سهمیههای هویتی تبعیض آمیز برای ارتقای منزلتی برخی اقلیتها: تجربهی اجتماعی شکست خورده و مخرب
در دورهی اوباما و بایدن انبوهی از فارغ التحصیلان دانشگاهی از اقلیتهای آفریقایی تبار و اسپانیایی زبان و آسیایی تبارها در کنار اعضای جامعهی دگر باشان (به شرط چپ سوسیالیست و ضد امریکایی بودن) در قوای سه گانهی دولت امریکا به کار گرفته شدهاند. کافی است به مواضع آنها نگاه کنید: از سخنان آنها تنها نفرت از کشور خود و نخوت و خود بزرگ بینی و بی اطلاعی موج میزند. این گروه ایالات متحده را صرفا به خاطر برده داری در چند صد سال پیش به طور ساختاری و انحصاری نژاد پرست میدانند و مثل سال ۲۰۲۰ آمادهی آتش زدن همه کشور بودهاند. آنها سه راه حل برای همهی مشکلات دنیا دارند: پول پاشی از کیسهی مردم، باج دادن به قلدرها و تروریستهای دنیا و سرکوب آزادیهای افراد قانونمدار و مداراجو در جوامع غربی. هر آفریقایی تبار و لاتینو و آسیایی تبار یا همجنسگرایی که چپ نباشد برچسبی دریافت کرده و حذف میشود و هر اروپایی تباری که چپ نباشد راست افراطی و نژاد پرست است حتی اگر خودش نداند. این کار برای دو دهه در رسانهها و دانشگاهها انجام شده است.
آنها به عنوان دست پروردگان مارکسیستهای دانشگاهی عالم واقع و مسائل آن را فقط در رنگ پوست و جنسیت و قومیت میبینند و تقلیل میدهند تا حدی که از نظر آنها بزرگراهها، استخرها، ریاضیات، کودکان، مجسمهها و واژههای زبان انگلیسی همه در ایالات متحده و اروپا نژادپرست هستند. در یک دورهی بیست ساله اکثر محصولات دانشگاهی نیز عمدتا به همین سنخ تقلیل یافته و رسانهها و محیطهای کاری را پر کردهاند. صفحات نیویورک تایمز و واشنگتن پست و رسانههای الکترونیک نیز مملو از عباراتی مثل "مردانگی مسموم"، "امتیازات سفید"، "نژادپرستی ساختاری"، "بر انگیختن" و "فضای امن" است. هر آفریقایی تباری که با آنها مخالفت کند عموتام (بردهی رام شده) است. اینها چون در جامعهی امریکا ما به ازایی برای نژاد پرستی پیدا نمیکنند آنها را میسازند. چهار سال تلاش آنها برای نژاد پرست معرفی کردن کسانی که به ترامپ رای داده بودند به دروغها و رسواییهای مربوط به صحنه سازی حمله به جسی اسمولت و نسبت دادن نژاد پرستی به دانش آموزان دبیرستان کاوینگتون در دی سی، و دروغ طناب دار در کارگاه یکی از رانندگان مسابقات اتومبیلرانی (آفریقایی تبار) و دهها دروغ دیگر از سوی رسانهها انجامید.
کسانی که به دلیل ناشایستگی و صرفا به دلیل رنگ پوست یا جنسیت یا قومیت با سهمیههای هویتی ارتقای منزلتی پیدا میکنند بدون استثنا خواهان تبعیضهای بیشتر و سست کردن بیشتر نظام شایسته سالار و قانونمدار میشوند تا هم منزلتهای مفت به چنگ آمده را حفظ کنند و هم بیشتر از پلکان رنگ پوست یا جنسیت و قومیت بالا بروند و هم بی برنامگی خود را توجیه کنند. هیچ اثری از قدردانی از امتیازات داده شده بدون شایستگی در این جماعت به چشم نمیخورد. از نگاه آنها ویژگیهایی مثل سختکوشی، رقابت منصفانه، تفکر عقلانی، اتکا بر خود، ادب، آشنایی با ریاضیات، وقت شناسی و مانند آنها ویژگیهای فرهنگ سفیدها و لذا نژادپرستانه هستند. (این عبارات متعلق است به تعریف بخش مربوط به آفریقایی تبارها در موزهی اسمیتسونین از سفید بودن).
دارند چه میکنند؟
همهی محصولات این نظام سهمیه بندی امروز به مخرب ترین نیروها و نهادهای اجتماعی تبدیل شدهاند. آنها تا حد ذهن شویی کودکان و نقض آزادی بیان و اردوگاههای بازآموزی و آتش زدن کسب و کار مردم پیش رفتهاند تا از اکثریتی که بدانها فرصت کسب عناوین اجتماعی بدون شایستگی را داده انتقام بگیرند. آنها این تبعیض به نفع خود را حقشان میدانند و نه امتیازی که بدانها داده شده است.
سهمیههای هویتی یک قشر طلبکار، عنوان دار و مخرب تربیت کرده که فقط با تخریب نهادهای موجود جامعهی امریکا میخواهد ارتقای بیشتری پیدا کند. به همین دلیل نهادها در امریکا در دو دههی اخیر در حال فرسایش بودهاند. ارزش کار و سختکوشی، وقت شناسی، عقلانیت، قانونگرایی، تواضع و ادب، و آزادی بیان و تبادل نظر برای این قشر بی ارزش است چون از این پلهها بالا نرفته است. برآمدگان این نظام سهمیه بندی ارزشهای مذکور را نژاد پرستانه میدانند. این قشر از نردبام تبعیض بالا رفته و خواهان تبعیض بیشتر و امتیازات بیشتر برای خود و قبیلهی خود است. کسانی که فکر میکردند باید اقلیت را با تبعیض علیه اکثریت بالا کشید راه به ترکستان را در پیش گرفتند و امروز دارند محصول آن سیاست را میبینند اما این محصولات را انکار میکنند.
نخوت و تکبر بدون دستاورد مثبت
نخبگان سیاسی و دانشگاهی و حرفهای پیش از تبعیض نامگذاری شده تحت عنوان "مثبت" به اندازهی کافی مردم عادی را تحقیر میکرده و خود را بر فراز ابرها مینشاندهاند. اضافه شدن محصولات نظام سهمیه بندی که چیزی غیر از مدرک و عنوان هدیه داده شده ندارند بر نخوت و تکبر این قشر افزوده است. آفریقایی تبارهایی که در عظمت امریکا سهم داشتهاند همه بر اساس شایستگی خود، و نه با سهمیه بندی و تبعیض به نفع اقلیتها، به مدارج مربوطه دست یافتهاند از موسیقیدانهایی مثل بی بی کینگ، ری چارلز و لویی آرمسترانگ، خوانندگانی مثل نینا سیمون، عالمان علوم اجتماعی مثل توماس ساوول، حقوقدانانی مثل قاضی توماس عضو دیوان عالی کشور، بازیگرانی مثل دنزل واشینگتن و مورگان فریمن، ورزشکارانی مثل مایکل جردن و محمد علی کلی، و هزاران هنرمند و ورزشکار و دانشمند و کارآفرین و سیاستمدار آفریقایی تبار. این گروه هیچگاه از امریکا طلبکار نبودهاند بلکه به جامعهی امریکا خدمت کردهاند.
حتی یک مورد نمیتوان یافت که دستاوردهای نظام سهمیه بندی به ارتقای زندگی عمومی یا همان قشری که از آن میآیند کمکی کرده باشند. آنها فقط به ارتقای خودشان اندیشیدهاند. خیر و مصلحت عمومی با تبعیض مثبت نه تنها تامین نشده بلکه تخریب شده است. مبلغان سرسخت نژادپرست بودن اروپایی تبارها یا اقلیتهای دیگر و سرکوب آنها اکثرا از همین سهمیهها یا کسانی هستند که بر اساس تنوع بخشی به کار گرفته شدهاند. بخشی از اروپایی تبارها که در مورد بردگی در امریکا (که از نظر حقوقی ربطی به آنها ندارد) احساس گناه میکنند نیز دچار همین مشکل هستند.
برچسب زنی برای ساکت کردن
اکثریت جامعهی امریکا از شکست و تخریب این مهندسی اجتماعی خبر دارند اما به دلیل پرهیز از متهم شدن و نگرفتن برچسب نژادپرستی در این موضوع سکوت کردهاند. پروندههای شکایت در دادگاهها علیه سهمیه بندیهای هویتی و نیز نظر سنجیهای مختلف نشان میدهند که اکثریت جامعه از این موضوع مطلع هستند. تحقیقات مختلف نیز نشان میدهند که سهمیهها نتیجهی معکوس داشته و صرفا به ارتقای باسمهای و ادعایی منجر شدهاند و تاثیری در ارتقای حرفهای و کارآمدی نداشتهاند. مقایسهی سادهای میان آفریقایی تبارهای تازه مهاجر و آفریقایی تبارهایی بازمانده از نسلهای متوالی نشان میدهد که گروه اول بدون سهمیه بندی موفق تر از گروه دوم با سهمیه بندی بودهاند. احساس قربانی بودن و بعد گرفتن امتیاز بر اساس آن تاثیر مثبتی بر ارتقای اجتماعی نداشته است.
در جهت قبیله گرایی و نه همگرایی
سهمیههای هویتی برای پذیرش و استخدام در دانشگاهها، رسانهها، دادگاهها، مراکز دولتی و کسب کارهای دیگر مقوم قبیله گرایی در امریکا بوده است. آفریقایی تبارها مثل برگ درخت در جنوب شیکاگو و دیگر شهرهای امریکا همدیگر را میکشند اما اگر یک آفریقایی تبار به دست یک اروپایی تبار کشته شود باید کسب و کارهای مردم در شهرهای مختلف را سوزاند و در خیابان به مردم عادی توهین کرد. در مقابل اگر یک افریقایی تبار با اتومبیل اروپایی تبارها را در جشن کریستمس درو کند رسانهها خفقان میگیرند. همهی نخبگان هویتگرا از این اقدامات غیر قانونی و غیر انسانی قبیله گرایانه حمایت کردهاند.
ارتقای منزلتی اقلیتها از یک سو نیازمند فرصتهای مساوی (و نه تبعیض و سهمیه بندی) و از سوی دیگر سختکوشی و وارد شدن به گفتگو و تعامل با دیگران و پرهیز از انزوای هویتی و محدود ماندن در قبیلهی خودی است. از همین جهت نسلی از مهاجران که در دهههای شصت تا هشتاد به کشورهای غربی آمدند و زبان آن جوامع و فرهنگ آنها را آموختند، نمیخواستند در هویتهای مذهبی و قومی و ملی خود در جا بزنند و با اکثریت از سر دشمنی بر نخواستند بسیار موفق تر از نسل مهاجران سه دههی اخیر هستند؛ محصولات غالب و معروف نسل قبلی مسلمانان مهاجر رمان نویس و دانشمند فیزیک و متخصص ناسا بودند و چهرههای شناخته شده برای عموم از نسل جدید مسلمانان هویتگرا و ضد امریکایی و ضد غربی دهها هزار نیروی داعش و بمبگذار و آدم کش. اینها محصول تغییر رویکرد از شایسته گرایی به قبیله گرایی است.
همان طور که پس از چهار دهه سهمیه بندی صندلیهای دانشگاهی در ایران - ابتدائا با توجیه ورود محرومان به دانشگاه- تنها ۲ درصد دانشجویان به طبقات محروم تعلق داشتهاند سهمیههای دانشگاهی برای افرادی خاص بر اساس رنگ پوست در ایالات متحده هیچ کمکی به کاهش فاصلهی طبقاتی در امریکا نکرده است.
بیداران فاشیست
طرفداران سهمیههای هویتی نام خود را گذاشتهاند ووک (بیدار). این اسم هم همانند "پیشگام" یا "مترقی" برای پنهان کردن ماهیت گروههای چپ و ضد امریکایی و ضد حقوق فردی است. پسمانده و تاریک ترین اجناس را چپ به عنوان چراغ راه و آیندهی روشن میفروشد درست مانند اسامی صیانت و حمایت بر روی قوانین اسلامگرایان که همه در جهت محدودیت و سرکوب هستند. توزیع مساوی ثروت یا مالکیت مشترک که در هیچ نظام کمونیستی محقق نشده متعلق به عصر غار نشینی است اما به عنوان ایدهای برای آینده فروخته میشود. بخشی دیگر از ووکها کاملا فاشیست و آنارشیست هستند و هر که با آنها مخالف باشد شایستهی سوزانده شدن و حذف و بیکار شدن است. تا امروز تا حد اردوگاههای بازآموزی و حذف مخالفان خود از کار و تحصیل پیش رفتهاند و دور نیست به آشوویتس برای اروپایی تباران برسیم. حزب دمکرات امریکا چنان در دو دههی اخیر تغییر کرده که علی رغم معرفی مخالفان خود به عنوان فاشیست، خود تجسم ایدههای فاشیستی است.
مجید محمدی