از فردای انقلاب شوم اسلامی، آیت الله خمینی با همکاری عبدالکریم سروش به ارعاب و تصفیه محیط دانشگاه دست زد تا آنرا زیر کنترل درآورد، به سموم قرآنی آلوده نماید و هژمونی حوزه را برآن مستقر کند. هدف اسلامگرایان با سرکوب و بیرون راندن استادان سکولار و دانشجویان مخالف، تغییر محتوای کتاب ها و برنامه های آکادمیک و مستولی ساختن ارعاب فاشیستی ممکن شد. سیاست فاشیستی دینی در دانشگاه در پی یکسان سازی، سرکوب روح انتقاد، تخریب پژوهش دانشگاهی و تحکیم قدرت سیاسی و اسلام بود. سیاست اصلی برای رسیدن به هدف یکسان سازی ایدئولوژیکی، پاکسازی کامل است. پاکسازی اسلامی از1357 تا امروز ادامه دارد. جکومت اسلامی متوجه شد که برای فرمانروایی مطلقه خود نیازمند تکنوکرات و مدیران وابسته است. این رژیم دینی شعور درک یک نهاد مدرن مانند دانشگاه را نداشت، بنابراین در پی آن شد تا دانشگاه را بطور مطلق در اختیار بگیرد.
رژیم دینی که می خواست منطبق با قرآن عمل کند و نهاد دانشگاه را به حوزه مطلق تبدیل کند، نمی فهمید که دانشگاه دینامیسم خاص خود را دارد و بناگزیر حساسیت ها و گرایش های عرفی و اجتماعی و سیاسی جامعه و جهان را در خود منعکس می سازد. در ایران دانشگاه محصول دوران مدرنسازی رضا شاه و سکولاریزاسیون جامعه است. تسخیر قدرت سیاسی توسط آخوندهای شیعه بناگزیر حاکمان را صاحب دانشگاه می ساخت. ولی آنها فاقد شعور مدرن و دمکراتیک بودند، پس ویرانگری در محتوای نهاد آکادمیک و نزدیک کردن آن به هویت و محتوای حوزوی، در دستور کار قدرت سیاسی دینی قرار گرفت. فاشیسم دینی جهاد خود را علیه دانشگاه ادامه داد تا هم تامین تکنوکرات کند و هم روح دانشگاه را خفه کند. رژیم با سلطه گری بر یک کشور بزرگ، متوجه شد که نمی تواند مانند خلافت محمد در حجاز و علی در کوفه عمل کند و می دید که بخشی از متحدانش شخصیت های نهضت آزادی و اصلاح طلبان هستند که «دانشگاه دیده» اسلامی می باشند. بنابراین، حاکمان کادرسازی مکتبی برای حکومت از یک سو و از سوی دیگر سرکوب سیستماتیک دانشگاه و ویرانگری در سکولاریزاسیون آن را درپیش گرفتند. مذهبی کردن فضای دانشگاه، اجرای معیارهای دینی برای ورود به دانشگاه، مداخله دادن شریعت و وصیتنامه خمینی در درسهای دانشگاهی، انتقال آخوندها و مداحان و ایدئولوگهای شیعه به میان دانشگاهیان، قراردادن جاسوسان و حراست چماقدار در محیط دانشگاه، شکار دانشجویان معترض، پرونده سازی علیه استادان سکولار، حذف و فراری دادن استادان معتبر مانند دکتر جواد طباطبایی و دکتر حسین بشیریه، و غیره، از جمله اقدام های تنبیهی و سرکوبگرانه حکومت اسلامی در تمام این دوران بوده است.
محاصره دانشگاه توسط هیات حاکمه
مدل تربیتی حکومت اسلامی نظام حوزوی است و ارزش های فرهنگی فقه شیعه است. از آنجا که نهاد دانشگاه بعنوان یک واقعیت وجود دارد، برای هیات حاکمه مطلب اساسی در کنترل توتالیتاریستی و تخریب محتوای خردگرایی آن است. دانشگاه روحیه دانش و پژوهش و سکولاریسم می خواهد ولی رژیم برعکس آن عمل می کند و گام به گام فساد خود و گندیدگی اسلامی و قرآنی را تزریق می کند. با توجه به آنچه گفته شد به سیاست سرکوب و اخراجی همیشگی حکومت نگاهی بیاندازیم.
سال 1357 سال تصرف تدریجی قدرت توسط خمینی است و سال 1358 زمان تدارک سرکوب مخالفان است. سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ خورشیدی، سرکوب به اوج رسید و دانشگاه بسته می شود. با دستور خمینی دانشگاه به مدت بیشتر از دو سال تعطیل شد و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجویان به اجرا درآمد. رفسنجانی از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ چهارمین رئیسجمهور است. هاشمی رفسنجانی از بنیانگذاران و رئیس هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی است. رفسنجانی دانشگاه آزاد را به مرکز پرنفوذ خود تبدیل کرد. یکی از مهمترین وقایع دوران ریاست جمهوری خاتمی، اعتراضات ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ بود که به واقعهٔ کوی دانشگاه معروف شد و با سرکوب دانشجویان پایان یافت.
ایده تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی ابتدا در جامعه اسلامی دانشگاهیان مطرح شد و به دنبال آن هاشمی رفسنجانی که ریاست مجلس اول را برعهده داشت از آن حمایت کرد. در ۲۷ خرداد ۶۱ دانشگاه آزاد اسلامی به طور رسمی تأسیس شد. اولین واحد دانشگاهی دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکزی با نام پیشین واحد تهران با کد ۱۰۱ و بعد از آن واحد تبریز با کد ۱۰۲ بود. دانشگاه آزاد با توجه به ظرفیت محدود دانشگاه دولتی و تقاضای جوانان، به پروژه پولساز و پردرآمد و سنگر سیاسی تبدیل شد. جناح رفسنجانی دانشگاه آزاد را به سلاح سیاسی خود تبدیل کرد و احمدی نژاد و اصولگرایان با قدرت علیه آن به پاخاستند. مبتکران و مخالفان دانشگاه آزاد فاقد اهداف کیفی و آکادمیک و علمی بودند و در واقع انگیزه آنها رانت سازی و رقابت و نفوذ سیاسی بود.
چند هفته بعد از آغاز فعالیت دولت نهم احمدی نژاد اقدامها برای کنترل جناحی و برای پاکسازی دانشگاههای کشور از نیمه دوم سال 1384 آغاز شد. او در پی محدود ساختن نفوذ رفسنجانی و تقویت خود در دانشگاه و مبارزه علیه رشد عرفی گرایی و سکولاریسم در دانشگاه بود. پایان مهر 1384 محمود احمدینژاد در دیدار با استادان بسیجی دانشگاههای کشور، این استادان را خطاب پیام خود قرار داد و گفت: «... بخش مهمی از فعالیت شما، انتقال فرهنگ انقلاب است. باید فضای دانشگاهها به غایت انقلابی و آرمانی باشد تا پیشرفت و جهش علمی در کشور رخ دهد. تحولات بزرگ را در این فضا میتوان زمینهسازی کرد.». پروژه فاشیستی دولتهای احمدینژاد در مقابله با حریفان سیاسی و نیز برای حذف استادان منتقد از طریق «اتهامسازی و برچسب سکولاریسم» انجام می گیرد. مهر 1389، کریم زارع، عضو هیات امنای دانشگاه آزاد در گفتوگو با خبرگزاری مهر از شناسایی و اخراج چند عضو هیات علمی این دانشگاه گفت: «نگرشهای سکولاریستیشان مسجل شده بود. دربارهشان گزارشهایی رسیده بود. تذکر دادیم، وقتی با تذکر اصلاح نشدند، عذرشان را خواستیم.»
دی 1391 رضا عامری، سرپرست مرکز نظارت و ارزیابی وزارت علوم از جذب 12 هزار عضو جدید هیات علمی در دانشگاه آزاد تا پایان سال 1392 خبر داد. این جذب با هدف وارد کردن افراد مکتبی و جناحی و اخراج استادان ناهمساز بود. صدرالدین شریعتی رییس دانشگاه علامه طباطبایی سه روز بعد از مراسم تودیعش در شهریور 1392 در گفتوگو با خبرگزاری فارس گفت: «من علیه غربزدگی، خرافات و جهل در دانشگاه علامه طباطبایی کودتا کردم. استاد مومن جذب کردم تا در کلاس درباره سکولار حرف نزند.»
با ریاستجمهوری یازدهم حسن روحانی، وزارت علوم اعلام کرد: «از ابتدا تا انتهای فعالیت دولت دهم، حدود ۱۷۰۰۰ نفر عضو هیات علمی جدید و دانشجوی بورسیه دوره دکتری برای استخدام در دانشگاهها پذیرش شدند.». پسلرزههای اقدامات وزارت علوم دولتهای احمدینژاد، تا نیمه سال 1392 ادامه داشت. جنگ حسن روحانی علیه دانشگاه آغاز می شود. پاکسازی بزرگ دانشگاه آزاد در دولت دوازدهم اتفاق افتاد و در تیر 1396 فرهاد رهبر بزرگترین پروژه پاکسازی دانشگاه آزاد را سازماندهی کرد. فرهاد رهبر در نشست معاونان فرهنگی دانشگاه آزاد در واکنش به موج اعتراضات بابت اخراج نیمی از استادان تمام وقت واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اعلام کرد: «استاد سر کلاس میرود و هر اراجیفی میخواهد میگوید و اگر چیزی به او بگوییم بعد اعلام میشود وا اسلاما آزادی در خطر است. هر کسی در این قالب بخواهد خدشهای به دین، قرآن و پیغمبر وارد کند، لحظهای آن را تحمل نمیکنیم. شمشیر زبان، امروز در کلاسهای درس ما اعتقادات دانشجویان را قلع و قمع میکند. با استفاده از بیان، هنر، پول، نمره، ایجاد شخصیت کاذب برای یک استاد و ایجاد کاریزمای واهی برای یک استاد قصد دارند اعتقادات و ایمان دانشجویان را تحت تاثیر قرار دهند.». طبق خبری که روز 21 اسفند 1396 در وبسایت روابط عمومی دانشگاه آزاد منتشر شد، نام 2800 استاد شاغل در واحدهای مختلف دانشگاه آزاد در فهرست تعدیلیها و اخراجیها ثبت شد. اخراج این استادان در چارچوب «طرح ساماندهی اعضای هیات علمی دانشگاه آزاد» با ورود افراد دیگر به برکت سهمیه بورسیه، انجام گردید. پس از دولت حسن روحانی، امواج تصفیه و استخدام مکتبی ها و خودی ها ادامه یافت. دولت ابراهیم رئیسی در پیروی از دستور ولی فقیه مجری سرکوب جدید شد.
مبارزه علیه دانش و سکولاریسم در دانشگاه و تبدیل دانشگاه به ابزار رقابت جناحی، مهمترین هدف هر دولت بود. دولت ها می آیند و می روند و هر بار به دانشگاه یورش می کنند. دانشگاه مستقل در ذهنیت این مرتجعان بی معناست. در واقع دانشگاه اهل دانش های تجربی و علوم انسانی و توسعه جامعه شناسی آکادمیک و فلسفه جدا از شریعت، برای باندهای حکومتی یک خواب وحشتناک است. خامنه ای بارها علیه جامعه شناسی علمی حمله کرده و خواهان نابودی آن بوده است و برای او «جامعه شناسی شیعه و مکتبی» اصل است. حمله به «فرهنگ غربی» و حمله به محتوا و شیوه های علمی دانشگاهی از جانب اسلامیون با هدف ویرانگری شناخت علمی و تخصص برای نسل های جدید است. در دوران جدید پدیده رابطه میان استادان و جنبش زن زندگی آزادی و حمله حکومت علیه این جنبش و استادان فصل جدیدی می گشاید.
کنترل پلیسی و سرکوب دانشگاه توسط سپاه
به دنبال قتل حکومتی مهسا امینی روز 25 شهریور، فضای بیش از 140 دانشگاه کشور همچون فضای بسیاری از شهرها، به صحنه اعتراض و انتقاد ضدحکومتی تبدیل شد. تعدادی از استادان دانشگاههای کشور در حمایت از مردم و دانشجویان معترض، از دولت رئیسی خواستند به جای تحمیل «باید»های برآمده از سلیقه سیاسی، شنونده صدای معترضان باشد. همراهی استادان دانشگاهها با اعتراض های مردمی البته بهای گزافی برای جامعه دانشگاهی و فرهیخته کشور داشت. دولت رئیسی که از فردای نمایش انتخاباتی خود تصفیه ها را ادامه داده بود، فضای مبارزاتی دانشگاه و همبستگی دانشگاهیان با خیزش زن زندگی آزادی نمی تواند تحمل کند. سران نیروی های نظامی پاسدار و بسیجی که کنترل دانشگاه را در دست دارند به سرعت وارد عمل می شوند. آنها پی می برند که هدف جداسازی دانشگاه از جامعه و دردهای اجتماع به شکست انجامیده و همبستگی بزرگی میان دانشگاهیان و جنبش های اجتماعی شکل یافته است. قدرت سیاسی دینی توتالیتر وارد اقدام گسترده شده و دانشگاه را در محاصره سرکوبگرانه قرار می دهد. حکومت خطر بزرگی حس می کند و درمیابد که انقلاب مهسا در تاثیر بخشی اش، محیط دانشگاه را کاملن متاثر ساخته است. فاشیسم دینی نهاد علمی و شورشی علیه نظام را تحمل نمی کند. رام کردن و مطیع نمودن دانشگاه، تحمیل اهداف ولایت فقیهی، اخراج دانشگاهیان سکولار، تحکیم اهداف جناحی، یکسان سازی و پاکسازی اسلامی، تولید تکنوکراتهای امام زمانی برای رژیم، استحکام ایدئولوژی قرآنی اسلامی در محیط دانشگاه و منکوب کردن اندیشه انتقادی، همه و همه از ویژگی های فاشیسم اسلامی است.
تکنیک های فشار کدامند؟ حاکم کردن سانسور و خودسانسوری، واداشتن استادان به بازنشستگی اجباری (در حالی که سن استاد یا سابقه تدریس، هنوز به سقف قانونی نرسیده) تمدید نشدن قرارداد تدریس، اختصاص ندادن کلاس در ترمهای تحصیلی بدون اطلاع قبلی، حذف کد استادی، انفصال موقت از تدریس و قطع حقوق ماهانه، رایجترین شیوه حذف استادان، طی یکسال پس از قتل مهسا بوده است. افزون برآن در این مدت، شماری از استادان هم احضار یا برای مدت موقت، بازداشت شدهاند. در گزارشها آمده که در روند سال پیش، بیشترین احکام اخراج استادان، در دانشگاههای وابسته به وزارت علوم و دانشگاه آزاد و برای رشتههای علوم انسانی، فنی و مهندسی و هنر صادر شده است. مسئولان وزارت علوم، لابهلای سکوتهای طولانی، دلایل «غیرسیاسی» را به عنوان مقصر اصلی حذف اعضای هیات علمی دانشگاهها معرفی کردهاند. حال آنکه دلیل اصلی سیاسی و همبستگی با جنبش مردمی است. رژیم استبدادی دانشگاه را حیاط خلوت می داند و آنرا نه نهادی مستقل، بلکه ابزاری در خدمت هدف سیاسی و دینی خود بشمار می آورد.
دانشگاه بنا به خصلت خود تحول جامعه را در خود بازتاب می دهد. استادان بسیاری که در ابتدا دستچین نظام هستند و یا شاید فاقد جانبداری از جنبش اعتراضی هستند، بمرور درمی یابند که در برابر فاشیسم دینی و تبلیغات افراطی و خرافه پرستی در دانشگاه و توطئه های حکومتی و توهین به استادان نمی توان سکوت کرد و نمی توان اعتراض نکرد بعنوان نمونه در شرایط حذف و سرکوب، از سوی برخی استادان دانشگاهها یک بیانیه در فضای مجازی و با مضمون «استخدام 15هزار عضو هیات علمی همسو به جای استادان منتقد و معترض» منتشر شد. در این بیانیه نگرانی از یکدستسازی فضای دانشگاه و جایگزینی «خواص خالص» به جای «اندیشمندان» مطرح می گردد. استادان واکنش نشان می دهند و دانشگاه تسلیم نمی شود. پس از اعدام محسن شکاری بیانیه اعتراضی بیش از ۱۴۰ نفر از استادان دانشگاههای سراسر کشور انتشار یافت. محسن شکاری، معترض ۲۲ ساله بهاتهام «بستن خیابان ستارخان و زخمی کردن یک بسیجی» بامداد پنجشنبه ۱۷ آذر 1341، حدود پنج هفته پس از برگزاری اولین جلسه دادگاهش اعدام میشود. اعدام او، بهعنوان اولین معترض اعدامشده در بستر جنبش «زن زندگی آزادی»، واکنشهای داخلی و بینالمللی بسیاری برمیانگیزد. این بیانیه خطاب به رئیس قوه قضائیه مینویسد: «با این عمل قوه قضائیه که مدعی عدالت اسلامی و علوی است، زبانمان قاصر و ناتوان از هر توجیهی برای دانشجویان و نسل جوان کشور است». این استادان همچنین دلیل اعدام محسن شکاری را «انتقام و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم معترض» عنوان میکنند و در پایان نیز هشدار میدهند که «این راه تبعات بسیار ناگواری برای کشور خواهد داشت.»
تشدید سرکوب علیه استادان
پیرو این شرایط بحرانی و اعتراض فزاینده استادان، حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در نامهٔ محرمانه به ابراهیم رئیسی برای درخواست بودجه جهت تغییر «فضای فرهنگی دانشگاهها»، جهت «ممنوعالورودی، بازداشت و معرفی به کمیتههای انضباطی» درخواست می کند. در هماهنگی با واکنش نظامی علیه دانشگاه، حراست وزارت علوم در گزارشی از «اساتید مسئلهدار» سخن می گوید و برآنست که تعداد آنان در مجموع ۴۱۶ استاد (۳۴۴ مرد و ۷۲ زن) می باشد و سپس شیوههای پیشنهادی برای سرکوب این استادان را معرفی می کند.
بهگفته رئیس حراست دانشگاه آزاد اسلامی، بیشترین موارد برخورد با استادان معترض بهترتیب در استانهای فارس، خوزستان، اصفهان، کردستان و تهران بوده است. این مقام امنیتی شمار دانشجویان شرکتکننده در تجمع های دانشگاه آزاد اسلامی از ۹ مهر تا ۲۴ آبان را بیش از ۲۵ هزار نفر (از یک بار تا ۹ بار) اعلام میکند و گزارش میدهد که شش هزار نفر از آنان از طریق نیروهای حراست و یا «رصد چهره» شناسایی و ۱۴۴۳ نفر آنها به کمیتههای انضباطی معرفی شدند. رئیس حراست دانشگاه آزاد اسلامی نیز شمار استادان حاضر در گردهمایی های اعتراضی را ۱۲۵ نفر اعلام میکند که ۵۴ درصد آنها «مدعو و هیئت علمی» بودهاند، ۲۸ درصد «حقالتدریسی» و ۱۸ درصد نیز کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی بوده اند. رئیس حراست همچنین اعلام میکند که ۸۰ درصد استادان معترض بیشتر در فضای مجازی فعال بودهاند، حدود پنج درصد در گردهمایی های خارج از دانشگاه نیز شرکت داشتهاند و دو درصد آنها «دارای نقش لیدری بودند».
در جلسه سوم دی ۱۴۰۱ شورای امنیت کشور، معاون سازمان اطلاعات سپاه بیانیه استادان را «بسیار تند» توصیف میکند و خواستار برخورد جدی میشود. معاون سیاسی وزیر کشور نیز پیشنهاد تمدید نشدن کار آن دسته از امضاکنندگان را میدهد که به مرز بازنشستگی رسیدهاند. سردار نجات، جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله، در این جلسه استادان «مسئلهدار» را به سه دسته تقسیم میکند و میگوید «دسته اول نباید در ترم آینده تدریس کنند، دسته دیگر باید تعهد بدهند و دسته سوم طیف قراردادی و بازنشسته هستند و نباید تمدید قرارداد شوند». در آخر در همین جلسه موضوع بیانیه ۱۴۰ امضایی در کمیسیون دانشجویی شورا طرح و ضمن تقسیم کار بین دستگاههای سرکوب و کنترل در مورد نحوه برخورد با استادان تصمیمگیری شود. پس از آن، در جلسه هفتم دی ۱۴۰۱ قرارگاه ثارالله هم تصویب میشود که دستگاههای امنیتی با امضاکنندگان بیانیه تماس بگیرند، تذکرات لازم را ابلاغ نمایند و اگر استادان اعلام برائت کردند، این موضوع را «کتبی و بهصورت رسمی و علنی» اعلام کنند. طبق نظر دستگاه امنیتی کمیتهای متشکل از رئیس دانشگاه، مسئول حراست، رئیس دفتر نهاد نمایندگی رهبری و معاونتهای دانشجویی و فرهنگی مجازند استادان «خاطی» را به مدت یک ترم تعلیق کنند تا تصمیمات لازم توسط هیئت انتظامی اتخاذ گردد.
در جلسه امنیتی، حسین نجات، جانشین فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران، سه ماه پس از شروع جنبش اعتراضی و سرکوب خونین معترضان و بازداشت هزاران معترض و حتی پس از آنکه علی خامنهای اعتصابها و اعتراضها در دانشگاهها را به «تهدید» عواملی خارج از دانشگاه نسبت داده بود، میگوید «۷۰ تا ۸۰ درصد جمعیت دانشگاهها معترض است و نظام باید در این زمینه وقت بگذارد». حاکمان در درماندگی هستند و بنابراین حرکت برای محاصره دانشگاه باید شدت یابد و سپس اخراج های فردی و گروهی استادان به شکل گسترده به اجرا درمی آید.
قرارگاه ثارالله، درباره دستهبندی تشکلهای دانشجویی و موضعگیری آنها در قبال اعتراض ها تصمیم می گیرد تا فشار و سرکوب را افزایش دهد. اتمام حجت، تعهدگرفتن، جبران عملکرد و تغییرات اساسی و تهدید به انحلال تشکلهایی که فعال در جنبش هستند از جمله اقدام های حکومتی است. ناگفته نماند که «غیرهمسو»، «مسئلهدار»، «لیدری اغتشاشات»، «خاطی» و «متخلف» واژههایی هستند که در ادبیات سرکوب دانشجویان و استادان فراوان استفاده میشود و در این میان «غیرهمسو»بودن یک تشکل دانشجویی با سپاه و بسیج، کافی است برای اینکه حتی اگر «صرفاً انتقادات سازنده» داشتهاند، به آنها «هشدار» داده شود و حتا در زمان «مناسب» منحل گردد. سرکوب استاد، سرکوب دانشجو و سرکوب تشکل های دانشجوئی، مجموعه این عناصر همان فضای فرهنگی دانشگاه است و رژیم خواهان یکدست سازی فاشیستی است.
نهادهای دانشجوئی علیه رژیم وارد مبارزه آشکار می شوند. با گسترش موج اخراج و تعلیق استادان دانشگاه، شماری از تشکلهای دانشجویی در بیانیههایی به آن اعتراض کردند و هشدار دادند که دانشگاه به محاصره «دستگاههای امنیتی درآمده است.» ابعاد «تعلیق» و «اخراج» استادان چنان گسترده است که شوراهای صنفی دانشجویان کشور پیشتر آن را بخشی از «پروژه بزرگتر تصفیه دانشگاهها در سراسر کشور» خوانده بود. آخرین موارد آن نیز اخراج چهرههایی چون علی شریفی زارچی از دانشگاه شریف، حمیده خادمی و آمنه عالی از دانشگاه علامه تهران و جلوگیری از تدریس حسین علایی در دانشگاه تهران است. شورای صنفی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف ۵ شهریور ماه 1402 در بیانیهای با تأکید بر اینکه «اخراج» و «قطع همکاری» با علی شریفی زارچی آن هم به بهانه «عدم صلاحیت علمی»، بدعتی عجیب و به دور از انتظار است اضافه کرد که این اخراجها برای «جامعه دانشجویی قابل پذیرش نیست».
سخن پایان
مسئولان جمهوری اسلامی فکر می کردند می توانند دانشگاه را کاملن مطیع خود و ایدئولوژی اسلامی خود سازند. موجهای سرکوب متمرکز علیه استاد و دانشجو نشان دهنده شکست سیاست رژیم است زیرا رژیم توانایی تسلط یک جانبه را ندارد. ضربه های حکومت و طبقه آخوند و نظامی و تکنوکراتها به دانشگاه عظیم بوده است و فشار دینی و استبدادی کیفیت دانشگاهی را در مقیاس جهانی بشدت تخریب کرده است. یکسان سازی اسلامی فاشیستی رویای حکومت بود و هست. دینی کردن فضای دانشگاه و محتوای درسها، وارد کردن آخوند و مداحان اوباش در دانشگاه، تخریب پژوهش و روش های علمی تحقیق، تحمیل موضوع های دینی و ایدئولوژیک به دانشجویان، فشار روانی روی دانشجو و استاد، با هدف ویرانگری علیه سکولاریسم و عرفی گرایی و دانش گرایی بوده است. علیرغم یاس و دلسردی بخشی از دانشجویان و استادان و علیرغم ترک کردن گروه هایی از دانشگاهیان کشور، مقاومت و همبستگی در دانشگاه ایران قوی است. محیط آکادمیک و ارتباط با دانش و جهان همیشه به دانشگاه روح زنده ای بخشیده است. روح مهسا به روح دانشگاه انرژی می دهد.
همانگونه که گزارش امنیتی رژیم گفت 70 تا 80 درصد دانشگاهیان مخالف حکومت هستند و بخصوص سرکوب دولتی و اخراج استادان را محکوم می کنند. بنابراین اخراج صدها استاد هرگز نمی تواند «کارساز» باشد و نمی تواند به آرامش دانشگاه منجر شود. استاد و دانشجو در دوران افزایش سکولاریسم در جامعه، در زمانه جنبش زن زندگی آزادی، در دوران نیاز به داشتن دانشگاهی مستقل، در دوره فروریزی مقدسات دینی و حکومتی و در جهانی باز، منفعل باقی نمی مانند. دانشجویان بی حجاب در دانشگاه روبه افزایش است. کنترل و تذکر و ارشاد و تعهدنامه و جلوگیری از ثبت نام احضار پدر و مادر و دستگیری و توهین، هیچ خللی در اراده دختران بی حجاب وارد نساخته است.
بدین ترتیب می بینیم مجموعه نهادهای سرکوب بسیج می شوند. رژیم در جامعه منفرد و بی اعتبار است، اکثر ملت ایران آنرا نمی پسندند و برعکس از رژیم متنفر هستند. فضای اجتماعی ضدحکومت است، تبلیغات مذهبی و شیعه گری در بخش اصلی جمعیت ایرانی تاثیر ندارد، محیط دانشگاه رژیم را مداخله گر و مزاحم و خرافه پرست و سرکوبگر می داند، بنابراین روح استاد و دانشجو در عذاب است. نتیجه گیری رژیم از انقلاب زن زندگی آزادی اینست که بشکل سیستماتیک سیاست ترور را باید جلو برد. از سوی جامعه نیز یک اراده بزرگ پدیدار شده که خواهان سقوط جمهوری اسلامی است. مقاومت دانشگاه جلوه ای از این اراده تاریخی در برابر فاشیسم اسلامی قرآنی است. مبارزه و مقاومت دانشگاهیان و دانشجویان، برای آموزش لائیک با کیفیت، برای آزادی اندیشه و پژوهش و تدریس مستقل می باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه