مشروطه خواهان را بابی قلمداد میکردند حرفشان کاملا هم بی ربط نبود.
باری، نهضت بابیه به نوعی سرآغاز رفرم دینی در شیعه بود. به زبان امروزی باییان اولین اصلاح طلبان دینی در ۱۵۰ سال اخیر هستند. من تاکنون ندیدم که اصلاح طلبان و اندیشمندان دینی از جمله آقایان سروش، شبستری، اشکوری نظری در این مورد ارائه کنند. به زبان دیگر این آقایان محترم تا چه حد جنبش بابیه را در چارچوب دین شیعه اسلامی رفرمیست میدانند.
اتابک فتحالهزاده