ویژه خبرنامه گویا
از روزی که ترامپ به ریاست جمهوری انتخاب شد رسانههای جریان اصلی امریکا اشکارا در قالب یک حزب سیاسی به اپوزیسیون دولت تبدیل شده و قواعد حرفهای کار خود را کنار گذاشتند. آنها پیش از آن نیز به چپ گرایش داشتند اما تلاش میکردند این گرایش را پنهان کنند. تنفر از ترامپ آنها را از حیثیت بی طرفی و حرفهای بودن کاملا ساقط کرد. البته چپگراها هر آن کس را که انتقادی به چپ به عمل آورد با برچسب ترامپیست یا راست افزاطی و فاشیست مینوازند تا آنها را ساکت کنند ولی آنها که پوست کلفتی دارند و عادات چپ را میشناسند از این برچسبها نمیهراسند. اشکالات ترامپ به هیچ رسانهای مجوز نمیدهد که در مورد وی یا هر موضوع دیگری دروغ بگویند یا فساد طرف مقابل را پوشش ندهند.
رسانههای جریان اصلی برای مقابله با اقدامات دولت ترامپ که در سال ۲۰۱۶ در انتخاباتی آزاد و بی مسئله انتخاب شده بود به بوقهای تبلیغاتی برای نامشروع جلوه دادن دولت ترامپ (با روسی معرفی کردن آن) و مقابله با اقدامات دولت تبدیل شدند (غیر از فاکس نیوز که دودوزه بازی میکند و تا حدی وال استریت ژورنال). آنها دیگر به وثوق خبر، وارسی منابع آن، انعکاس دیدگاههای مقابل، انعکاس دیدگاههای دولت در کنار دیدگاه منتقدان، و اصل بی طرفی و بیان واقعیات در اطلاع رسانی کاری نداشتند. این چرخش سالها بود که آغاز شده بود اما آمدن ترامپ آن را تسهیل و تسریع کرد و به تبلیغاتچیها توجیه لازم را برای تخطی از اصول حرفهای اعطا کرد. وقتی کسی را هیتلر بنامی براحتی مجوز هر اقدامی را به خود اعطا میکنی.
برای چهار سال بخش خبری پی بی اس (که بخشی از هزینههای خود را از بودجهی عمومی میگیرد) در میزگردهای خود دو نفر را میآورد که هر دو ضد ترامپ و سیاستهای وی بودند. ان پی آر فراموش کرد که دیدگاه مقابلی در برابر دیدگاه چپها وجود دارد و کارش انعکاس خبر است و نه حمایت از کارزار بایدن (با بی اساس نامیدن خبرای میلهای هانتر بایدن و لپ تاب وی و عدم پوشش خبر آن) و سی ان ان و دیگر شبکههای خبری فراموش کردند که باید ویرانههای آتش سوزیهای آنتیفا و سازمان "جان سیاهان اهمیت دارد" را پوشش دهند. خبرنگار سی ان ان در مقابل کسب و کارهای آتش زدهی مردم میایستاد و از اعتراضات ارام و بدون خشونت حرف میزد.
در این نوشته به سه وجه مهم از نقض اصول حرفهای یعنی روش محفلی استخدام، نقض اصل بی طرفی و عدم انعکاس واقعیت محور و عینی اخبار در رسانههای جریان اصلی امریکا اشاره میکنم.
نظام بسته و محفلی استخدام
دانشگاههای پر آوازه (که ضرورتا بهترین دانشگاهها نیستند) فرزندان نخبگان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی (عمدتا چپ) را به مدارک خود مزین میکنند و بعد آنها با روابطی که دارند در رسانهها استخدام شده و به صدای چپ تبدیل میشوند. رسانههای امریکا پر هستند از فرزندان و برادران و خویشاوندان سیاستمداران و صاحبان شرکتها و سلبریتیهایی که اکثرا یا چپ هستند یا با چپ مخالفت نمیکنند. مروری کنید بر میزبانان برنامههای تلویزیونی (دختر بوش، دختر مک کین؛ برادر کومو، پسر وودی آلن و...) تا ببینید چه تعداد عظیمی از فرزندان سیاستمداران و نخبگان دانشگاهی چپ یا همراه با چپ هستند.
این فساد البته به اندازهی فساد در رسانههای کاملا دولتی در نظامهای اقتدارگرا خطرناک نیست چون آنها در بخش خصوصی میتوانند هر که را خواستند استخدام کنند و از منابع عمومی استفاده نمیکنند اما در هر صورت به دلیل خویشاوند سالاری (از جیب خودشان) و غیر شایسته سالاری غیر حرفهای عمل میکنند. بخشی از باجی که این رسانهها به اقشاری خاص در قالب دفاع از مهندسی جمعیتی با باز کردن مرز (تنوع از بالا)، سیاست هویتی و نزاکت سیاسی میدهند برای پوشاندن این نظام بسته و پارتی بازی درونی است.
آگهیهای استخدام در این رسانهها اکثرا برای نمایش شایسته سالاری است چون اینها نیروهایشان را از قبل بر اساس روابط دست چین کردهاند (سفارش شدهها). تعدادی از اعضای اقشار اقلیت را هم استخدام میکنند تا نشان دهند تنوع را رعایت کردهاند.
عدم توازن در انتشار اخبار و دیدگاهها
این عدم توازن بسیار آزار دهنده اما جا افتاده است چون رسانهها حتی تلاش نمیکنند بیطرف و حرفهای بنمایند. رسانههای جریان اصلی در برابر نامزدی کاوانا برای عضویت در دیوان عالی برنهادهشان آن بود که باید زنان را باور کرد و هر گونه ادعا را باید پوشش داد اما در برابر اتهامات آزار جنسی به بایدن و کومو اکثرا سکوت پیشه کردند. در اتهام روسی زدن به ترامپ منابع این اخبار را چک نمیکردند اما در اخبار مربوط به جو بایدن به بهانهی عدم وثوق فساد وی را پوشش نمیدهند. آنها بالاتفاق ترامپ را خیکی مینامند اما غیر ممکن است که یک زن دمکرات را بالاخص اگر آفریقایی تبار باشد چنین بنامند.
رسانههای جریان اصلی امریکا (از جمله فاکس نیوز) برای آن که به نژادپرستی یا انسان هراسی یا اسلام هراسی (و اخیرا چین هراسی) متهم نشوند نه تنها بسیاری از گزارشهای خود را درز میگیرند و از سیاستمداران متعلق به جوامع اقلیت در داخل امریکا و سیاستمداران دولتهای اقتدارگرا و تمامیت خواه سوال دشواری نمیپرسند بلکه با زشتیهای ایدئولوژیهای اسلامگرا و کمونیسم (از رفتار غیر انسانی شریعتمداران با زنان تا سرکوب آزادیها توسط اسلامگرایان و سوسیالیستها) کنار میآیند یا آنها را تحت عنوان نسبیت فرهنگی توجیه میکنند. برای روشن شدن این نکته مصاحبههای مطبوعاتی ترامپ و اوباما را با هم مقایسه کنید. در هشت سالی که اوباما کرسی ریاست جمهوری را در اختیار داشت رسانهها مدام به تمجید و توجیه سیاستهای وی میپرداختند و نوبت به ترامپ که رسید یادشان افتاد که وظیفهی پرسیدن سوال و حتی بیان احساسات و مهمل بافی و حدس و گمان به جای خبر رسانی دارند. بعد که بایدن آمد دوباره لال مونی گرفتند.
خبر سازی و حدس و گمان به جای گزارش
دوران گزارش عینی، اطلاعات محور، چند سویه، و چند منبعی در اکثر رسانههای پر مخاطب امریکا سپری شده و گزارشها عمدتا مبتنی بر حدس و گمان، منابع قلابی (مثل مرگ رهبر کره شمالی توسط سی ان ان در نیمه دوم آوریل ۲۰۲۰) و فرضیات و احساسات است. به تیترهای روزنامههای اصلی در دوران بحران کرونا نگاه کنید: آنها «بیان احساس» تیتر زنندهاند برای القای ترس و نه گزارش واقع. پس از مرگ مارادونا وی توسط رسانههای پر مخاطب به عنوان اسطوره معرفی شد بدون توجه به سوابق وی در کتک زدن همسر یا تجارت مواد مخدر. اگر کسی مثل مارادونا با تاتوی عکس چه گوارا بر بازو چپ نمایی کند و با احمدی نژادعکس یادگاری بگیرد با سوابق زن ستیزانهاش کاری ندارند.
اساس و بنیانهای قانونی و اجتماعی در ایالات متحده بر آزادی بیان و رسانهها گذاشته شده است و با وجود این آزادی بدون محدودیت، رسانهها نمره رفوزگی در انعکاس دیدگاههای متفاوت را از آن خود میکنند. قربانی نمایی برخی از رسانهها در دوران ترامپ و اعلام دیکتاتوری وی (به دلیل جعلی خوانده شدن آنها توسط ترامپ) صرفا سپری برای پنهان کردن شکستها و ناکارامدیهای آنها بوده است. اگر با بایدن و اوباما هم چنین رفتاری داشتند میشد آنها را سازگار دانست. اشکال در تاختن به ترامپ نیست؛ اشکال درنتاختن به بایدن و اوباماست.
صداها خفه نمیشوند
با همهی اشکالاتی که ذکر کردم نظام رسانهای ایالات متحده بسیار سالم تر یا کم خطر تر از نظام تبلیغاتی حکومتهای اقتدارگرا (سوسیالیستی یا اسلامگرا) با بوقهای تبلیغاتی انحصاری و متمرکز است. بوقهای تبلیغاتی این نظامها (که عنوان رسانه بر آنها قابل اطلاق نیست) بسیار فاسدتر و بسته ترند چون مستقیما ابزار دست حکومت و تعداد اندکی از مقامات کاملا فاسد هستند. در نظام رسانهای امریکا شما اگر صدایتان به گوش کسی نرسید (به دلیل عدم دسترسی به رسانههای همگانی) حداقل میتوانید در خیابان صدایتان را به گوش دیگران برسانید یا یک وب سایت باز کنید. (اسمی از شبکههای مجازی نیاوردم چون انها نیز به سانسورچی تبدیل شدهاند)
در کوبا و جمهوری اسلامی و کرهی شمالی و روسیه و چین نمیتوانید این کار را انجام دهید و اگر انجام دهید به سرنوشت امیدرضا میرصیافی یا ستار بهشتی دچار میشوید. همچنین در ایالات متحده اگر توانستید تعداد زیادی از مردم را با خود همراه کنید و به خیابان بیایید همین رسانههای فاسد یا بوقهای تبلیغاتی در مواردی مجبور میشوند برای جلب مخاطب صدای شما را (البته گاه به شکل وارونه همراه با برچسب زنی) پوشش دهند اما در کشورهای اقتدارگرا اگر صدایتان بلند تر شود محکم تر سرکوب میشوید.
اگر رسانههای امریکا موفق تر از رسانهای دیگر کشورها به نظر میآیند به دلیل آزادی قانونی بی حد و حصری است که دارند و صنعت و تجارتی که به آنها آگهی میدهند اما این دو را در موارد بسیاری تلف میکنند. رفتار حرفهای و توازن و رعایت انصاف در این رسانهها دارد به کالایی کمیاب و نادر تبدیل میشود.
مجید محمدی
خالصسازی به حوزه علمیه هم رسید
مشکل بزرگ زیدآبادی